♦️آزادهای که از قلمرو تقلید گذر کرده بود: به یاد علیی رضاقلی / ۱
✍ حسن محدثیی گیلوایی۱۰ فروردین ۱۴۰۱
وفات علیی رضاقلی جامعهشناس و محقق ارجمند در آغاز سال، مصیبتی دردناک و تکان دهنده بود. اهمیت او در این بود که مستقل میاندیشید و میکوشید در بارهی آنچه در تاریخ و جامعهی ما گذشته اندیشه کند و نظریهپردازی نماید.
این ویژهگی در کار او، او را از بسیاری دیگر متمایز میسازد. از نظر من همین خصوصیت در یک اندیشهمند مهمتر از هر خصوصیت دیگری است. اینکه چهقدر با اندیشههای او موافق یا مخالف باشیم، امری ثانوی است.
من دو خاطره از او دارم که هرگز از یاداَم نمیرود. مورد اول در خرداد هزار و سیصد و هفتاد و سه بود و من بهعنوان دانشجوی کارشناسی، سرگروه گروهی ده نفره بودم که میخواستند برای نخستین بار همآیشی برای بزرگداشت علیی شریعتی در دانشکدهی علوم اجتماعیی دانشگاه تهران برگزار کنند.
بحث از افکار و اندیشههای شریعتی در دوران ریاست جمهوریی هاشمیی رفسنجانی و قبل از آن (در دههی شصت) در فضاهای عمومی نظیر دانشگاهها مثل شکستن تابو بود.
در دورهی دانشجوییی ما هر کاری که در دانشکده صورت میگرفت، میبایستی با یکی از ارگانهای زیر همآهنگ میشد و میرفت زیر نظر آنها: بسیج دانشجویی، انجمن اسلامی، جهاد دانشگاهی. اول با انجمن همآهنگ کردیم و آنها مدتی بعد به همکاری ادامه ندادند. بعد رفتیم سراغ جهاد دانشگاهی و تا یک روز باقی مانده به روز اجرای همآیش، جهاد هم بهفرموده پا پس کشید. ما که کلی کار و برنامهریزی کرده بودیم و همهی هزینههای مراسم را تقبل کرده بودیم، گفتیم هر طور شده برگزار خواهیم کرد. از برخی استادان دانشکده نظیر دکتر
آزاد ارمکی و دکتر کچویان نیز دعوت کرده بودیم، اما این دو نیز گفتند چون حسن یوسفیی اشکوری را دعوت کردهاید و او از نهضت آزادی است، ما شرکت نخواهیم کرد. لاجرم نام آن دو را هم خط زدیم.
برنامهی ما دو روزه بود. نمایشگاه کتاب و تزیین سالن با عکس و متننوشتههای شریعتی و دو مقالهی پلیکپی شده را هم ترتیب داده بودیم. عبدالکریمی، اشکوری، رضاقلی و برخی دیگر، از جمله سخنرانان ما بودند. قریب پانصد نفر گرد آمده بودند. درست در زمان شروع برنامه توسط حراست دانشگاه احضار شدم که حق ندارید برنامه را برگزار کنید. تهدیدهای آنها از یک سو و چانهزنیهای ما از سوی دیگر دنبال شد و سر آخر گفتند باید به همین امروز بسنده کنید و برنامهی فردا لغو خواهد شد و اگر چیزی خلاف خواست ما شود چنین و چنان خواهد شد.
بهعنوان یک دانشجوی کارشناسی وظیفهی سنگینی را برعهده گرفته بودم. باید چنان جلسه را مدیریت میکردم که هم آبرومندانه باشد و هم در انتهای کار برای هیچیک از ما ده نفر پروندهای گشوده نشود. اعضای بسیج دانشکده و گروه موسوم به انصار حزبالله به سالن همآیش ابن خلدون آمده بودند و تهدید کردند که اگر یوسفی اشکوری پشت تریبون برود، او را از همان بالا به پایین پرت خواهیم کرد. برخی از همان افراد الان در همان دانشکده تدریس میکنند و سمتهای مختلفی برعهده گرفتهاند.
دعوا بیشتر بر سر یوسفیی اشکوری بود. میگفتند باید او را از جمع سخنرانان حذف کنید و ما قبول نکرده بودیم. بالاخره نوبت سخنرانیی آقای اشکوری شد. من که مطالب متعدد او را حتا قبل از دوران دانشجویی خوانده بودم و با خود میگفتم این آخوند کیست که اینگونه پرشور از شریعتی و اندیشههایش دفاع میکند و سخت مشتاق دیدار او بودم، در این شرایط برای اولین بار او را دیدم. همینکه برخاست تا به پشت تریبون برود، خود را به او رساندم و گفتم حاجآقا ببخشید تهدید کردهاند شما را به پایین پرت کنند. آقای اشکوری در پاسخ گفت: ”نگران نباش، من در این کشور کتک زیاد خوردهام. فقط مرا بفرست بالا و بعد از آن کار ات نباشد. من میدانم چهکار کنم. هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.” من بار دیگر از او خواهش کردم که ملاحظهی ما را هم بکند تا اخراج نشویم.
در همین شرایط بسیار ملتهب، با دوستانام در حال مدیریت ماجرا بودم که آقای رضاقلی با آن قامت و اندام مردانه و ستبر اش در برابر ام ظاهر شد. در برابر او خیلی ناچیز به نظر میرسیدم. او سخنران فردا بود و دانسته بود که فردا برگزار نخواهد شد. لاجرم، اصرار شدید کرد که در برنامهی امروز گنجانده شود و سخنرانیاش را همین امروز ایراد کند. در برابر اصرار او بسیار خجالت کشیدم. اما من نگران اخراج خود ام و نه نفر دیگر بودم. هر نوع تغییر در برنامهی مراسم بزرگداشت، میتوانست از سوی حراست دهنکجی تلقی شود.
ادامه دارد.
👇#سروش#شریعتی#رضاقلی#کچویان#آزاد_ارمکی#عبدالکریمی#انصار_حزبالله#یوسفی_اشکوری#دانشکده_علوم_اجتماعی@NewHasanMohaddesi