#روزنامهخوانی> یک گفتوگوی کاریکلماتوری با زندهیاد
#پرویز_شاپور> مرحوم درخت، به ریشِ چهارفصل میخندد
> مجتبی احمدی
•
اشاره: مرحوم «پرویز شاپور»، که بیشتر با «
کاریکلماتور»های تأملبرانگیزش شناخته میشود، پانزدهم مردادماه ۱۳۷۸ از دنیا رفت. در آستانۀ نوزدهمین سالگردِ درگذشتش، با او به گفتوگو نشستم تا از نگاهِ آن مرحومِ مغفور به زندگی و مرگ بشنوم. این استاد ارجمند، فروتنانه پرسشهایم را شنید و به تمام آنها با کاریکلماتورهایش پاسخ گفت؛ نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر. شیوۀ شیوای او، ایجاز و گزیدهگویی است؛ حتی پس از مرگ.
•
◻️ سلام و ارادت، آقای شاپور!
✅ پاسخِ سلامهای امروزی، خداحافظی است.
◻️ ولی خودتان نوشته بودید «سلام، درِ ورودیِ گفتوگوست»؛ اینطور نیست؟
✅ گوشِ خسته، عاشقِ خداحافظی است.
◻️ گفتید «خسته»؛ یاد آن
کاریکلماتور دربارۀ «پرندۀ خسته» افتادم که در کتابتان خوانده بودم. در حافظهتان هست که از زبان خودتان بشنومش؟
✅ اگر آسمان بودم، پرندۀ خسته را نشسته به حضور میپذیرفتم.
◻️ عالی است، ممنونم. معلوم میشود در آن دنیا هم حافظهتان همچنان خوب کار میکند. باز هم از کاریکلماتورهای «اگر»دارتان در حافظه دارید؟
✅ اگر بهار بودم، تیر چراغ برق را هم، از نعمتِ روییدن محروم نمیکردم.
◻️ درود! اصلاً این «اگر»های شما معرکه است! بهار را دوست دارید؟ واقعاً اگر جای بهار باشید دیگر چه میکنید؟
✅ بهار را طوری به گُلخانهها تقسیم میکنم که یک شکوفه هم برای زمستان باقی نماند.
◻️ با زمستان مشکلی دارید؟
✅ اگر زمستان میدانست درخت غرق شکوفۀ بهار چهقدر زیباست، هنگامِ رفتن پشت سرش را نگاه میکرد.
◻️ پاییز چطور؟
✅ وقتی پاییز روی درخت، سر در پیِ بهار میگذارد، شکوفهها از این شاخه به آن شاخه میپرند.
◻️ خب درخت است دیگر؛ در هر فصلی، وضعی دارد؛ یکروز هم خشک میشود و میرود. نظر شما چیست؟
✅ مرحوم درخت، به ریشِ چهارفصل میخندد!
◻️ عالی! البته تا به بحثِ مرحوم و اموات و مرگ و میر برسیم، اجازه بدهید دربارۀ زندگی بپرسم: زندگیتان چگونه گذشت؟
✅ عمری بین درِ ورودی و درِ خروجیِ زندگی، سرگردان بودم.
◻️ شما گفته بودید «عمرِ ماهی، صرف آبتنی میشود»؛ عمر شما صرف چه شد؟
✅ عمرم صرفِ معذرتخواهی از گُلی شد که در بهاران چیدم.
◻️ خب اگر شما نمیچیدید یکنفر دیگر میچید! دنیا همین است؛ نیست؟
✅ دنیا، قفسِ بزرگی است.
◻️ پس در این قفس، پرندهبودن خاصیتی ندارد؛ به نظر شما دارد؟
✅ فکر پرندۀ محبوس، آزاد است. پرنده وقتی اسیر میشود، فکرش پرواز میکند.
◻️ بله، درست است. مثلاً فکر خودِ شما سالها پرواز کرد و حاصلش شد آثار ارزشمندتان. نقطۀ اوجِ پرواز فکرتان کجا بود؟
✅ مغزم درگذشت و افکارم بدون سرپرست ماندند!
◻️ استاد، به «درگذشت»تان هم میرسیم؛ جسارتاً چرا شما هی میروید سراغ مرگ؟!
✅ مرگ، دستمزدِ یکعمر زندگیکردن است.
◻️ درست، ولی برای اینکه در گفتوگومان به سؤالهای دیگر هم برسیم، فعلاً بگذارید مرگ و زندگی را از هم جدا کنیم؛ موافقید؟
✅ مرگ و زندگی، همزمان متولد میشوند، با هم زندگی میکنند و در آغوشِ هم جان میسپارند.
◻️ خب شما که تسلیم مرگ نشدید؛ شُدید؟
✅ با مسلسلِ قلبم، عمری مرگ را مجبور به عقبنشینی کردم.
◻️ خدا خیرتان بدهد! پس برگردیم به موضوعِ «زندگی». اصلاً بیایید دربارۀ «عشق» حرف بزنیم. شما عاشقِ چه هستید؟
✅ عاشق ماهیای هستم که در تُنگِ آب هم، معتقد است که سهچهارم کرۀ زمین را آب فراگرفته است!
◻️ دیگر عاشق چه هستید؟
✅ عاشق بادی هستم که مسیرش را به پرنده تحمیل نمیکند.
◻️ و دیگر چه؟
✅ عاشق رودخانهای هستم که دست مرداب را بگیرد و با خودش به دریا ببرد.
◻️ چه شیرین... راستی، شیرینترین خاطرۀ زندگیتان چیست؟
✅ شیرینترین خاطرۀ زندگیام، خداحافظیِ آدمِ پُرچانه است!
◻️ مثل اینکه خیلی با آدمهای پرحرف و پرچانه مشکل داشتهاید؛ با آدمهای خودپرست هم همینطور؛ نه؟
✅ آدم خودپرست تصور میکند خورشید برای برنزهکردن او به کنار دریا آمده است!
◻️ واقعاً همین است. راستی گفتید «دریا»، یاد «آب» افتادم. حتماً در جریان هستید که اینروزها اوضاعِ آب، خراب است! نظر شما چیست؟
✅ زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
◻️ اتفاقاً «ماهی» از عناصری بوده که مثلِ سنجاققفلی و گربه و چندتا چیز دیگر، به آن علاقۀ خاصی داشتهاید و در طراحیهایتان هم استفادهاش کردهاید. با این وضعِ کمآبی، چه آرزویی برای زمین و آدمها و ماهیها دارید؟
•
ادامهاش را اینجا بخوانید:
yon.ir/HQd9q•
#غیر_قابل_اعتماد #طنز#کاریکلماتور #مجتبی_احمدی•
[منتشرشده در روزنامۀ اعتماد، صفحۀ «غیرقابل اعتماد»، یازدهم مردادماهِ نودوهفت]
•
•
@NaaKhaaNaa