نان کار آزادی

#بورژوازى_ملى_ايران
Канал
Политика
Новости и СМИ
Образование
Социальные сети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала نان کار آزادی
@NK_AzadiПродвигать
432
подписчика
20,8 тыс.
фото
10,8 тыс.
видео
10,5 тыс.
ссылок
تلاشی برای انعکاس جنبش هاى #کارگری، #زنان، #دانشجویی و #رفع_ستم_ملی برای نیل به آزادی و برابری !
🚩🚩🚩

«رفرميسم و سلطنت‌طلبى #مصدق» (۱)

#تقی_شهرام

مى‌دانيم كه #بورژوازى_ملى_ايران، يعنى نماينده‌گان بقاياى آن، حتى تا ۲۵ سال بعد هم كه سلطنت زنده‌زنده در حال پوسيدن بود، در اوج مبارزه حاد توده‌اى و انقلابی هم، دست از سلطنت‌طلبى و رفرميسم خود برنداشتند. تازه در حدود پاييز ۱۳۵۷ بود كه آقاى #سنجابى قبول كرد كه سلطنتِ #كنونى(!) غيرقانونى است و براى تعيين نظام آينده بايد به آراى عمومى مراجعه كرد. مى‌بينيد كه باز هم نفى نيم‌بند. و تازه اين در شرايطى بود كه صداى "بگو مرگ بر شاه" فضاى سراسر ايران را پوشانده بود. و اما موضع رفرميستى آنها حتى تا روزى كه مردم به ابتكار خود و بدون هيچگونه دستورى، قيام مسلحانه ۲۱ و ۲۲ بهمن را به وجود آوردند، همچنان به قوت خود باقى ماند، البته همراه با صد آه و افسوس كه چرا شاه و سپس #بختيار نصايح آنها را ناديده گرفتند و گذاشتند كار به اينجاهاى "باريك و خطرناك" برسد. بارى، اما مردم #مصدق را با همين رفرميسم و عليرغم سلطنت‌طلبى‌اش انتخاب كرده بودند. معادله نيروهاى طبقاتى جامعه يعنى ماهيت و ميزان آگاهى و تشكل، اين‌طور اقتضا كرده بود كه بخش ميانى بورژوازى ايران، رهبرى سياسى جامعه را در مقابل ارتجاع فئودالىِ دست‌نشانده امپرياليسم انگليس در دست بگيرد و بهترين سمبل و گوياترين نماينده اين بورژوازى متوسط نيز #مصدق بود. قيام ۳۰ تير نشان داد كه اين رهبرى عليرغم تمام كاستى‌ها و ضعف‌هايش هنوز از حمايت وسيع و تا پاى جان مردم برخوردار است. زيرا اين مصدق نبود كه مردم را به قيام دعوت كرده بود، بلكه اين مردم بودند كه بنا به ابتكار و اراده خود قصد داشتند زمام امور كشور و سرنوشت خود را هنوز به دست مردى بسپارند كه به نظر آن‌ها مى‌توانست سمبل ايده‌آل‌ها و برآورنده خواست‌هاى سياسى و اقتصادى آنان باشد. با اين توصيف اگر از خواست و اراده مردم حركت كنيم، مى‌توانيم سؤال اصلى (درباره کودتای ۲۸ مرداد و سقوط مصدق) را به اين صورت طرح كنيم كه در فاصله ۳۰ تير ۳۱ تا ۲۸ مرداد ۳۲ چه اتفاقات و چه حوادث و وقايعى رخ داده بود كه ديگر نمى‌توانست آن حس اعتماد، آن حس فداكارى و از جان‌گذشتگى را براى دوام حكومت مصدق در مردم بيدار سازد؟ اينجا مى‌رسيم باز هم به يك سؤال ساده‌تر: چه چيزى مصدق را به عنوان نماينده پيشرو و مجرب بورژوازى متوسط ايران تا سطح يك #رهبر_ملىِ محبوب ارتقا داده بود؟ جواب كاملا روشن است، شعارها و هدف‌هاى دموكراتيك و ضدامپرياليستى او در دوره اول دولت‌اش، هدف ضدامپرياليستى عظيمى كه همه مردم را به دور مصدق متحد كرده بود، همانا ملى كردن نفت بود و بعد مبارزات و ايده‌آل‌هاى آزاديخواهانه او در طى سال‌هاى متمادى كه مى‌توانست مردم را متقاعد سازد در وجود او كسى را خواهند يافت كه براى هميشه آنان را از شرّ ظهور و بروز مجدد يك ديكتاتورى محافظت خواهد كرد. مردم در مجموع عليرغم همه كاستى‌ها و ضعف‌ها و بى‌ريشه‌گى‌هایی كه طبيعتا مُهر بورژوازى سُست‌بنيه و سازشكار يك كشور تحت سلطه را برخود داشت، رضايت خودشان را از اين اقدامات در آن دوره با قيام ۳۰ تير اثبات نمودند. حالا دوره‌اى آغاز مى‌گشت كه مى‌بايد حكومت مصدق؛ حكومتى كه مردم بارها و بارها با حمايت و فداكارى، از بحران و شكست و سقوط و توطئه دشمنان نجاتش داده بودند، ثابت ‌می‌کرد كه لايق يك چنين فداكارى‌اى بوده و مى‌تواند با اقدامات ريشه‌اى به طور قاطع، ادامه دموكراسى و مبارزه ضدامپرياليستى را به نحوى كه بازگشت ديكتاتورى و سلطه بيگانه‌گان ديگر امكان‌ناپذير گردد، تضمين كند. اما واضح بود كه انتظار مردم از حكومتى كه به هرحال طبقه متزلزلِ باطنا سازشكار و هراسان از انقلاب و توده‌هاى زحمتكش را نماينده‌گى ‌می‌کرد، انتظارى به‌جا و صحيح نبود و آنها مى‌بايست براى گرفتن اين آموزش تاوانى مى‌پرداختند. اول از همه در جبهه واحد خودِ بورژوازى شكاف افتاد و گرايشات راست به شدت رو به تقويت گذاشتند، زيرا كه ديگر يك قدم جلوتر رفتن كافى بود تا پَر جبرئيلىِ آنها سوخته شود. آنها از توده‌ی بسيج شده كه آن‌طور با چنگ و دندان به جنگ ارتجاع رفته بود، وحشت داشتند، زيرا كافى بود اين ارتجاع به دست اين توده به طور قاطع به سويى افكنده شود تا تفنگ‌ها براى خود آنها از اين دوش به آن دوش بيفتد!
جناح‌هاى #كاشانى، #بقايى، #مكى و... كه مدت‌ها بود اين خطر را حس كرده بودند، آشكارا در مقابل مصدق و آن بخشى قرار گرفتند كه به اعتبار اتحاد با نيروهاى دموكرات، از ترس و جبونى كمترى برخوردار بود. بخش اول آشكارا و مجددا به سمت امپرياليسم و ارتجاع بازگشت، در حالى كه بخش دوم (بخش مصدق) عملا به دفع‌الوقت و سياست‌هاى كج‌دار و مريز در مقابل دشمن پرداخت. روشن بود كه تضمين دموكراسى يك راه دارد: زدن به قلب دشمن. و دشمن كه بود؟ فئوداليزم پوسيده و دستگاه حكومتى آن، كه وابسته به امپرياليزم انگليس بود. و زدن به قلب او (فئودالیسم) به معنای محروم نمودن اين