خیلیها، مثل
#اسلاوی_ژیژک، پاسخشان منفی است. ژیژک تصدیق میکند که صرفن «دلمشغولِ ایدهای است که میباید ارائه دهد، منتقل کند». او هیچ «رویکرد زیباشناسانهای به نوشتن ندارد»، او صرفن یک «ماشینِ اندیشه» است. بهطور مشابه، ژان-فرانسوا
#لیوتار هم با پذیرش این برچسب چندان راحت نیست؛ برای او، یک نویسنده کسیست که کار ادبی پیشه کرده، مثل
#کلود_سیمون یا
#ساموئل_بکت؛ از لیوتار اما یک فیلسوف باقی میماند.
در این میان، پاسخ
#ژاک_دریدا، با اینکه همچنان چندپهلو است، اما حاوی نکات روشنگر و ارزشمندی است. او میان «نوشتن» و «نوشتن چیزی بر کاغذ» تمایز قائل میشود، و اقرار میکند که همواره میکوشد تا کار اول را انجام دهد، یعنی آن کاری که مستلزم حساسیت نشاندادن به فرم، تکنیک، قالب، زبان و اسلوب، و هرچیزی است که دومی فاقد آن است. او اذعان میکند که «همۀ مسائلی که بهطور سنتی "فرمال" خوانده میشوند، بیش از هرچیز دیگری توجه او را جلب میکنند.» برای دریدا، گرچه دلمشغولیِ اصلی یک فیلسوف ایدهها هستند، اما نوشتن «امر و کُنشی اساسی» بهحساب میآید. اگر بخواهیم پاسخ او به این پرسش که آیا نویسنده است یا نه را جمعبندی کنیم، به این میرسیم: «بله و خیر».
«سینهفیلیای نوین»/ از مجموعه کتابهای «کینو-آگورا»/ نوشتۀ گریش شامبو/ ترجمۀ نوید پورمحمدرضا، چاپ دوم
@NazariyehAdabi