▪️گوتز : راستش این است که خودم هم باور نداشتم. بدی را بعد از این که کردی باور می کنی.
... دارم باور می کنم که خدا به من اختیار تام داده است تا هر کاری می خواهم، بکنم.
خداوندا، متشکرم، سخت متشکرم.
از بابت زن هایی که امشب بی ناموس می کنیم متشکرم. از بابت بچه هایی که امشب به سیخ می کشیم متشکرم. از بابت مردهایی که امشب سر میبریم متشکرم.
اگر چاک دهنم باز بشود خیلی حرفها دارم بزنم، مزدور دو روی حقه باز! بشنو،؛ناستی، میخواهم خیالت را راحت کنم: خدا مرا وسیله کرده است.
تو خودت امشب همه چیز را دیدی، که چطور فرشته هایش را فرستاد تا پا پیچ من بشوند و مرا به راه بیاورند.
● هاینریش : فرشته هایش را؟
▪️گوتز : یعنی شما همه.... و این کلید چی؟ مگر من از او خواسته بودم که این کلید را برایم بفرستد؟ حتی از وجود و عدمش بی خبر بودم، و او ناچار شد یکی از کشیش هایش را مامور کند تا آن را در دست من بگذارد.
البته می دانی که در ازای این کار چه از من میخواهد؟ می خواهد که من جان آخوندهایش را نجات بدهم.
آن وقت مرا نرم نرم وسوسه می کند و بدون اینکه پای خودش را به میان بکشد راهها را پیش پای من می گذارد.
حالا اگر من توی راه بیایم تازه او حق دارد از خود سلب مسئولیت کند: آخر من می توانم کلید را به دره پرتاپ کنم.
👤 #ژان_پل_سارتر 📚 #شیطان_و_خدا ■ مترجم
#ابوالحسن_نجفیjoin us : | کانال فلسفه
@Philosophy3