نان و آزادی

#من_هم_شکنجه_شدم
Канал
Политика
Новости и СМИ
Социальные сети
Персидский
Логотип телеграм канала نان و آزادی
@Nan_AzadiПродвигать
351
подписчик
34,2 тыс.
фото
19,5 тыс.
видео
8,14 тыс.
ссылок
نان و آزادی؛ کانالی برای انعکاس مبارزات کارگران و توده‌های تحت ستم برای نیل به خودرهایی!
Forwarded from نان کار آزادی
🚩🚩🚩

#من_هم_شکنجه_شدم

من نمی خواستم در این مورد مطلبی بنویسم اما با دیدن فیلم مفتضح طراحی سوخته مصمم شدم که خاطراتی چند از چند سالی که در زندان های #اوین و #قزلحصار در دهه ۶۰ بوده ام را بعنوان حمایت از کارزار نه به شکنجه، من هم شکنجه شده ام، بنویسم.
#من_هم_شکنجه_شدم
بعد از سی و هفت سال بعد از دستگیری، هنوز شبهایی در اثر خواب دیدن، کابوس دستگیری، شکنجه و اعدام، هراسان از خواب بیدار میشوم.

#من_هم_شکنجه_شدم
آنها با من و خانواده من چه ها که نکردند.
برادرم که با من دستگیر شد، بعد از سی و پنج سال، هنوز تحت درمان هست و بعد از آزادی، دو بار در بیمارستان اعصاب و روان بستری شد، و هنوز بعد از این همه سال، خانواده ام درگیر عوارض زندان و بیماری برادرم هستند.

#من_هم_شکنجه_شدم
در زمانی که در اوین و قزلحصار بودم، بر اثر ضربات تنبیهی نگهبان و مسئولین بند، دچار بیماری های خونریزی مثانه و درد در جناق سینه بوده ام. هنوز هم جای مشتی که عنصر خودفروخته ای که مسئول بند ۱ واحد یک قزلحصار به نام عزیزالله رامش بود و به من که در زیر هشت بند یک، با چشم بند به چشم به صورت تنبیهی ایستاده بودم به جناق سینه ام زد، درد میکند.

#من_هم_شکنجه_شدم
هنوز هم صدای زَجّه دختران و پسران جوان که زیر شکنجه بودند، در گوشم طنین انداز میشود.

#من_هم_شکنجه_شدم
یادم می آید
در همان شب ورود به بند یک زندان اوین، ما داشتیم از طریق تلویزیون به اخبار گوش میدادیم که یکهو، صدای مهیبی برخاست.
انگار
یک بار تیرآهن را از ارتفاع بلندی بطرف زمین پرتاب کنید.
صدای دهشتناکی بود.
صدای تیرباران بود
و بعد از مدت کوتاهی، صدای تیر خلاص
دوستان مذهبی، با تسبیح و رفقای چپ با شمارش اعداد، تعداد افراد تیرباران شده را می شمردند.
لحظه وحشتناکی بود.
از اتاق ما هم آن روز، دو نفر را با کلیه وسایل صدا کرده و برای اعدام برده بودند.
آن شب
چهل و سه نفر تیرباران شدند.

#من_هم_شکنجه_شدم
به یاد می آورم که حاج داود رحمانی ( رئیس زندان قزلحصار ) که در روز ۱۹ ماه رمضان در سال ۱۳۶۳
وقتی با اوباش خود به بند یک واحد یک آمدند، من هم جزو افراد تنبیهی بودم.
من و تعدادی زیادی از رفقای هم بند مرا، با چشم بند، به بیرون از بند هدایت کردند و به محض خروج از بند در محاصره حاج داود و نگهبانان زندان، قرار گرفتیم و هر یک را بصورت جداگانه مورد پذیرایی تنبیهی قرار دادند. و در ادامه قرار شد که هفتاد و دو ساعت یعنی سه شبانه روز، بصورت ایستاده با چشم بند، در راهرو مشترک بین بندها باشیم و بصورت متناوب مورد ضرب و شتم هر یک از نگهبانان قرار بگیریم.

#من_هم_شکنجه_شدم
در سال ۱۳۶۳ من و تعداد بیشماری از زندانیان را در محل مسجد بند یک واحد یک با چشم بند مورد بازجویی قرار دادند همراه بازجویان دادستانی، دو نفر عنصر خودفروخته هم همراه بودند، یکی سیروس مرادی از اتحاد مبارزان کمونیست و فکر کنم از تحریریه علیه بیکاری و دیگری احمد شمس از سازمان پیکار بعنوان کمک بازجو همراه بازجویان دادستانی بودند.
در پایان بازجویی ها که همراه با تنبیه در زیر هشت بند هم بود، یادم می آید که احمد شمس به من میگفت :
تو نمیدانی که جمهوری اسلامی چقدر مهربان است.
یادم می آید که با تاکید صحبت خود را با این جمله تمام کرد، او گفت:
جمهوری اسلامی مظهر عطوفت است.
چند ماه بعد و قبل از اینکه جلاد رژیم، اسدالله لاجوردی از زندان برود.
رژیم، احمد شمس و تعدادی از عوامل خودفروخته را، اعدام کرد تا به خیال خام خود، شاهدی از جنایات خود باقی نگذارد.

#من_هم_شکنجه_شدم
در اتاق ما رفیقی بود به نام فرج الله سعیدی، وقتی در سال ۱۳۶۱، راه کارگر ضربه خورد، رفیق فرج ما هم لو رفت و بعد از یک ماه بازجویی وقتی از ۲۰۹ به بند برگشت در مورد دادگاه زنده یاد رفیق جانباخته ولی رودگریان تعریف کرد، که وقتی رئیس دادگاه از رفیق ولی می پرسد:
نظرت درباره مارکس، انگلس و لنین چیه؟
رفیق ولی پاسخ میدهد:
مارکس، انگلس و لنین، گلهای سر سبد گلستان بشریت هستند.
این جمله رفیق ولی، در آن جو بد زندان که رژیم سعی میکرد روحیه زندانیان را از بین ببرد، بطور بی نظیری در روحیه مقاومت زندانیان تاثیر به سزایی داشت.
رفیق فرج الله سعیدی، مسئول تدارکات سازمان راه کارگر در سال ۱۳۶۳ و رفیق ولی رودگریان، مسئول گیلان و مازندران سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۶۲، تیرباران شدند.

#من_هم_شکنجه_شدم
این نوشته ها، قطره ای از دریای خون است که این حکومت انجام داده است.
من و تعدادی مثل من جزو جان بدر بردگان از این #دریای_خون هستیم.
بهمین دلیل،
جنایات رژیم جمهوری اسلامی را
#نه_فراموش_میکنیم_و_نه_میبخشیم.

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

زندانی سیاسی دهه شصت

نان کار آزادی
https://t.me/joinchat/AAAAAEPkAIX_YOpyxrIvLQ
#من_هم_شکنجه_شدم

«سپیده قلیان» گرامی و «اسماعیل بخشی» عزیز
من هم قطره ای از دریا هستم. یکی از هزاران شکنجه شده در زندان؛ من درک می‌کنم ولمس می‌کنم با تمام پوست و استخوانم شکنجه را......

دهه شصت، دهه ی وحشت، دهه ی مرگ زندانیان سیاسی؛ هر کس دهه شصت در زندان جان سالم بدر برده «مازاد عمر کرده»؛ دوباره متولد شده!

اینجانب عباس هاشم پور از دهه شصت تا دهه نود بارها دستگیر و شکنجه شده ام.
در سال ۶۰ نوجوانی ۱۷ ساله بودم که هنوز به سن قانونی نرسیده بودم با شکنجه و سلول انفرادی و زندان آشنا شدم. به خاطر ادامه تحصیل از اشنویه که کلیه مقاطع تحصیلی تعطیل بودند، به ارومیه رفتم. در هنگام ثبت نام در اداره اموزش و پرورش در خیابان کاشانی دستگیر و همراه یکی از همکلاسی هام بنام احمد ا...به کمیته واقع در مدرسه منوچهری در کوچه مخابرات بردند. چندین ّشبانه روز فقط ضرب و شتم با چشمان بسته و اعدام مصنوعی و شلاق کاری و... دو ماه بازداشت و شکنجه شدم.

و اما بار دوم در تیر ماه سال ۶۲ که در یکی از روستاهای اطراف اشنویه بنام «ده گرجه» که منطقه در اختیار نیروهای دولتی بود و من هم در یکی از منازل روستا بودم حمله ور شدند و مرا با صاحبخانه به مسجد روستا بردند. تمام مردان و پسران آبادی را به مسجد آورده بودند. حدود ساعت ۹ صبح بود که یکی از مسئولین جهاد سازندگی و سپاه برای مردم سخنرانی می کردند؛ یکی از پیشمرگان کرد مسلمان بنام .... که از همشهری های من بود، مسلح وارد مسجد شد. مرا شناخت و صدایم زد و همراه ایشان به بیرون مسجد رفتیم. مرا به یکی از افراد مسلح غیر بومی بنام «نادربگ» معرفی نمود و با نگاه غضب آلودشان گفتند که حالا بریم یک پذیرایی خوب ازت بکنیم! مرا به باغ سیب کنار روستا بردند و کتک کاری بدون سوال و جواب شروع شد. من هم آه و ناله و داد فغان سر دادم و زن و بچه های آبادی که از پشت بام صحنه را می دیدند، صدای مرا می شنیدند، احساس ترحم و دلسوزی می کردند. اما کاری از دستشان بر نمی آمد و نظاره گر بودند. آنها آنقدر زدند که خسته شدند. دو نفری چیزی زمزمه کردند که نفهمیدم و به من گفتند بلند شو بایست! من هم که از درد به خودم می پیچیدم به سختی بلند شدم و گفتند وصیتی داری بگو، اعدامت می کنیم. من هم چیزی برای گفتن نداشتم. یک عدد سیب را روی سرم می گذاشتند و آن را نشانه می گرفتند و با اسلحه شلیک و شرط بندی می کردند. بعد چشمانم را بستند و شروع به تیر اندازی مجدد کردند. در آن لحظه سوزش شدیدی در پام احساس کردم. خون فوران کرد و باز کتک کاری شروع شد و سرم گیج رفت و بر زمین افتادم و از هوش رفتم.
مردم روستا که این صحنه را دیده بودند، فکر کرده بودند که اعدام شده ام و خیلی متاثر و ناراحت و اندوهگین شده بودند. خبر مرگ من در شهر پیچده و به گوش خانواده ام رسیده بود. (این را بعد از آزادی برام تعریف کردند) مرا همراه چهار نفر مسلح به بیمارستان نقده بردند. به هوش که آمدم، پانسمان ام کردند. به مردم می گفتند ضد انقلاب گرفتیم توی درگیری و بزودی اعدامش می کنیم. مرا به سلول انفرادی اطلاعات اشنویه بردند که ۶۰ روز همراه با زخم و کتک کاری فحش و توهین و بازجویی های طولانی و شبانه روزی ادامه داشت. بعد از ۳۵ سال هنوز هم از ناراحتی وز وز گوش چپم رنج می برم که بر اثر سیلی های پی در پی بازجو که به صورتم می زد. هیچ وقت این اذیت و آزار از ذهنم پاک نمی شود. بعد از دو ماه به زندان ارومیه بردند. در بازداشتگاه ارومیه هنوز چند روزی از اعدام ۵۹ جوان مهابادی نگذشته بود که ۳۷ نفر دیگر را از هم بندی های ما دختران و پسران شجاع مهابادی که با هم روی یک سفره می نشستیم و با روحیه ی قوی و ستودنی در انتظار مرگ بودند در تابستان ۶۲ از میان ما بردند و تیربارانشان کردند. بدترین خاطره بود یاد و خاطره شان گرامی باد.
بر اثر فشار بر روی کمر و پشتم مبتلا به دیسک کمر شدید شدم و در زندان زمین گیر شدم. در سخت ترین شرایط، شدید ترین درد را که انگار میخی به کمرم کوبیده اند را تحمل می کردم. هر چند از شدت درد، توان راه رفتن نداشتم، به مسئولین زندان مراجعه می کردم که به بیمارستان اعزام کنند، جوابم را نمی دادند و مسخره ام می کردند. تاکنون سه بار عمل جراحی دیسک شدم و از شدت درد باید تا آخر عمر بنالم. نزدیک به دو سال هم زندان کشیدم.
بازداشت در سنندج سال ۸۹ همراه اعضای کمیته هماهنگی؛ دستگیری در سال ۸۹ در اشنویه و ۲۴ ساعت با چشم بند و دست بند، تحت بازجوئی و انتقال به ارومیه. دستگیری در سال ۹۱ همراه با اعضای کمیته هماهنگی در کرج که هنگام دستگیری بر روی پشت و کمر و بدن ما راه می رفتند و لگد زدن همراه با ضرب و شتم. بر اثر این فشار دیسک ام پاره شد و به ناچار از پا افتادم و سال ۹۴ مجبور به عمل جراحی شدم و....

عباس هاشم پور - دی ماه ۹۷

https://t.center/khamahangy
#روایت_شکنجه
این بخشی از شهادت‌نامه #شیرین_علم‌_هولی زندانی سیاسی کُرد است که به اتهام عضویت در حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) اردیبهشت 1389 در زندان اوین و همراه با معلم شهید، فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی و علی حیدریان اعدام شد. این خلاصه را عاطفه نبوی از شهادت‌نامه او نقل کرده است.

عاطفه نبوی

سال 88 در بند عمومی زندان اوین با شیرین علم هولی هم بند شدم. همسفره و رفیق شدیم. روزی که شرح این شکنجه‌هایش را برای انتشار می‌نوشت خوب به یاد دارم. متنش را برایش ادیت کردم، اشک امانم نمی‌داد و نمی‌توانستم خطوط را درست ببینم. زمانی که من شیرین را در بند عمومی دیدم آثار بعضی از این شکنجه‌ها روی تنش هنوز باقی بود، جای سیگار روی دست‌هایش، خون دماغ‌ شدن‌ها و سردردهای وحشتناک. فارسی را هنوز هم خوب نمی‌دانست و در حال مشق آن بود که اعدام شد.

شیرین علم‌هولی: «بعد از دستگیری مستقیما به مقر سپاه منتقل شدم ۲۵ روز در سپاه ماندم. ۲۲ روز آن را در اعتصاب غذا به سر بردم بازجوها مرد بودند و من با دستبند به تخت بسته شده بودم. آنها با باتوم برقی، کابل، مشت و لگد به سر و صورت و اعضای بدنم و کف پاهایم می‌کوبیدند.

در آن زمان به راحتی نمی‌توانستم فارسی را بفهمم و صحبت کنم. زمانی که سوال‌های آن‌ها بی‌جواب می‌ماند، باز مرا به باد کتک می گرفتند تا از هوش می‌رفتم ... یک روز در هنگام بازجویی، چنان لگد محکمی به شکمم زدند که بلافاصله دچار خونریزی شدیدی شدم.

یکی از دفعاتی که دکتر برای درمان زخم‌هایم و رسیدگی به وضعیتم مراجعه کرده بود، من در اثر کتک‌ها در عالم خواب و بیداری بودم. دکتر از بازجو خواست که مرا به بیمارستان منتقل کنند. بازجو پرسید: «چرا باید به بیمارستان معالجه شود، مگر در اینجا معالجه نمی‌شود؟»
دکتر گفت: «برای معالجه نمی‌گویم، من در بیمارستان برای‌تان کاری می‌کنم که دختره مثل بلبل شروع به حرف زدن بکند.» فردای آن روز مرا با چشم بند و دستبند به بیمارستان بردند. دکتر مرا روی تخت خواباند و آمپولی به من تزریق کردند.

من گویی از خود بی خود شده بودم و به هر آن‌چه را که می‌پرسیدند، پاسخ می دادم ...آنها هم از این جریان فیلم می‌گرفتند. وقتی به خودم آمدم از آنها پرسیدم که من کجا هستم و فهمیدم که هنوز روی تخت بیمارستانم و بعد از آن دوباره مرا به سلولم منتقل کردند.

با پای زخمی سر پا نگه می‌داشتند تا پاهایم کاملا ورم می کرد و بعد برایم یخ می‌آوردند... ساعت‌ها در اتاق بازجویی فقط قطره قطره آب سرد روی سرم می‌چکید و شب مرا به سلول باز می‌گرداندند.
یک روز با چشمان بسته روی صندلی نشسته بودم و بازجویی می‌شدم. بازجو سیگارش را روی دستم خاموش کرد. یک روز آن‌قدر پاهایم را با کفش‌هایش فشار داد که ناخن‌هایم سیاه شد و افتاد یا این‌که تمام روز مرا در اتاق بازجویی سر پا نگه می‌داشت و بدون هیچ سوالی، فقط می‌نشستند و جدول حل می‌کردند....


#من_هم_شکنجه_شدم
#اسماعیل_بخشی_تنها_نیست
@zan_j
#روایت_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم؛

#محمد_حبیبی، فعال صنفی معلمان که در زندان به سر می‌برد به کارزار #من_هم_شکنجه_شدم پیوسته است: کوفتگی و خونمردگی شدید در ناحیه کمر و کشاله ران، درد شدید در ناحیه پهلو، درد و کوفتگی شدید در ناحیه قفسه سینه، تپش شدید قلب، تا مدت‌ها پس از ضرب و شتم از اثرات این ضرب و شتم هست که با مرور زمان بخشی از آنها التیام یافته است اما هنوز پهلویم درد می‌کند و تپش قلب دارم.

#نان_کار_آزاری
@zan_j
ستار بهشتی در آبان سال 91،‌ در زیر شکنجه به شهادت رسید

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

@SKargari
نامش شهلا حریری بود. آنقدر به او شلاق زدند که گوشت کف پایش بطور کامل ریخت و به استخوان رسید... پای او را عمل کردند. در لحظه تیرباران میگفت: تک تک سلولها و گوشت تنم در آن دنیا علیه شما شهادت خواهند داد. او مادر دو کودک بود
#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

@SKargari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اما شکنجه‌ها یواشکی نبود
او پیش چشممان ستار را ربود!
مادر شهید ستار بهشتی : ستار من ترسی نداشت، بچه من را زیر شکنجه کشتند. بازجو میزد و ستار میخندید


#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

@SKargari
اسماعیل بخشی،خواست پاسخگویی و محاکمه شکنجه گران و در راستای محکومیت شکنجه
«دانشگاه هم شکنجه شد»

در ادامه جنبشی که علیه شکنجه و با خواست محاکمه شکنجه گران هر روز به پیش میرود، اسماعیل بخشی بعد از آزادی از زندان از شکنجه هایی که شد سخن گفت و خواهان پاسخگویی عوامل و مشخصا وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی شد.
بموازات آن بسیاری از کنش‌گران و فعالان عرصه های مختلف در فضای پیش آمده، وسیعتر از شکنجه ها و سرکوب‌های عوامل نظام حاکم سخن گفتند و این مقوله به یک گفتمان اساسی در فضای سیاسی جامعه ایران تبدیل گردید.
از دانشجویان و فعالان دانشجویی نیز تعدادی به این گفتمان پیوستند و تحت عنوان هشتک #من_هم_شکنجه_شدم از وقایع و لحظات شکنجه غالبا توسط نیروها و عوامل دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی گفتند.
در شرایط موجود باید وسیعا به این گفتمان پیوست که مشخصا دانشجویان و دانشگاه بعنوان یکی از مراکز فعال و پیشرو در جنبش اعتراضی، بسیار تحت سرکوب و فعالان و کنشگرانش شکنجه شده اند.
از دانشگاهی سخن می‌گوییم که به طول عمر سیستم موجود و از ابتدای تصاحب قدرت سیاسی توسط نهاد در قدرت به شدیدترین شکل ممکن در قالب ضرب و زندان و حبس و اعدام و به وسعت هزاران دانشجو شکنجه گردید.
از دانشگاهی سخن می گوییم که روزها در زیر چکمه نیروهای نظامی لگدمال شده و دانشجویانش از بلندای ساختمانهای دانشگاه پرتاب شده و تیرباران شده اند.
از دانشگاهی سخن می‌گوییم که با کوچکترین تجمع اعتراضی حتی صنفی، سیستم موجود نیروهای نظامی تا دندان مسلح را در مقابل درب ورودیش صف آرایی میکند.
از دانشگاهی سخن می گوییم که نزدیک به صد فعالش به جرم برگزاری تجمع اعتراضی مسالمت آمیز در روز دانشجو به حبس‌های طولانی محکوم شدند.
اینها مشخصات دانشگاه است که مشخصا در این سیستم به طول چهار دهه سرکوب شکنجه میشود و از قبل از آن توسط نظام‌های دیکتاتوری سابق سرکوب و شکنجه گردید.
اما امروز فضا تغییر کرده است و جامعه ایران و مشخصا جنبش‌های اجتماعی گامهای بلندی برداشته اند و سیستم سرکوب و شکنجه را به عقب رانده اند. امروز دیگر تمام شد دوره ای که آمران و عاملان سرکوب و شکنجه و کشتار هم طبقه ای هایمان بی تاوان بماند.
امروز جامعه نه تنها عمیقا و وسیعا علیه سرکوب و شکنجه ایستاده بلکه خواهان محاکمه آمران و دست اندرکاران آن است و دانشگاه و فعالان دانشجویی چپ و سکولار نیز همچون همیشه باید در این سطح، نقش و جایگاه خود را بعنوان یک مرکز پیشرو و تأثیرگذار در فضای سیاسی ایران تأمین کنند و وسیعا به این گفتمان بپوندند. (https://t.me/media09up/1107)

کاوه طهماسبی
پنج شنبه ۲۰ دی - ۱۰ ژانویه ۲۰۱۹

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

@SKargari
من هم شکنجه شدم

حیدری فر از دادگاه انقلاب: ما هستیم که مشخص می کنیم چه کسی می تواند شاکی باشد و چه کسی متهم

▪️قابل توجه سیستم قضایی و کسانی که امروزه می گویند اسماعیل بخشی شکایت بکند رسیدگی می کنیم
در اولین بازداشتم در سال۱۳۸۴دراعتصاب غرورانگیز رانندگان شرکت واحد ۱۸روز بازداشت بودم در بازجوییهایی که توام با تهدیدهای روحی و هر از چندی کشیده ای و لگدی و مشتی هم در کار بود که یکی از دنده های سمت چپ سینه ام شکست پس از رفتن به بهداری و رادیولوژی گفتند که هیچ چیزی نشکسته است شاید بد خوابیده ای بخاطر ان است اما خودم دقیقا حس می کردم شکستگی را تا اینکه پس از ازاد شدن و مراجعه به دکتر شخصی و رادیولوژی از شکستگی مطمئن شدم وان عکس رادیولوژی را چند سالی در خانه داشتم تا سال ۱۳۹۰با یورش جنایتکاران اطلاعاتی کرج به خانه ام در قلعه حسن خان و غارت کردن کلیه اسناد و مدارک دوره بیکاری و شکایتهای بسیاری از مراجع مختلف را یکجا بردند و دیگر پس ندادند در سال ۱۳۸۶که مصادف با روز زن در ایران بود در اوایل تیرماه جلوی استادیوم ازادی ماموران پلیس امنیت به فرماندهی سرگرد نجف زادگان با ضرب و شتم شدیدی بازداشت شدم که پس از انتقال به پایگاه اطلاعات مستقر در پل گیشا در انجا توسط رییس اداره اطلاعات سرهنگ عبدالهی(اگر نامش را درست بخاطر داشته باشم)و معاون ایشان و دو نفر دیگر نزدیک به دو ساعت کتک می خوردم که در ان شب پرده گوش چپم پاره شد بعد از ۸۵روز بازداشت انفرادی که هیچ گونه بازجویی در کار نبود باقرار وثیقه ۱۰۰میلیونی ازاد شدم پس از ازادی نسبت به بازداشت غیر قانونی و ضرب و شتم از دست افرادی که کاملا شناخته شده بودند برایم اقدام به طرح شکایتی در دادسرای نظامی کردم که پس از دو ماه اعلام کردند که دادگاه نظامی صلاحیت رسیدگی به اینگونه پرونده ها را ندارد نمی خواستم از شکایت کردن صرف نظر کنم با مشاورت چندین وکیل در نهایت شکایت خود را در دادسرای ویژه کارکنان دولت به ثبت رساندم بعد از گذشت یکسال و پی گیریهای مکرر و مداوم پرونده از دادسرای انقلاب سر در اورد و من را برای پیگیری به انجا رهنمون شدند و اولین روزی که برای پیگیری به دادگاه انقلاب رفتم حیدری فر جنایتکار برایم قرار بازداشت صادر کرد و من گفتم که من شاکی پرونده هستم با کمال وقاحت همیشگی حاکم بر دادگاههای ایران مخصوصا دادگاه انقلاب حیدرفری گفت این ما هستیم که مشخص می کنیم چه کسی می تواند شاکی باشد و چه کسی متهم

غلامرضا غلامحسینی
منبع: فیس بوک

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

@SKargari
بازداشت و شکنجه و اعدام فعالان سیاسی و معترضان در حکومت اسلامی، مخصوص امروز نبوده و چهل سال است که تمامی دست اندرکاران این حکومت خون ریز، «متحدانه» جنایت کرده‌اند و بهترین و عاشق ترین و شجاع ترین عزیزان ما را به ناعادلانه ترین و شنیع ترین شکل ممکن، بازداشت و شکنجه کرده و کشته و سر به نیست کرده‌ و پاسخی نیز به دادخواهان و جامعه نداده‌اند. در شرایطی هم که مجبور به پاسخ‌گویی شده اند، با وقاحت تمام دروغ گفته‌اند و نه تنها شکنجه و قتل های دولتی را انکار کرده، بلکه در مواردی حتی زندانی بودن برخی فعالان سیاسی را انکار کرده اند. آن‌ها هم چنین متحدانه تلاش کرده‌اند که جز خودی ها، هیچ معارضی در جامعه نداشته باشند تا بتوانند با تمامی منابع و نهادهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بر جامعه حکومت کنند و مردم تنها وسیله‌ای هستند برای جمع آوری آرا برای آن‌ها تا بتوانند با یدک کشیدن نام «جمهوری»، نمایش «دموکراسی» دهند. فریب کاری آن‌ها تا حدی است که «متحدانه» وجود زندانیان سیاسی را انکار کرده و آن‌ها را زندانیان امنیتی و شکنجه را تعزیر و محکومیت حبس قطعی را حبس تعزیری می نامند.

افشاگری و دادخواهی در برابر بازداشت و شکنجه و قتل های سیاسی این جانیان نیز مخصوص امروز نبوده و سال هاست که شجاع زنان و مردانی در برابر این بی‌عدالتی‌ها ایستاده‌ و افشاگری کرده‌اند و می کنند. ولی مهم این است که امروز شرایط متفاوت است و اسماعیل بخشی ها تنها نخواهند بود و بی تردید هزاران دیگر چون او در برابر بیدادگران خواهند ایستاد و خواب را از چشمان شکنجه گران و جنایت کاران خواهند ربود تا به نتیجه برسیم.

ما مادران پارک لاله ایران، بازداشت و شکنجه اسماعیل بخشی، سپیده قلیان و دیگر همراهان شان را به شدت محکوم می‌کنیم و خواهان پاسخ‌گویی شفاف و مستند مسئولان حکومتی هستیم. باید پرونده اسماعیل بخشی، علی نجاتی، سپیده قلیان و عسل محمدی و دیگر همراهان شان، محترمانه بسته شده و بدون قید و شرط آزاد شوند.

ما از مردم شریف و آزاده ایران و تمامی فعالان سیاسی و حقوق بشری و نهادها و سازمان های بین المللی می‌خواهیم که به طور جدی و پیگیرانه به حکومت اسلامی ایران فشار بیاوریم تا وضعیت زندان ها و زندانیان و شکنجه های جسمی و روحی در زندان ها مورد بررسی جدی قرار گیرد و گزارشی از تعداد زندان ها و تعداد زندانیان و احکام آن‌ها و روشن شدن وضعیت شان در سراسر کشور به مردم ایران ارایه دهند.

ما مادران پارک لاله، این چرخه ی آزادی کشی، سرکوب، خشونت، بازداشت، شکنجه و قتل های دولتی سازمان یافته و سیستماتیک در ایران و وضعیت بحرانی زندان ها و زندانیان را به شدت محکوم می‌کنیم و خواهان ۱) آزادی تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی، ۲) حذف هرگونه شکنجه و لغو کامل قانون مجازات اعدام، ۳) محاکمه و مجازات آمران و عاملان تمام جنایت های صورت گرفته در جمهوری اسلامی در دادگاه های علنی و عادلانه و مردمی هستیم. ما اعتقاد عمیق داریم که این خواسته ها با اتحاد و همبستگی و مبارزات پیگیر ما دادخواهان به دست خواهد آمد و تردیدی نیست که برای رسیدن به این خواسته ها باید برای رسیدن به آزادی بیان و اندیشه، رفع هرگونه تبعیض، و جدایی دین ازحکومت نیز تلاش کنیم، زیرا علت اصلی این بی عدالتی ها را در ساختار حکومت و قوانین آزادی ستیز و تبعیض آمیز حکومت اسلامی می دانیم.

مادران پارک لاله ایران
۱۹ دی ۱۳۹۷


#نان_کار_آزادی_نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم
@SKargari
شورای بازنشستگان کشور;
شکنجه عیان، شکنجه پنهان




"وزیر رفاه در رابطه با گلایه بازنشستگان از حقوق و دستمزدهای پایین گفت: گلایه آنها به حق و بجاست و امیدوارم از این مرحله سخت عبور کنیم. می‌دانیم که درآمدشان کفاف زندگی عادی را نمی‌دهد اما آنچه برای ما همیشه اهمیت داشته، همدلی و اجر و منزلت است".

گونه هایی از شکنجه پنهان اند. ظاهرا پنهانند. روزمره حسشان میکنیم. وقتی دندان درد داریم و به روی خودمان نمی آوریم .وقتی پوکی استخوان و کمر درد داریم. وقتی از کنار آجیل و موز و .. ظاهرا بی اعتنا رد میشویم وقتی مناطق توریستی را میبینیم ، وقتی ازپنجره منزلمان کودکان و زنان و مردان زباله گرد را دنبال میکنیم... شکنجه میشویم .شکنجه ای پنهان. ولی به چرایی آن آگاهیم.
گونه دیگر شکنجه زندان و شلاق و شوک برقی و دشنام و تحقیر است، انچه اسماعیل بخشی و... تحمل کردند.آشکار نبود، شاید هم بود !

بازنشستگان با حقوق های زیر خط فقر هر روز "شکنجه" میشوند.
بازنشستگان با حقوقهایی که کفاف حداکثر یک هفته از هزینه های زندگیشان را میدهد " شکنجه" میشوند.
بازنشستگان با پرداخت حق بیمه گزاف در طی ٣۰ سال کار ، برای دارو و درمان ،"شکنجه" می شوند.
بازنشستگان محرومیت از سفر و تفریح و ورزش را لمس کرده و "شکنجه" میشوند.
در چنین شرایطی است که جوانان ما در مواجه با بیکاری و عدم امید به آینده، افسره میشوند و شکنجه میشوند ، چون شاهد عیش و نوش آقازاده ها با سواریهای میلیاردی در خیابانهای بالای شهر هستند.
درچنین شرایطی زنان ما "شکنجه" میشوند چون از پایین ترین حقوق یک انسان محروم میشوند.
در چنین شرایطی کودکان ما" شکنجه" میشوند، چون از نعمات نفت و گاز ، فقط شعله هایی برای سوختن نصیبشان میشود.
کولبران کردستان ،گرسنگان سیستان و خوزستان بر بستری از ثروتهای نجومی ، "شکنجه" میشوند.
بخشیها ،قلیانیها ،حبیبیها و... "شکنجه" میشوند چون به "شکنجه " شدن هر روزه مردمشان معترضند .
بله جناب وزیر و دیگر مسولین:
ما "شکنجه میشویم "،وقتی شما پرچم مندرس" منزلت و همدردی دروغین" را برای ما بلند می کنید.
به همه شکنجه ها پاسخگو باشید!

شورای بازنشستگان کشور


#نان_کار_آزادی_نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم
@SKargari
🌟☭ اتحادیه تبادل جنبش چپ ☭ 🌟
لینک کانال اتحادیه
https://t.me/joinchat/AAAAAEpWxHj7hBxyGp3_SA

تگ کانال اتحادیه
؛@etehadiyeh_jonbesh

🔴لیست بهترین کانالهای جنبش چپ

#شکنجه_شدگان_سخن_بگویید؛

این درد مشترک هرگز جدا جدا
درمان نمیشود.

شکنجه شدگان سخن بگویید؛
برای خلاصی از تمام کابوسها و هراسهای دوران شکنجه تان، مردم ایران و جهان را با دردها و رنج های آن دوران وحشتناک #شریک و #آگاه کنید.

امروز جمهوری اسلامی در تمام زمینه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به پایان راه رسیده و هیچ راه حلی برای دهها بحران عمیقی که گریبانگیر جامعه ایران است ندارد. اکنون ادامه حیات جمهوری اسلامی تنها بر قدرت ماشین جهنمی سرکوبش که دستگیری، شکنجه و اعدام است، متکی میباشد.
حاکمیت بدون قدرت سرکوب، زندان و شکنجه اش لحظه ای دوام ندارد. اما #اسماعیل_بخشی تسلیم مراکز شکنجه نشد و با فاش کردن رفتاری که آدمکشان شکنجه گر با وی داشتند، نقطه اتکای حاکمان برای ادامه حیاتشان را هدف گرفته است.
و چون خورشید نوری بر تاریکخانه ی شکنجه گران آدمکش افکند.

جمهوری اسلامی مردم بجان آمده و معترض را دستگیر و با چشمان بسته شکنجه می کنند و اگر مثل #زهرا_کاظمی و #ستار_بهشتی در زیر شکنجه کشته نشوند، پس از خلاصی از زندان نیز مرتباً توسط آدمکشان #تهدید میشوند تا مبادا آنچه را که بر آنان رفته #افشا_کنند.

بیایید از کمپین
#نه_به_شکنجه_من_هم_شکنجه_شدم

در راستای
دفاع از #آزادی_بیان_و‌_اندیشه،
در دفاع از حق #اعتصاب_و_اعتراض،
در دفاع از حق #تشکل،
در دفاع از جنبش #نان_کار_آزادی
و در #ضدیت، با بازداشت،زندان ،شکنجه و‌ اعدام را هر چه وسیعتر #تبلیغ_کنیم.

شعارهای ما👇👇👇👇👇

#نان_کار_آزادی
#اداره_شورایی
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم


🚩🌹🌹🌹🌹🌹🚩

نان کار آزادی
؛@NK_Azadi

آواز چیا | سرود کوهستان
؛@Awazchiya

انقلاب آپوئیستی
؛@Apo_revolution

زاگرۆس
؛@Zagrosmadnews

کارگرنیوز
؛@KrgarNewz

کانال کودکان کار و خیابان و زلزله
؛@KODEKANKAR

افق روشن
؛@Azadi_barabri

سوره سوار
؛@SoraSwar

زن و جامعه(زن کارگر)
؛@zan_j

کانال موزیک پیشرو (پێشڕەو)
؛@Peshrawmusic

اندیسه ی سوسیالیسم
؛@andishesosialism1

کانال شعر و ادبیات کارگری
؛@Andishe_Baran

انقلاب كارگرى
؛@enghelab_karegari

نان و آزادی
؛@Nan_Azadi

فرمانده ارنستو چه گوارا
؛@commander_che3‌‌

خبرنامەی[ #komala_cpi]
؛@khabarname58

کانال زن برابری آزادی
؛@zanbarabariazadi

رهایی
؛@Irancomonist

آنارکوآز(آنارشیست کمونیست آذربایجان)
؛@AnarcoAz

راه نوید
؛@Rahenavid1

بهنام‌ابراهیم زاده را آزاد کنید
؛@behnima

" ۱۰ ژانویه ۲۰۱۹ مقارن با ۲۰ دی ۱۳۹۷ "
یدی عزیزی از بنیانگذاران اتحادیه صنعتگر سنندج و عضو کمیته برگزاری روز کارگر سنندج در سال 1366 و 1367

من هم شکنجه شدم

اسماعیل بخشی یکی از هزاران فعال جنبش کارگری در تاریخ به سرکارآمدن جمهوری اسلامی است که دستگیر و شکنجه شده است. شکنجه گران همیشه به زندانی اخطار می دهند که پس از آزادی نباید درباره شکنجه به هیچ وجه صحبت کند. ویژگی اسماعیل این است که با شجاعت و از خود گذشتگی که در تاریخ جنبش طبقه کارگر ایران بی نظیر است نه تنها شکنجه هایی که شد را علنی کرد بلکه خواهان پاسخگویی مسئول این شکنجه ها که وزیر اطلاعات هست، شد. نامه اسماعیل بخشی علیه شکنجه فراخوانی بود به همه فعالین جنبش کارگری و دیگر آزادیخواهان که درباره شکنجه ای که شده اند، صحبت کنند. با کارزاری که با نامه اسماعیل بخشی علیه شکنجه ایجاد شده صحبت از شکنجه گلایه و شکایت از جمهوری اسلامی نیست بلکه تیری است به مرکز ارکان جنایت این رژیم.
الان 40 سال است که جواب جمهوری اسلامی به خواستهای کارگران و اعتراضاتشان دستگیری، شکنجه، شلاق و اعدام است. من هم یکی از فعالین جنبش کارگری هستم که دستگیر و شکنجه شدم. حدود یک هفته بعد از برگزاری مراسم با شکوه روز کارگر سال 1367 سنندج دستگیر شدم. این دومین سالی بود که در سنندج روز کارگر علنی برگزار میشد و من هر دو سال عضو کمیته برگزار کننده روز کارگر و همچنین از بنیان گذاران اتحادیه صنعتگر بودم. هنگام دستگیری بعنوان برقکار در بیمارستان کودک سنندج کار می کردم و اولین فرزندمان، روژین تازه به دنیا آمده بود. بجای اینکه شاهد رشد و اولین خنده های دختر تازه متولد شده ام باشم بدلیل فعالیت در ایجاد اتحادیه صنعتگر سنندج و برگزاری روز جهانی کارگر دستگیر شدم و از همان اول تا مدت پنج ماه زیر شدید ترین شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی و بازجویی های طولانی مدت بودم.
کابل زدن به کف پا و کمر، لگد زدن به اعضای حساس بدن، ساعتها ایستادن روی پا، نشستن ساعت ها با چشم بند در وسط یک سالن و شنیدن و شاهد شکنجه سایر زندانیان بودن. در جمهوری اسلامی به شکنجه می گویند تعزیر و به بازجو می گویند کارشناس پرونده. حاکم شرع که یک آخوند بود صد ضربه شلاق می نوشت و شکنجه گر می گفت اگر خواستی حرف بزنی دستت را بلند کن و اگر دستت را بلند نکنی تا آخر و تا حد بی هوشی شکنجه می شوی و شلاق می خوری. من پنج ماه زیر بازجویی و شکنجه بودم. تمام این دوران پاهایم ورم داشت، یک دندانم شکست، کمرم شدیدا آسیب دید و پس از سی سال هنوز کمر درد دارم. بازجوی من را مهندس صدا میکردند و دادیار شهرام کرمانشانی بود و یکی بنام جودی که نمی دادنم حاکم شرع بود یا بازجو. هر چی از شکنجه های وحشیانه زندان حرف بزنیم باز هم کم است و باید درباره آن کتابها نوشت.
پس از پنج ماه شکنجه در بیدادگاه چند دقیقه ای انقلاب سنندج به دو سال حبس محکوم شدم و تازه به بند عمومی آمده بودم. هوا خوری و ملاقاتها قطع شده بود. یک شب رئیس زندان آمد و اسامی پنجاه نفر را خواند که بسیاری از آنها را میشناختم. در بند همهمه پیچید و هر کسی چیزی می گفت. عده ای فکر می کردند که برای انتقالشان است به زندان کامیاران و یا کرمانشاه است اما همه اشتباه می کردیم. آن پنجاه نفر را همان شب در زیر زمین زندان سنندج اعدام کردند. بعدها فهمیدیم که اعدام آنها بخشی از کشتار زندانیان سیاسی بود که از تابستان 67 و با فرمان خمینی جلاد در سراسر ایران اجرا شد.
الان که این نامه را می نویسم علی نجاتی یکی از رهبران باسابقه سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و از كارگران فولاد اهواز طارق خلفى، کریم سیاحی و بهزاد علیخانی و محمدرضا نعمت زاده هم چنان اسیر شکنجه گران هستند.
در پایان یادی کنم از جمال چراغ ویسی سخنران روز کارگر سنندج در سال 1368 که جند روز بعد از روز کارگر دستگیر شد و بدست جنایتکاران جمهوری اسلامی اعدام شد.
‏یدی عزیزی – پنجشنبه بیستم دیماه 1397

#نان_کار_آزادی_نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم
@SKargari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#روایت_شکنجه

🔻زهرا همه را به گریه در آورد:
گفته های #زهرا_شفیعی دهاقانی از هواداران محمدعلی طاهری خطاب به اسماعیل بخشی در چالش
#من_هم_شکنجه_شدم!

به این کلیپ گوش کنید😞
@zan_j
شکنجه؟ کدام شکنجه؟ تکذیب می‌شود! شما بازداشتید!
#توکانیستانی
#روایت_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

@zan_j
اگر از شکنجه های زندان بخواهم کامل تر بگویم کتابی خواهد شد همان گونه که بسیاری از زندانیان سابق نوشتند و من هم نوشته ام و امیدوارم در آینده منتشر شود.
شکنجه عمری به درازای مبارزه طبقاتی دارد اما در نظام جمهوری اسلامی وسیعا به کار گرفته شد. اکنون زمان افشا و مقابله بیشتر با آن است. بیاییم با خود و یکدیگر قراری بگذاریم هر شکنجه ای که بر ما و یا کسانی که می شناسیم اعمال شد را افشا کنیم و به هر شکل ممکن با آن مقابله کنیم. به همت کارگران و مردم با شکنجه، این ابزار پلید ضد بشری جمهوری اسلامی مقابله کنیم.

ننگ و نفرت بر شما شکنجه گران و زندان بانان
ننگ و نفرت بر شما آدم کشان
نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم
نان کار آزادی، علیه شکنجه
محمد حسین مهرزاد
دی ماه 97
ژانویه 2019


#نان_کار_آزادی،_نه_به_شکنجه
#نه_به_شکنجه
#من_هم_شکنجه_شدم

@SKargari
#من_هم_شکنجه_شدم

من الهام حسناتی، #زندانی_سیاسی سابق همراه اسماعیل بخشی خواهان پاسخ وزیر اطلاعات هستم که ماموران اطلاعات بر چه اساس وپایه ای زندانیان سیاسی را شکنجه میکنند؟ برچه اساسی من را شکنجه کردید؟بر چه اساس پدرم راشکنجه کردید؟برچه اساسی به دختری که فقط ۲۴سال داشت، تجاوز کردید؟برچه اساسی فردی راکه میخواهد آزادانه فکر کند،آزادانه زندگی کند واز حق مسلمش دفاع کند را زندان و شکنجه میکنید؟وبه او تجاوز میکنید؟آقای علوی نزدیک به ۱سال از آزادی من میگذرد و همچنان کابوس میبینم.کابوسی که تمام شبانه روز با من است. آقای علوی شکنجه های ماموران شما که خود را سربازان گمنام امام زمان میدانند باعث شده است که ضعف اعصاب بگیرم وبا کوچکترین صدایی دچار استرس شوم.آقای علوی شما موظف هستید جواب من را بدهید! این سوال را با صدای بلند و تمام خشم از شما میپرسم:اگرکسی با دختر شما چنین کاری را بکند شما چه به سرآن فرد می آورید؟پاسخ مرا و دهها زن زندانی دیگر ، خانواده ام و تمام خانواده های زندانیان_سیاسی را بدهید.پاسخ سوال پدرم، برادرم، مادرم و اسماعیل بخشی ومادر آتنا دائمی و تمام زندانیان سیاسی را بدهید!

#روایت_شکنجه
#نه_به_شکنجه
Ещё