نان و آزادی

#شیرین_علم_هولی
Канал
Политика
Новости и СМИ
Социальные сети
Персидский
Логотип телеграм канала نان و آزادی
@Nan_AzadiПродвигать
351
подписчик
34,2 тыс.
фото
19,5 тыс.
видео
8,14 тыс.
ссылок
نان و آزادی؛ کانالی برای انعکاس مبارزات کارگران و توده‌های تحت ستم برای نیل به خودرهایی!
#زنانی که به جرم داشتن عقیده اعدام شدند


چهارده‌همین سالگرد اعدام این مبارز کورد که همراه فرزاد کمانگر و چند تن دیگر در سال ۱۳۸۹، پس از تحمل شکنجه های بسیار، به دار آویخته شد

#شیرین_علم_هولی، زندانی سیاسی کرد که سال ۸۹ به همراه چند تن از یارانش اعدام شد، طی آخرین نامه خود، یک هفته، پیش از اعدام، شرح حال خود را اینگونه توصیف کرد:

"دوران زندانم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجرآور پشت میله های زندان اوین، که دو سال از آن دوران را  بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود حکمی مبنی بر قرار بازداشت گذراندم. در این مدت روزهای تلخی را پشت سر گذاشتم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند ۲۰۹  شروع شد؛ بقیه مدت زندان را در بند عمومی گذراندم. به درخواستهای مکرر من برای تعیین تکلیف پاسخ نمی دهند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام برایم صادر شد."

◾️او می‌افزاید: زبانم کردی است، زبانی که از طریق آن بزرگ شدم و پلِ پیوندی‌ست برای من. اجازه ندارم با آن زبان صحبت کنم، آن را بخوانم، بنویسم و یا با آن تحصیل کنم، کرد بودنم را انکار نمی‌کنم چون انگار خودم را انکار کرده ام.

◾️او خطاب به بازجوی خود می‌گوید، در آن زمان که من را بازجویی می‌کردید، زبان فارسی نمی‌دانستم، اما شما با زبان خود بازجویی و محکمه ام کردید و برایم حکم صادر کردید؛ در حالی که درست نمی فهمیدم در اطرافم چه می گذرد و  نمی توانستم از خود دفاع کنم.

شیرین می‌نویسد، شکنجه هایی که علیه من به کار گرفتید، کابوس شبهایم شده. ضربه هایی که در دوران شکنجه به سرم وارد شد، باعث آسیب دیدگی در این ناحیه شده است. بعضی از روزها سردردهایم آنقدر شدید می شود، که دیگر نمی دانم در اطرافم چه می گذرد، در نهایت از شدت درد، بینی ام شروع به خونریزی می کند، ضعف بینایی چشمم هم موضوعی دیگر است و هنوز هم به درخواستم برای عینک پاسخ نداده اند.

◾️او در نامه خود یادآوری می‌کند این شکنجه ها علیه تمام فرزندان کُرد و از جمله زینب جلالیان  و روناک صفارزاده هم اعمال شده.

◾️شیرین علم هُولی در انتهای نامەای که دوازدهم اردیبهشت ماه ٨٩ نوشته است می‌گوید دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند ۲۰۹ زندان اوین بردند و اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستند، که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدامم شکسته شود. من نمی دانم این همکاری چه معنایی دارد، وقتی من حرفی بیش از این برای گفتن ندارم. آنها از من خواستند تا آنچه را که می گویند تکرار کنم و من چنین نکردم، بازجو گفت: ما پارسال می خواستیم آزادت کنیم، اما چون خانواده ات با ما همکاری نکردند وضعیتت به اینجا کشیده شد، او اعتراف کرد که من گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز.
ــــــــــــــــــــ
◾️شیرین علمهولی متولد سال ١٣۶٠ در روستای دیم قشلاق در حوالی ماکو، پس از گذراندن یک سال و ٩ ماه حبس در زندان اوین تهران در روز هشتم آذر ماه به اتهام عضویت در پژاک محاکمه و به اعدام محکوم شد. او ١٩ اردیبهشت ١٣٨٩ بدون اطلاع خانواده و وکلایش در زندانی شد.
 




#توماج_صالحی
#زن_زندگی_آزادی
#پیش_بسوی_اتحاد_جنبش_ها_حول_نان_کار_آزادی
#کارگر_زندانی_زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری



@Nan_Azadi
#زنان_مبارز

#زنانی که به جرم داشتن عقیده اعدام شدند


چهارده‌همین سالگرد اعدام این مبارز کورد که همراه فرزاد کمانگر و چند تن دیگر در سال ۱۳۸۹، پس از تحمل شکنجه های بسیار، به دار آویخته شد


#شیرین_علم_هولی، زندانی سیاسی کرد که سال ۸۹ به همراه چند تن از یارانش اعدام شد، طی آخرین نامه خود، یک هفته، پیش از اعدام، شرح حال خود را اینگونه توصیف کرد:

"دوران زندانم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجرآور پشت میله های زندان اوین، که دو سال از آن دوران را  بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود حکمی مبنی بر قرار بازداشت گذراندم. در این مدت روزهای تلخی را پشت سر گذاشتم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند ۲۰۹  شروع شد؛ بقیه مدت زندان را در بند عمومی گذراندم. به درخواستهای مکرر من برای تعیین تکلیف پاسخ نمی دهند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام برایم صادر شد."

◾️او می‌افزاید: زبانم کردی است، زبانی که از طریق آن بزرگ شدم و پلِ پیوندی‌ست برای من. اجازه ندارم با آن زبان صحبت کنم، آن را بخوانم، بنویسم و یا با آن تحصیل کنم، کرد بودنم را انکار نمی‌کنم چون انگار خودم را انکار کرده ام.

◾️او خطاب به بازجوی خود می‌گوید، در آن زمان که من را بازجویی می‌کردید، زبان فارسی نمی‌دانستم، اما شما با زبان خود بازجویی و محکمه ام کردید و برایم حکم صادر کردید؛ در حالی که درست نمی فهمیدم در اطرافم چه می گذرد و  نمی توانستم از خود دفاع کنم.

شیرین می‌نویسد، شکنجه هایی که علیه من به کار گرفتید، کابوس شبهایم شده. ضربه هایی که در دوران شکنجه به سرم وارد شد، باعث آسیب دیدگی در این ناحیه شده است. بعضی از روزها سردردهایم آنقدر شدید می شود، که دیگر نمی دانم در اطرافم چه می گذرد، در نهایت از شدت درد، بینی ام شروع به خونریزی می کند، ضعف بینایی چشمم هم موضوعی دیگر است و هنوز هم به درخواستم برای عینک پاسخ نداده اند.

◾️او در نامه خود یادآوری می‌کند این شکنجه ها علیه تمام فرزندان کُرد و از جمله زینب جلالیان  و روناک صفارزاده هم اعمال شده.

◾️شیرین علم هُولی در انتهای نامەای که دوازدهم اردیبهشت ماه ٨٩ نوشته است می‌گوید دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند ۲۰۹ زندان اوین بردند و اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستند، که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدامم شکسته شود. من نمی دانم این همکاری چه معنایی دارد، وقتی من حرفی بیش از این برای گفتن ندارم. آنها از من خواستند تا آنچه را که می گویند تکرار کنم و من چنین نکردم، بازجو گفت: ما پارسال می خواستیم آزادت کنیم، اما چون خانواده ات با ما همکاری نکردند وضعیتت به اینجا کشیده شد، او اعتراف کرد که من گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز.
ــــــــــــــــــــ
◾️شیرین علمهولی متولد سال ١٣۶٠ در روستای دیم قشلاق در حوالی ماکو، پس از گذراندن یک سال و ٩ ماه حبس در زندان اوین تهران در روز هشتم آذر ماه به اتهام عضویت در پژاک محاکمه و به اعدام محکوم شد. او ١٩ اردیبهشت ١٣٨٩ بدون اطلاع خانواده و وکلایش در زندان اوین اعدام شد.




#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#نان_کار_آزادی_اداره_شورایی

https://t.center/kanla57
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حضور خواهر زندانی سیاسی کورد محکوم به حبس ابد #زینب_جلالیان و خواهر شهید #شیرین_علم_هولی دیگر فعال زن کورد که در زندان اوین اعدام شد، در مراسم نوروزی شهر ماکو
آنها دسته‌جمعی آهنگ انقلابی "شروانو" (رزمنده) را میخوانند، سرودی که برای مبارزین کوبانی در روژاوا سروده شده بود.


#زنده_باد_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#پیش_بسوی_اتحاد_جنبش_ها_حول_نان_کار_آزادی
#پیش_بسوی_اعتصابات_سراسری
#کارگر_زندانی_زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری

@Skaregari
#زنان_مبارز

#زنانی که به جرم داشتن عقیده اعدام شدند

#شیرین_علم_هولی، زندانی سیاسی کرد که سال ۸۹ به همراه چند تن از یارانش اعدام شد، طی آخرین نامه خود، یک هفته، پیش از اعدام، شرح حال خود را اینگونه توصیف کرد:

"دوران زندانم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجرآور پشت میله های زندان اوین، که دو سال از آن دوران را بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود حکمی مبنی بر قرار بازداشت گذراندم. در این مدت روزهای تلخی را پشت سر گذاشتم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند ۲۰۹ شروع شد؛ بقیه مدت زندان را در بند عمومی گذراندم. به درخواستهای مکرر من برای تعیین تکلیف پاسخ نمی دهند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام برایم صادر شد."

◾️او می‌افزاید: زبانم کردی است، زبانی که از طریق آن بزرگ شدم و پلِ پیوندی‌ست برای من. اجازه ندارم با آن زبان صحبت کنم، آن را بخوانم، بنویسم و یا با آن تحصیل کنم، کرد بودنم را انکار نمی‌کنم چون انگار خودم را انکار کرده ام.

◾️او خطاب به بازجوی خود می‌گوید، در آن زمان که من را بازجویی می‌کردید، زبان فارسی نمی‌دانستم، اما شما با زبان خود بازجویی و محکمه ام کردید و برایم حکم صادر کردید؛ در حالی که درست نمی فهمیدم در اطرافم چه می گذرد و نمی توانستم از خود دفاع کنم.

شیرین می‌نویسد، شکنجه هایی که علیه من به کار گرفتید، کابوس شبهایم شده. ضربه هایی که در دوران شکنجه به سرم وارد شد، باعث آسیب دیدگی در این ناحیه شده است. بعضی از روزها سردردهایم آنقدر شدید می شود، که دیگر نمی دانم در اطرافم چه می گذرد، در نهایت از شدت درد، بینی ام شروع به خونریزی می کند، ضعف بینایی چشمم هم موضوعی دیگر است و هنوز هم به درخواستم برای عینک پاسخ نداده اند.

◾️او در نامه خود یادآوری می‌کند این شکنجه ها علیه تمام فرزندان کُرد و از جمله زینب جلالیان و روناک صفارزاده هم اعمال شده.

◾️شیرین علم هُولی در انتهای نامەای که دوازدهم اردیبهشت ماه ٨٩ نوشته است می‌گوید دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند ۲۰۹ زندان اوین بردند و اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستند، که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدامم شکسته شود. من نمی دانم این همکاری چه معنایی دارد، وقتی من حرفی بیش از این برای گفتن ندارم. آنها از من خواستند تا آنچه را که می گویند تکرار کنم و من چنین نکردم، بازجو گفت: ما پارسال می خواستیم آزادت کنیم، اما چون خانواده ات با ما همکاری نکردند وضعیتت به اینجا کشیده شد، او اعتراف کرد که من گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز.
ــــــــــــــــــــ
◾️شیرین علمهولی متولد سال ١٣۶٠ در روستای دیم قشلاق در حوالی ماکو، پس از گذراندن یک سال و ٩ ماه حبس در زندان اوین تهران در روز هشتم آذر ماه به اتهام عضویت در پژاک محاکمه و به اعدام محکوم شد. او ١٩ اردیبهشت ١٣٨٩ بدون اطلاع خانواده و وکلایش در زندان اوین اعدام شد.

🌺
@zan_j
#روایت_شکنجه
این بخشی از شهادت‌نامه #شیرین_علم‌_هولی زندانی سیاسی کُرد است که به اتهام عضویت در حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) اردیبهشت 1389 در زندان اوین و همراه با معلم شهید، فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی و علی حیدریان اعدام شد. این خلاصه را عاطفه نبوی از شهادت‌نامه او نقل کرده است.

عاطفه نبوی

سال 88 در بند عمومی زندان اوین با شیرین علم هولی هم بند شدم. همسفره و رفیق شدیم. روزی که شرح این شکنجه‌هایش را برای انتشار می‌نوشت خوب به یاد دارم. متنش را برایش ادیت کردم، اشک امانم نمی‌داد و نمی‌توانستم خطوط را درست ببینم. زمانی که من شیرین را در بند عمومی دیدم آثار بعضی از این شکنجه‌ها روی تنش هنوز باقی بود، جای سیگار روی دست‌هایش، خون دماغ‌ شدن‌ها و سردردهای وحشتناک. فارسی را هنوز هم خوب نمی‌دانست و در حال مشق آن بود که اعدام شد.

شیرین علمهولی: «بعد از دستگیری مستقیما به مقر سپاه منتقل شدم ۲۵ روز در سپاه ماندم. ۲۲ روز آن را در اعتصاب غذا به سر بردم بازجوها مرد بودند و من با دستبند به تخت بسته شده بودم. آنها با باتوم برقی، کابل، مشت و لگد به سر و صورت و اعضای بدنم و کف پاهایم می‌کوبیدند.

در آن زمان به راحتی نمی‌توانستم فارسی را بفهمم و صحبت کنم. زمانی که سوال‌های آن‌ها بی‌جواب می‌ماند، باز مرا به باد کتک می گرفتند تا از هوش می‌رفتم ... یک روز در هنگام بازجویی، چنان لگد محکمی به شکمم زدند که بلافاصله دچار خونریزی شدیدی شدم.

یکی از دفعاتی که دکتر برای درمان زخم‌هایم و رسیدگی به وضعیتم مراجعه کرده بود، من در اثر کتک‌ها در عالم خواب و بیداری بودم. دکتر از بازجو خواست که مرا به بیمارستان منتقل کنند. بازجو پرسید: «چرا باید به بیمارستان معالجه شود، مگر در اینجا معالجه نمی‌شود؟»
دکتر گفت: «برای معالجه نمی‌گویم، من در بیمارستان برای‌تان کاری می‌کنم که دختره مثل بلبل شروع به حرف زدن بکند.» فردای آن روز مرا با چشم بند و دستبند به بیمارستان بردند. دکتر مرا روی تخت خواباند و آمپولی به من تزریق کردند.

من گویی از خود بی خود شده بودم و به هر آن‌چه را که می‌پرسیدند، پاسخ می دادم ...آنها هم از این جریان فیلم می‌گرفتند. وقتی به خودم آمدم از آنها پرسیدم که من کجا هستم و فهمیدم که هنوز روی تخت بیمارستانم و بعد از آن دوباره مرا به سلولم منتقل کردند.

با پای زخمی سر پا نگه می‌داشتند تا پاهایم کاملا ورم می کرد و بعد برایم یخ می‌آوردند... ساعت‌ها در اتاق بازجویی فقط قطره قطره آب سرد روی سرم می‌چکید و شب مرا به سلول باز می‌گرداندند.
یک روز با چشمان بسته روی صندلی نشسته بودم و بازجویی می‌شدم. بازجو سیگارش را روی دستم خاموش کرد. یک روز آن‌قدر پاهایم را با کفش‌هایش فشار داد که ناخن‌هایم سیاه شد و افتاد یا این‌که تمام روز مرا در اتاق بازجویی سر پا نگه می‌داشت و بدون هیچ سوالی، فقط می‌نشستند و جدول حل می‌کردند....


#من_هم_شکنجه_شدم
#اسماعیل_بخشی_تنها_نیست
@zan_j