♦️تحول به جای تشتت در اندیشهی حافظ /۲✍ اسماعیل احمدپور
👆در این برهه به گفتهی دکتر مجید درگاهی، حجم اشعار اختيارگرايانهی حافظ در برابر آنچه كه او در حمايت از اصالت جبر آورده است، به قدري اندك و ناچيز است كه ترديدي نميگذارد كه وي از حاميان تز جبر بوده و براي انسان هيچگونه قدرت يا اختياري حتي در تغيير دادن كوچكترين موارد نامطلوب زندگي باور نميداشته است.
(درگاهی محمود.(1373).مزاج دهر تبه شد.
شعر و اندیشه حافظ در نگاهی به حافظشناسی معاصر. تهران: موسسهی فرهنگی و انتشاراتی ستارگان.)
🔻دوم: دوران گذار
حافظ نیز مانند هر انسان اهل اندیشه و مداقهی دیگری، ممکن است در برههای از زیست فکری خویش در تمام آنچه که بنیان و مفروضات فکریاش بوده تشکیک نموده و با ذرهبین شک در آن نگریسته باشد. در این مرحله هنوز حافظ با تردید و احتیاط سخن میگوید و به نظر برداشت نهایی را به مخاطب محول مینماید. این احتیاط شاید به دلیل تردید در درستی این شک بوده و شاید به خاطر فضای فکری حاکم بر زمانهی او:
▪️گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم / نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
▪️دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت / عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
ابیات فوق را گرچه هنوز میتوان تقدیرگرایانه دانست، ولی با اندک تغییر و دقت در خوانش میتوان معنای اختیارگرایانه و احترام به کنشگری فردی نیز برای آنها قائل شد.
مهمترین ویژگی
شعر حافظ در این دوره، تزلزل جایگاه "تقدیر" در نزد وی و لزوم کوچ به منزلگاه فکری دیگر است.
▪️همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس/ که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
▪️تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون / کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
▪️در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی / ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
▪️کسی که از ره تقوا قدم برون ننهاد / به عزم میکده اکنون ره سفر دارد
▪️فتنه میبارد از این سقف مقرنس برخیز / تا به میخانه پناه از همه آفات بریم
🔻سوم: اعتقاد به اندیشهی ارادهگرا و احترام به کنشگری فردی
در این مرحله بهنظر میرسد حافظ به کلی در افکار خود تجدید نظر نموده و در ساحل فکری و اندیشهای جدیدی سکنا گزیده است. در اینجا شاعر تماماً از اختیار و قدرت کنشگری فردی سخن میگوید و دیگر حتی اندکی قدرت بلامنازع چرخ گردون و ازل در شعرش بهچشم نمیآید.
▪️بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
▪️چرخ برهم زنم ار غیـــر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
▪️تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم / از که مینالی و فریاد چرا میداری؟
▪️خوش بود گر محک تجربه آید به میان / تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
▪️چو مستـعد نظر نیستی وصــال مـجوی / که جام جم نکــند سود وقـت بیبصری
▪️گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن / که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد
🔸نتیجه:
با توجه به این ابیات و اشعار و خط سیر آنها، میتوان یک مهاجرت اندیشهای از قدری مشربی تا ارادهگرایی برای حافظ متصور شد. همچنین میتوان فرض نمود حافظ به این تغییر بسنده نکرده و این تحول پارادایمی را علناً اظهار و ابراز نموده و از آنجا که در آن زمان تنها رسانهی در اختیار حافظ
شعر بوده، امروزه میتوانیم این ابراز را در
شعر وی بهوضوح ببینیم.
🔹پ.ن:
همانطور که میدانیم یکی از شروط علمی و منطقی قلمداد نمودن یک فرضیه، ابطالپذیر بودن آن است. فرضیهب مطرح شده دستکم از دو طریق قابل ابطال است:
اول: مشهور است تعدادی از اشعار مندرج در دیوان حافظ متعلق به خود او نیست. هر گاه اثبات گردد آن دسته از اشعار که واجد جهانبینی ارادهگرایانه است از آن حافظ نبوده و متعلق به دیگری است، مسلماً این فرضیه باطل خواهد شد.
دوم: در ساخت این فرضیه، تقدم و تاخر زمانی برای اشعار در نظر گرفته شده است. یعنی فرض گرفتهایم که اشعاری که دارای اندیشهی تقدیرگرایانه هستند، قبل از اشعاری سروده شدهاند که اندیشهی ارادهگرایانه در آنها دیده میشود. بدیهی است هر گاه اثبات شود تقدم و تاخر در سرودن هر یک از این اشعار آنچنان که فرض نمودهایم، نبوده است، قطعاً این فرضیه از حیز انتفاع ساقط میشود.
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۹
#شعر #حافظ #سعدی #مولوی #شجریان #تقدیرگرایی@NewHasanMohaddesi