♦️سنت و معانیی گوناگون آن: کوششی در ابهامزدایی /۲
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۳۰ تیر ۱۴۰۲
۴. سنت نظری: در قلمروی مباحث نظری در رشتههای مختلف نیز از سنت سخن گفته میشود. مثلاً در جامعهشناسی سنتهای نظریی مختلف وجود دارد. در این معنا هر سنت نظری ریشه در انباشتی تاریخی دارد که در طیی یک دورهی زمانیی نسبتاً طولانی (مثلاً یک قرن) نظریهپردازان مختلفی با اندیشههای نظریی مشترک و مشابه یک سنت نظری را بهتدریج پایهریزی میکنند. در حوزههای معرفتی نظیر علم و فلسفه میتوان از این نوع سنت سخن گفت.
۵. سنت اجتماعی (قبیلهای، قومی، ملی) : سنت در این معنا اشاره دارد به آداب و رسوم و الگوهای رفتاریای تثبیت شده و جاافتادهای که از قرنها پیش بر مبنای برخی باورها و اسطورهها در یک باهمستان خاص (قوم و قبیله و ملت و گروه اجتماعی) شکل گرفته و نسل به نسل منتقل شده است و همچنان تداوم دارد و معمولاً بهمنزلهی امری بدیهی و مقبول تکرار میشود و از این رو امری نیرومند است و نمیتواند بهسادهگی آنها را تغییر داد یا کنار گذاشت. بهعنوان، سنت نوروز در میان ایرانیان یکی از سنتهای ایرانی در معنای جامعهشناختیی آن است.
۶. سنت در معنای ترکیبی از اندیشه و الگوی عمل: در بسیاری از حوزههای فعالیت انسانی سنت به معنای ترکیبی از اندیشهها و قواعد عملی بهکار میرود. بهعنوان مثال، وقتی از سنت تعلیمی سخن گفته میشود یا وقتی از سنت تاریخنگاری بحث میشود به چنین امری اشاره میگردد. سنت تعلیمی یعنی نوعی از تفکر و اندیشه که معطوف به شکل و رویههای خاصی از تعلیم و تربیت است و سنت تاریخنگاری یعنی نوعی نگاه به تاریخ و نوعی اندیشهدر بارهی روایتگریی تاریخ و بهرهگیری از شیوههای خاص تاریخنگاری.
۷. سنت در معنای فرا جامعهشناختی: در تمام شش معنای فوق از سنت، سنت بخشی از فرهنگ است؛ جز در معنای سنت دینی آنگونه که دینپژوهان از آن سخن میگویند.
تنها در این معنای سنت دینی که دینپژوهان از آن سخن میگویند، سنت برابر است با مجموعهی عظیم میراث و فرهنگ دینی.اما معنای فراجامعهشناختیی سنت دربردارندهی ابعاد مختلفی از میراث و مؤلفههای فرهنگیی یک جامعه است. در این معنا سنت فقط بر اموری اجتماعی و سیاسی و دینی دلالت ندارد بلکه ابعاد معرفتی نیز پیدا میکند. همین معنا از سنت است که بهتبعیت از بحث ارزشمند جان بی. تامسون مورد اعتنای من است.
در این معنا سنت شامل وجوه هرمنوتیک، هویتمندی، مشروعیت سیاسی، و هنجارین است. بنابراین، این معنا از سنت هم ابعاد معرفتشناختی دارد (نوعی نگاه به عالم و آدم)، هم ابعاد هویتبخشی و هویتسازی دارد (اعم از هویت جمعی و هویت فردی)، هم بنیادی برای مشروعیت سیاسی فراهم میکند (چرا و از چه کسی باید اطاعت کرد) و این منجر به شکلدهیی نوعی نظم اجتماعی-سیاسی میشود، و وجه هنجارین که نوعی شیوهی زندهگی بهدست میدهد. سنت در این معنا نه تنها بعدی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دارد بلکه بهلحاظ فلسفی (معرفتشناختی) نیز میبایست بدان نگریست.
در این معنا سنت اسکلت یا اساس فرهنگ و میراث اجتماعی و فرهنگیی جامعه را تشکیل میدهد. از این رو، وقتی از سنت اسلامی-ایرانی سخن میگویم مراد ام این معنا از سنت است؛ سنت در معنای فراجامعهشناختیی آن.
بیاعتبار شدن سنت در این معنا شامل موارد زیر است:
۱. بیاعتبار شدن تعاریف و نگاه مسلط در سنت اسلامی-ایرانی در بارهی عالم و آدم و برتری یافتن دیدگاه و نگاه بدیل٬
۲. بیاعتبار شدن مبنا و اساس هویتساز سنت و بیاعتبارشدن هویت سنتی و برتری یافتن مبنای هویتبخش بدیل،
۳. بیاعتبار شدن مبنای مشروعیت سیاسیی مأخوذ از سنت و برتری یافتن مبنای مشروعیت سیاسیی مدرن،
۴. بیاعتبار شدن نظام هنجارساز و هنجارآفرین و شیوهی زندهگیای که سنت مروج آن بود.
بنابراین، وقتی از بیاعتبار شدن سنت سخن میگویم، مراد ام دقیقاً بیاعتبار شدن اساس و اسکلت سنت است نه اینکه همهی عناصر فرهنگ و میراث اسلامی-ایرانی بیاعتبار شده است.
بنابراین، سنت در معنای عام و در تمامیی کاربرد آن چند ویژهگی دارد:
- از گذشته به ارث رسیده و نسل به نسل منتقل شده و اعتباری تاریخی بهدست آورده است و پشت آن حافظهی مؤیدی وجود دارد،
- امری انباشتی است و در طیی دورانی طولانی یا نسبتاً طولانی و بهنحو تدریجی فراهم شده است،
- طرفداران و جاذبه و نفوذی دارد،
- سنت همیشه نوعی پشتوانهی فکری و عاطفی دارد اما تفسیرهای متکثری از سنت وجود دارد.
ادامه دارد.
👇👇👇#دین#سنت#مدرنیته#تجدید_سنت#انکشاف_سنت@NewHasanMohaddesi