♦️از مزرع سبز فلک حافظ تا آسمان پرستارهی گالیله✍ فرامرز معتمد دزفولی۱۹ آبان ۱۳۹۹
در گفتوگو پیرامون اندیشه تقدیر گرایانه در اشعار
حافظ بدون تامل در اندیشه فلسفی و جهان بینی علمی آن روزگار و آثار نوشته شده آن عصر کمتر می توان سخن محصلی از درون اشعار و دیوان او بیرون کشید و مورد نظر قرار داد که واجد ابعاد استحسانی و سلیقه ای نباشد. یعنی گرفتار قضاوت های امروزی و تعمیم های ناروای آن به دیروز نشده و گرفتار زمان پریشی روشی نگشته باشیم .بطوریکه معانی آزادی و اختیار و نیز مفهوم جبر و تعین که همه مفاهیمی اند که در زمینه فلسفی و علمی و فیزیکی جدید می خوانیم، به زمینهای انتقال دهیم که هم به لحاظ انسان شناسی متفاوت اندو هم هستی شناسی دیگری دارند. البته در نبود تاریخ اندیشه مدون و تفکر فلسفی آن دوره شاید انتظاری بیجا باشد اما برای توجه و ورود، مناسب است اشارهای کوتاه به تاریخ تکوین سوژه و فردیت در غرب اتفاقا از مجرای آثار ادبی بکنیم، یعنی همین بحثی که در اینجا در جریان است.
کاسیرر در کتاب خود "فرد و کیهان در فلسفه رنسانس"، تلاش میکند نشان دهد چهگونه روح رنسانس اندیشه های قرون وسطی را زیر سوال میبرد. در فصلی که به مبحث جبر و اختیار در فلسفهی رنسانس اشاره دارد، نشان میدهد در آثار ادبی آغاز رنسانس کمکم تقابلی میان قدرت بخت (fortuna) با قدرت دلاوری (virtus) انسان شکل میگیرد. کاسیرر در آنجا به آثار بسیاری در این مورد که به نگارش در آمده و به بحث و جدل پرداختهاند با چیرهدستی خاص و مثالزدنی خود اشاره میکند تا نشان دهد چهگونه کم کم مفهوم آزادی و اختیار به معنی جدیدش از دل چنین بحثها و جدلهایی متولد میشود: "سرنوشت انسان از بالا و از ستارگان بر او نازل نمیشود، بلکه از اعماق نهایی باطن او سر برمی کشد."
حال از این اشاره مقصود آن است که چهگونه میتوان بدون وجود آثاری در این زمینه و نویسندگانی در معاصرت
حافظ با چنین دغدغهای، با آوردن چند بیت دلیل بر فقدان اندیشهی تقدیرگرایانه
حافظ داشت و حکم به نگاه غیر تقدیرگرایانه در آثار او داد.
خوب است یادآور شویم طبیعیات و از همه مهمتر دستگاه فلکیات بطلمیوسی تا چند دهه پیش از مشروطیت در چشم و ذهن عالمان و دانشمندان آن روزگار مقبولیت و مشروعیت خود را داشته است و تا آمدن فیزیک نیوتنی و ستاره شناسی کپرنیکی هیچ تغییر و تخفیفی نیافته است.
اندک توجه و تاملی در اشعار
حافظ به راحتی و وفور، بسامد بالای مفاهیمی چون بخت و آسمان و ستاره و حکم آسمان و ...را نشان میدهد که بر دستگاه مفهومی بطلمیوسی و تعین و تقدیر برآمده آز آن تکیه دارد و
حافظ نیز شعر خود را در نسبت با آنها میسراید و از چنبرهی آنان وی را هیچ گریزی نیست. حتی در معروفترین بیت
حافظ که به شکستن سقف فلک و در انداختن طرحی نو دعوت میکند، نمیتوان نتیجه محصلی بیرون از گفتمان و کاسمولوژی و طالعبینی آن روزگار که بهواسطهی ستارگان بر سرنوشت زمینیان و سعد و نحس افعالشان دارند گرفت.
بلی پیشتر هم شاعران به تعویض افلاک و آوردن افلاکی دیگر، آنچه آزادگان را به کام و آرزوی دل باشد دعوت کردهاند و گاه نفرینشان کردهاند. اما تکوین انسان آزاد و رها از تقدیر آسمان به تاریخی طولانی در علم و برآمدن فیزیک و ستارهشناسی جدید نیاز دارد. هر چقدر مقام شاعر بلند و رفیع در جهان ادب باشد ولی باید بدانیم شاعر مصرف کننده فیلسوف و حکیم و فقیه است، تختهبند دانش روزگار و عصر.
برای همین در آخر شاید بتوان گفت، جستن مفاهیم مستحدث و مدرن در میان اشعار ادیبان ایرانی و دیوانهای آنها جز به سرگردانی و سرگشتگی بیشتر ما در وادی فهم جهان جدید وقدیم و عدم درک تفاوتهای بنیادین معرفتشناسانه این دو جهان کمک نمی کند و راه نمیدهد.
#شعر #حافظ #سعدی #مولوی #شجریان #تقدیرگرایی @NewHasanMohaddesi