فلسفه و ادبیات

#زرتشت
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و ادبیات
@Philosophers2Продвигать
8,85 тыс.
подписчиков
839
фото
88
видео
885
ссылок
برترین مطالب ادبی و فلسفی @Hichism0 برای تبلیغات به این آیدی پیام دهید کانال های پیشنهادی @Philosophy3 فلسفه @Ingmar_Bergman_7 اینگمار برگمان @bookcity5 شهر کتاب @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
‍■ آنسوی ِ رنج و درد

#نیچه در " #چنین_گفت_زرتشت " حکایت می‌کند که "زرتشت روزی از گرما در زیر ِ انجیربُنی خفته بود، و دست‌ها را بر چهره نهاده، که ماری در رسید و گردنش را گزید، چنان که زرتشت از درد فریاد کرد. چون دست از چهره برگرفت، مار را دید. مار چشمان ِ زرتشت را بشناخت و ناشیانه در خود پیچید و روی در گریز نهاد.
#زرتشت گفت: مرو که هنوز سپاس‌ات نگفته ام! تو مرا بهنگام از خواب برخیزاندی! من هنوز راهی دراز در پیش دارم.
مار غمین گفت: راهی چندان در پیش نداری. زهر ِ من کُشنده است.
زرتشت لبخندی زد و گفت : کجا اژدهایی از زهر ِ ماری مرده است؟! و ... " .
گمان می‌کنم #نیچه این روایت را برساخته تا دست ِ کم به لونی دیگر این سخنش را دوبارتا تکرار کند که "آنچه ما را نکشد، قوی‌ترمان می‌کند! "
و البته تصور کلی یِ من این است که در این راستا حق بااوست. حقیقت ِ امر این است که اگر به ژرفا بنگریم، خواهیم دید که در فراسوی ِ هر رنج و دردی، دست ِ کم سه گوهر ِ ارزشمند "هوشیاری"، "آگاهی"، و "بلوغ" به شکوفه نشسته است. هر گَزِشی رشته یِ خواب ِ غفلت ما را می‌گُسَلد و قهرا ما را تجربه‌مندتر و بالغ‌تر می‌کند!
همانا که #مولانا می‌گفت:
تا نَخُسبَم جمله شب چون گاومیش
دردها بخشیده حق از لطف ِ خویش!

در این معنا، درد، کوره ی ِ آدم سازی است در کوره‌راه ِ زیستن، که "درد می ساید، درد می‌سوزاند، درد می‌شوید، درد تغییر می‌دهد؛ درد می‌سازَدَت!" و شگرف‌تر اینکه دشمن و گَزش او نیز، نه که دیگر شوم، بلکه به نحوی مبارک هم هست، همانگونه که به درستی گفته آمده "دشمن ِ من، خدمتکار ِ قدرت ِ من است!" که تصور و خیال ِ اینکه دشمنی در کمین است، تورا مدام نهیب می‌زند که ای خفته! برخیز و قوت برگیر و خویش آماده ی مَصاف کن!

آیا اینهمه بسنده نیست که دیگر، از نیم رخ ِ تاریک ِ درد و رنج و دشمن، درگذریم، و آن سوی ِ روشن و تعالی بخش ِ سختی‌ها را نیز ببینیم و سوگ و مویه، کم کنیم؟!

👤 #امین_جباری

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ علل عدم گسترش دین #زرتشت توسط ایرانیان!

اگر ايرانيان هنگامی که بزرگترين
امپراتوری جهان را داشتند،
و 28 کشور از جهان امروزی در
زير پوشش و سازماندهي آنها بود،
ميخواستند مانند سایر ادیان و ملتها

آيين و باور خود را به زور به
ديگر مردمان جهان تحميل و سربار کنند،

اکنون از يونان تا هند و مصر و
سرتاسر آسياي مرکزي و خاور ميانه
و خاور نزديک و نيمی از آفريقا همه
زرتشتی شده بودند.

و بيگمان شما يک رويه از هيچ نَسک
تاریخی نميتوانيد پيدا نماييد و نشان
دهيد که يک نفر در جهان به زور
زرتشتی شده باشد.

👤 #پل_دو_بروی، زرتشت شناس
فرانسوی
l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.
#زرتشت سی ساله بود که زادبوم و دریاچه ی زادبوم خویش را ترک گفت و به کوهستان رفت. اینجا با جان و تنهایی خویش سرخوش بود و ده سال از آن نیازرد. اما، سرانجام، دل اش دگر گشت و بامدادی با سپیده دم برخاست، برابر خورشید گام نهاد و با اوچنین گفت:
«ای اختر بزرگ! تو را چه نیک بختی می بود اگر نمی داشتی آنانی را که روشنی شان می بخشی!
«تو ده سال اینجا به غارم بر آمدی؛ اگر من و عقاب و مارم نمی بودیم تو از فروغ خویش و ازین راه سیر می شدی.
«لیک ما هر بامداد چشم به راه ات بودیم و سر ریزت را از تو بر می گرفتیم و تورا بهر آن شکر می گزاردیم.
«هان! از فرزانگی خویش به تنگ آمده ام و چون زنبوری انگبین بسیار گرد کرده، مرا به دست هایی نیاز است که به سویم دراز شوند.
«می خواهم ارزانی دارم و بخش کنم تا دیگر بار فرزانگان میان مردم از نابخردی خویش شادمان شوند و تهیدستان دیگر بار از توانگری خویش.
« ازاین رو می باید به ژرفنا درآیم؛ همان گونه که تو شامگاهان می کنی، بدانگاه که به فراپشت دریا می روی و نور به جهان زیرین می بری. تو، ای اختر سرشار!
« به زبان مردمان ـ همان مردمانی که به سوی ایشان فرود می خواهم رفت ـ من می باید چون تو فروشوم.
« پس برکت ده مرا ای چشم آسوده که نیک بختی بس بزرگ را بی رشک توانی نگریست!
« برکت ده جامی را که سرریز خواهد شدن، تا آن که آب از زرّین جاری شود و بازتاب شادمانی ات را همه سو برد!
«هان! این جام دیگر بار تهی شدن خواهد و زرتشت دیگر بار انسان شدن.»
ـ چنین آغاز شد فروشد زرتشت

#فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
■ پیش گفتار زرتشت-1
🔃 برگردان #داریوش_آشوری

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ بهشت و دوزخ ما در این جهان
در دستان خود ماست
نیکی پاسخ نیکی است
و بدی سزای بدی...
نتیجه زندگی ما
حاصل اعمال ماست.

👤 #زرتشت

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
‍ ■ چون #زرتشت تَرک می‌گفت شهر دل‌خواهِ خویش را که نام اش ماده گاوِ رنگین بود، انبوهی از مردم که خود را شاگردان او می‌نامیدند، برای بدرقه به دنبال او بودند. وقتی به چهار راهی رسیدند، زرتشت با ایشان گفت که از آن پس می‌خواهد تنها برود، زیرا تنها رفتن را دوست می‌داشت. امّا شاگردان اش برای بدرود، وی را چوب دستی پیشکش کردند که بر دسته‌ی زرین اش ماری گرد خورشید چنبره زده بود. زرتشت را از چوب دست خوش آمد و بدان تکیه داد. آنگاه با شاگردان چنین گفت:
بگویید ام، چگونه زر والاترین ارزش را یافت؟ آیا نه از آن رو که دیریاب است و نا کارآمد و تابان، درخششی آرام دارد؟ او همیشه خود را ایثار می‌کند...
والا ترین فضیلت دیریاب است و ناکارآمد. تابان است و درخششی آرام دارد. والاترین فضیلت خود را ایثار می کند....

برادران، با قدرت فضیلت تان به زمین وفادار مانید...
مگذارید فضیلت تان از آنچه زمینی‌ست بگریزد و بال بر دیوار های سَرمَدی کوبد!
بادا که جان و فضیلت تان خدمت‌گزارِ معنایِ زمین باشد و همه چیز از نو به دست شما ارزش باید! از این رو می باید جنگجو باشید و آفریننده!
در نزد شخص دانا غرایز همگی مقدس اند. روح آن کس که تعالی یافته مملو از شادی است.
طبیبا، نخست خود را شفا ده تا بیمارِ خویش را توانی شفا دهی. بهترین یاری بیمار را این است که به چشم خود کسی را ببینید که درمانگرِ خوش است...

چون زرتشت این سخنان را بگفت سکوت کرد، همچون کسی که آخرین کلام‌اش را هنوز به زبان نیاورده و اندکی بعد چنین گفت درحالی که آوایش دگرگون بود:
اکنون تنها می‌روم، شاگردان من، شما نیز اکنون بروید و تنها بروید! من اینچنین می‌خواهم!
شما را اندرز می گویم که از من دور گزینید و از زرتشت بپرهیزید!
مرد دانا نه تنها دشمنِ خویش را دوست تواند داشت، که از دوست خود نیز بیزاری تواند جُست.
آن که همیشه شاگرد می ماند آموزگارِ خود را پاداشی به سزا نمی دهد.

زرتشت از شاگردان اش میخواهد که او را گُم کنند و در عوض خود را بیابند و آنگاه که همگی مرا انکار کنند به نزد شما خواهم آمد

خدایان همگی مُرده اند: اکنون می خواهیم که ابرانسان بزید!
این باد آخرین خواستِ ما...

#فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
■ گفتارهای زرتشت بخش یکم
● درباره‌ی فضیلت ایثارگر
🔃 ترجمه‌ی #داریوش_آشوری


l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ درباره راه آفریننده

برادر، رهسپار خلوت ای؟ جویای راه به خویشتن ای؟ پس دمی بمان و به من گوش فراده.
زبه چنین می گوید: «آن که میجوید خود چه آسان گم می شود! هرگونه خلوت گزینی خطاست.» و تو دیری در میان رمه بوده ای.
آوای رمه هنوز در تو طنین افکن است و آن گاه که میگویی: «مرا دیگر با شما وجدانی یگانه نیست، در این گفته شکوه اي و دردي هست
بنگر. این درد هنوز زاده ی همان وجدان یگانه است و واپسین فروغ آن وجدان هنوز بر محنتات پرتوافکن است
باری، تو بر سر آن ای که در راه محنت خویش گام نهی که راهی ست به خویشتن تو؟ پس حق و قدرت خود را برای آن به من نشان ده؟
آیا قدرتی تازه هستی و حقي تازه؟ جنبشي نخستين چرخی خودچرخ توانی ستارگان را واداشت تا به گردان بگردند؟
وای از آز نام جویان و شر و شور جاه طلبان؛ نشان ام ده که نه از آزمندان ای نه از جاه طلبان؛
وه. چه بسا اندیشه های بزرگ که کارشان جز کار دم نیست: باد میکنند و
تهی تر می سازند.
خود را آزاد می خوانی؟ میخواهم اندیشه ی فرمانروا بر تو را بشنوم، نه این را که از یوغی رها شده ای.
آیا چنان کسی هستی که رهایی از یوغی را سزاوار باشد؟ ای بسا کس که با دورافکندن [يوغ] بندگی واپسين ارزندگی خود را دور افکند.
آزاد از چه؟ #زرتشت را با این چه کار! اما چشمانات باید به روشنی مرا خبر دهند: آزاد برای چه؟
آیا «نیک و بد» خویش را به خود توانی داد و اراده خود را چون قانونی بر فراز خویش توانی آویخت؟ قاضی خویش توانی بود و کیفرخواه قانون خویش؟

👤 #فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
■ گفتارهای زرتشت بخش یکم
● درباره‌ی راه آفریننده
📖 صفحه 75
🔃 برگردان #داریوش_آشوری

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ امروز همچنان که به راه خویش می‌رفتم، زنی پیر با من رویارو شد و با روانم چنین گفت: #زرتشت با ما زنان نیز سخن بسیار گفته است. اما از زنان با ما هیچ نگفته است.
و من او را گفتم: از زنان تنها با مردان سخن باید گفت.
او گفت: با من نیز از زنان بگوی. من چندان پیر هستم که در همان دَم فراموش کنم.
و من درخوستِ پیرزَنک را به جای آوردم و با او چنین گفتم:
همه چیز زن معما ست و همه چیز اش را یک راهِ گشودن است (یعنی یک پاسخ دارد) که نام اش [بارداری‌ست!]
مرد وسیله‌ای است برای زن. هدف همیشه بچه است. اما زن برای مرد چی‌ست؟
مردِ راستین خواهان دو چیز است: خطر و بازی. از این رو زن را همچون خطرناک‌ترین بازیچه می‌خواهد.
مرد را برایِ جنگ باید پرورد و زن را برایِ دوباره نیروگرفتنِ جنگاوران. دیگر کار ها ابلهی‌ست.
جنگاور میوه‌یِ بسیار شیرین را دوست نمی‌دارد. از این‌رو دوستار زن است. زیرا شیرین ترین زن نیز تلخ است.
زن کودک را به٘ از مرد درمی‌یابد، اما کودکی در مرد از زن بیش است.
در مردِ راستین کودکی پنهان است که خوش دارد بازی کند. بیایـیـد ای زنان و کودک را در مرد بـیابـیـد! ...
در عشقتان فروزِ ستاره‌ فروزان باد و امیدتان این باد: (بادا که ابر انسان بزایم!)
در عشقتان دلیری باد! با عشقتان بتازید بر آن کَس که در شما هراس می‌انگیزد.
فخر شما این باد: بیش از آن دوست بدارید که دوستِ‌تان می‌دارند...

زن از چه کسی از همه بیش بیزار است؟
آهنی به آهنربا چنین گفت: (از تو بیش از همه بیزارم که کشش داری، اما نه چندان که به خود بکشانی)
شادکامیِ مرد این است که: "من می خواهم."
شادکامیِ زن این است: "او می خواهد."
زنی که با تمامیِ عشقش فرمان می بَرد، چنین می‌اندیشد: (بنگر که جهان هم اکنون کامل شده است!) ...

آنگاه پیرزَنک مرا پاسخ گفت: زرتشت چه نکته هایِ باریک گفت! به ویژه بهرِ آنان که چندان جوان‌اند که به کار آیدشان.
شگفتا که زرتشت چه کم با زنان ارتباط دارد و با این همه از آنان چه درست سخن می گوید! آیا این نه از روست که درباره‌یِ زنان هر آنچه گویی درست است!؟
اکنون این حقیقت کوچک را از من بپذیر! البته من برای رسیدن به آن چندان که باید موی سپید کرده ام.
این حقیقت را نهانش کن و دهان‌اش بگیر! وگرنه به بانگِ بلند فریاد خواهد کرد!

زرتشت گفت: این حقیقت کوچک‌ات را به من دِه!
پیرزنک چنین گفت: "به سراغ زنان می‌روی؟ تازیانه را فراموش مکن!"

👤 #فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
■ درباره‌یِ زنان پیر و جوان

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.