♦️در بارهی جامعهی پسادینی
✍ حسن محدثیی گیلوایی۱۹ فروردین ۱۴۰۳
در پاسخ به دوستان و سروران عزیز ام، برادران ارجمند، یوسف شیخیی عزیز و سیدمحمود نجاتیی عزیز و به احترامشان خوب است نکاتی عرض کنم و البته قبل از هر چیزی باید از این بزرگواران صمیمانه بابت توجه به بحث تشکر بکنم!
نخست باید عرض بکنم که در دوران طولانیی دانشاندوزی و دانشپژوهی ام یکی از چیزهایی که آموختم این بود که اصرار در کاربرد مفاهیم محققان و متفکران جوامع دیگر، خواهی نخواهی ما را به افرادی مقلد بدل خواهد ساخت. تمام تلاش محقق مقلد این خواهد بود که واقعیتهای جامعهی خود اش را با
جامهی مفاهیم دیگران بپوشاند.
لاجرم، من در اواخر زمان دانشجویی از این کار یکبار برای همیشه توبه کردم و دریافتم که باید بدون تقلید از دیگران، پدیدههای اجتماعیی خودمان را توضیح بدهیم و تبیین کنیم.
پس مفهوم جامعهی پسادینی بر اساس اندیشههای دیگران ساخته و پرداخته نشده است. مناسب ندیده ام که از مفاهیم سکولاریزاسیون (دنیوی شدن) یا مفاهیم دیگر که بار معانیی ماخوذ از فرهنگهای دیگر را حمل میکنند، استفاده کنم.
پیش از این گفتم که برای فهم جامعهی پسادینی نخست باید جامعهی دینی را فهم کنیم.
جامعهی دینی جامعهای است که به دگراندیشی (در اینجا یعنی بهنحو غیر دینی اندیشیدن) و به دگرزیستی (در اینجا یعنی بهنحو غیر دینی زیستن) در عرصهی عمومی و فضاهای اجتماعی امکان نمیدهد و در آن چنین چیزی وجود ندارد. اگر دگراندیشیی غیر دینی و دگرزیستیی غیردینی هم وجود داشته باشد، پنهان و در خفا جریان دارد.
تاریخ دینی هم
تاریخ چنین جامعهای است. در
تاریخ دینی، نهاد دین، نهاد نهادها است. تمام زنده
گی متاثر و تحت شمول نهاد دین است.
حکومت دینی حکومتی است که خود را به کمک اندیشه و عناصر فرهنگ دینی موجهسازی میکند و این موجهسازی میتواند گاه همهجانبه یا غیر همهجانبه باشد. در تمام این
تاریخ، جز در عصر پهلوی، حکومتهای ایرانی بهدرجات مختلف خود را مستظهر به اندیشهی دینی میکردند و نوعی دین رسمی را ترویج میکردند. به همین دلیل هم بوده حریانهای دینیی دیگر در این
تاریخ همیشه طرد شده اند و پیروانشان کم و بیش تحت تعقیب بوده و آزار بوده اند؛ جز در دورهی مغولان که حاکمان چندخداپرست و لاجرم اهل مدارای دینی بوده اند و اشکال مختلف زنده
گی کم و بیش ممکن شده اند. پهلویها اما در باب دین همیشه دوگانهگرا بوده اند. بهعنوان مثال، ابوریحان بیرونی در
تحقیق ماللهند میگوید که دین زردشت از همان زمان زردشت، بدل به دینی حکومتی شده است.
اما جامعهی پسادینی جامعهای که در آن دگراندیشیی غیردینی (غیر دینی اندیشیدن) و دگرزیستیی غیر دینی (غیر دینی یا حتا ضد دینی زیستن) در سطح عمومی و نه در خفا ممکن شده است. هیچگاه در
تاریخ ایران ما با چنین پدیدهای مواجه نبوده ایم؛ الا در عصر پهلوی که به ضرب و زور حکومت و بهنحو آمرانه اشکالی از تظاهر به زیست غیر دینی در برخی از اقشار وجود داشته اما بطن جامعه کاملا دینی بوده است؛ یعنی چه بسا بخشی از اعضای خانوادهی خود شاهان پهلوی هم کم و بیش درگیر زیست و فرهنگ دینی بوده اند.
از این رو، میتوان هم بهنحو تئوریک و هم بهنحو تجربی (خواه بر اساس دادههای تاریخی و خواه بر اساس پژوهشهای تجربی در ایران معاصر) از ایدهی ورود جامعهی ما به عصر پسا دینی دفاع کرد.
امیدوار ام مقاله ام در این باره تکمیل شود و بتوانم در ماههای آینده آن را منتشر کنم؛ اگر چه در گفتوگو با دکتر شجاعیی زند آن را یکبار به تفصیل توضیح داده ام.
👇👇👇🔻در یوتیوب:
https://youtu.be/KIIzbYbCKuY🔻در آپارات:
https://www.aparat.com/v/mnTKv#دین#امید#یوسف_شیخی#جامعهی_دینی #تاریخ_بندهگی #تاریخ_کنشگری#جامعهی_پسادینی@NewHasanMohaddesi