#گزیدهخوانی•
یاری را دیدم از یاران «ابراهیم ادهم»(۱). گفتم: «از حالهای ابراهیم کدام عجبتر دیدی، مرا خبر ده!»
گفت: وقتی چنان بود که یکهفته چیزی خوردنی نیافتیم و ضعیف گشتیم. گفتم: «خیز تا به مزدوری(۲) رویم.»
بیرون آمدیم و بر سر راه بنشستیم. مردی بیامد. گفت: «کِشت میدِرَویت؟»
گفتیم: «میدِرَویم.»(۳)
مرا به یکدرم مزد گرفت و ابراهیم را گفت ضعیف است، نخواهم.
من الحاح(۴) کردم تا به چهاردانگ او را مزد گرفت. و هوا نیک گرم بود.
آنروز همهروز کار کردیم. شبانگاه یکدرم مرا داد و چهاردانگ ابراهيم را. به مقدار قوت(۵) خویش بازگرفتیم و باقی به درویشان دادیم.
چون وقت روزهگشادن بنشستیم، نگاه کردم. ابراهیم را دیدم که میگریست.
گفتم: «چه بوَد؟»
گفت: «این مزد که ما ستديم ما را پسند آمد، ندانم تا کار ما مر آنکس را پسند آمده باشد یا نی. نباید(۶) که پسند نیامده باشد و اینچه میخوریم ما را حرام بوَد. و پیغامبر فرموده است، علیهالسلام، که هر گوشتی که به حرام پرورده شود آتش دوزخ به وی اولیتر(۷).»
این بگفت و تمامت قُوت خویش از پیش برداشت و به درویشان داد و آنشب نیز گرسنه بودیم.
مرا از ابراهیم این حال نیک عجب نمود.
•
۱. درگذشتۀ ۱۶۰ هـ ق.
۲. مزدوری: کارگری (در اینجا).
۳. از مصدر «درویدن»؛ درو کردن.
۴. الحاح: التماس؛ اصرار؛ ابرام.
۵. قُوت: خوراک؛ غذا.
۶. نباید: مبادا.
۷. اولیتر: اولی؛ سزاوارتر.
•
> از: کتاب «سیبی و دو آینه»
> در مقامات و مناقب عارفان فرَهمند
> بهاهتمام زندهیاد «قاسم هاشمینژاد»
•
#ابراهیم_ادهم#سیبی_و_دوآینه#قاسم_هاشمینژاد•
•
@NaaKhaaNaa