خسته نباشید جناب دکتر محدثی عزیز
سپاس از وقتی که می گذارید
شما بعنوان اندیشه گری که حدود بیست سال است در رشته ی
جامعه شناسی دین فعالیت می کنید چه راهکاری دارید ؟
آیا شما جهان مدرن را بی نقص می دانید یا احیانا خلاهایی را در آن احساس می کنید ؟
شما برای یک جوان ایرانی که دوست دارد مدرن باشد و با جهان مدرن آشنایی پیدا کند اما در عین حال میخواهد که چالش ها و بحران هایش را شناسایی کند و خلاهای آنرا پر کند بعنوان جامعه شناس دین چه پیشنهادی دارید ؟
داریوش شایگان می گوید :
مدرنیته از بسیاری لحاظ بی جان است ، مدرنیته فاقد آن عواطف قوی است که قلب را به لرزش در می آورند هر چند که ( تجربه مدرنیته) منفک ناشدنی و اجتناب ناپذیر است خلاها و حفره های بسیار دارد ، جای تمثیل های عرفانی شاعران و عارفان ، جای آن احساس خویشی و یگانگی که عالم صغیر را به عالم کبیر پیوند می دهد ،جای غایت آخرت نگر که در تقابل با آگاهی تحلیلی ، شیوه سلبی شناخت عرفانی را ممکن می کند در این گفتارها کجاست ، ژرف بینی روح را که به حیات درونی ما جان می دهد و آن را با جوهر جادویی خویش غنا می بخشد در کجای این هیات مدرن می توان یافت؟"( شایگان،۱۳۹۴،۲۳)
وقتی من در موافقت با شما در متن قبلی ببان کردم :
" جهان مدرن تمامی سویه های معرفت شناختی فرهنگ های پیرامونی را درون خود جذب کرده و سنت ِ فرهنگ های پیرامونی در این عرصه ها اگر هم حرفی برای گفتن داشته باشند پیشاپیش توسط علوم مدرن هضم شده و در آن ها استحاله یافته اند..."
این سخن یعنی اینکه شما دیگر از بیگ بنگ و تکامل انواع و شیمی و زیست شناسی و ...سخن نگویید ...
این سخن یعنی اینکه انسان شناسی طباطبایی و مطهری را با هایدگر و اسپینوزا مقایسه نکنید ...
این سخن یعنی اینکه سه نظریه آفرینش در سنت اسلامی_ایرانی و تفاوت جهان بینی های سنتی و مدرن را ببان نکنید ...
وقتی خود فیلسوفان پسامدرن تمامی دستاوردهای عصر روشنگری را به نقد کشیده و زیر سئوال بردند، دیگر ما چرا می خواهیم با نگرش پوزیتویستی/اسانسیالیستی به سراغ بازخوانی مدرنیته برویم ؟
وقتی هانری_دروش جامعه شناس فرانسوی می گوید.:
"برای هر جامعه ، شرط جامعه شدن اینست که آفرینشگر باشد جامعه قادر به ایجاد یا دوباره ایجاد کردن خود نیست مگر انکه در عین حال آرمانی داشته باشد ، کیش های عبادی و جشن های گذشته منسوخ میشوند و کیشها و جشن های آینده هنوز در متن جامعه پنهانند خدایان گذشته پیر میشوند و یا می میرند تلاش های انقلابی ناکام می مانند اما همه چیز گواه آنست که دیر یا زود از سر گرفته می شود.
با این حال علم برای این بخش از دین چیزی به ارمغان نمی اورد و نمی تواند بیاورد علم زندگی را بیان می کند اما آنرا خلق نمی کند و یک کیش زنده ، فقط از خود زندگی است که می تواند مایه بگیرد ..."
می گوید ؛
کیش های عبادی گذشته منسوخ می شوند ( اعتبارزدایی از سنت) اما به بند پایانی عنایت داشته باشید که می گوید علم نمی تواند در این زمینه کاری بکند و جایگزینی داشته باشد علم زندگی را بیان می کند اما نمی تواند آنرا خلق کتد ...
من برخلاف شما بر تلاش های روشنفکران ما درین یکصد سال اخیر ارج می نهم و خودم را عضو بسیار کوچکی از همین سنت روشنفکری می دانم...
به داریوش شایگان می بالم که چشم بیدار روشنفکری ایران بود ، سروش را تحسین می کنم با اینکه خودم را یک روشنفکر دینی نمی دانم ...
با افکار عبدالکریمی آشنایی دارم اما اینگونه نمی اندیشم که او می خواهد عرفان اسلامی و تفکر هایدگر را خلط کند بلکه میتوانم مستند بیاورم که حتی بر بیهوده بودن چنین تصوری هشدار داده و تاکید کرده که نظام اندیشگی هایدگر متافیزیکی نیست و هایدگر با کاری که هانری کربن سعی در انجام آن داشت مخالف بود ...
البته ما از دوره ی فردید و شریعتی هم دیگر گذشته ایم و اکنون خیلی راحت می توانیم قضاوت کنیم که کجای کارشان اشتباه بود و ...
مایل ام که صفحات دیگری هم بر این نوشتار ببافزایم و گفتگو ادامه یابد اما احساس میکنم تا همینجا هم سر دوستان را درد آورده ایم ...
با سپاس از فرصتی که برای این گفتگو ایجاد کردید .
ممنونم
https://t.center/shavandanpage#سنت#علی_پیرنهاد#انکشاف_سنت@NewHasanMohaddesi