دغدغه اصلانی، از خلال هنر، شعر و فلسفه قابل درک نیست. مسئله، پیچاپیچ ِ گرههایی است که آن پهنههای معنایی ِ زیباشناختی را در کار او، به یکدیگر پیوند زدهاند. از این روست که تنها با ادراک این امر، و فراتر رفتن از آنچه با سطحینگری، «سینما»ی اصلانی نامیده میشود، ممکن است او را بفهمیم: مسئله، نه شیفتگی ِ تصاویر است و نه شیفتگی از خلال تصاویر، دغدغه او تلاش برای رسیدن به ذات ِ خود ِ این شیفتگی به مثابة یک تجربه زیستی است: رسیدن به گونهای دیالکتیک ِ عقل و جنون، تا از این راه شاید به ذاتی در زیبایی ِ یک اندیشه و یک فرهنگ برسد. اگر نگاهمان چنین باشد، دغدغه اصلانی و نه سینمای او را هم درون همان پیوندها خواهیم فهمید؛ درون گرههایی ناگشودنی ِ هماغوشی ِ هنر، شعر و فلسفهای که میآفریند اما با سخاوتمندی، ابزار سحرآمیزی هم به ما میدهد تا آنها را بگشاییم و با رنگهای تارو پودهایشان زندگی را زیبا کنیم. وقتی توانستیم چشمان خود را ببندیم و فیلمهای او را تنها با صدایشان به تصور در بیاوریم؛ و یا برعکس، برای تصاویر بی صدای فیلمهایش، موسیقی شگفتآوری در ذهن بسازیم، آن گاه توانستهایم دغدغه اصلانی و نه سینمای او را درک کنیم. دغدغهای که نمیتواند در پی تقدیس باشد، زیرا تقدیس در پی اوست: دو خط موازی؛ عشق و نفرت، که هرگز به یکدیگر نخواهند رسید.در شورهزاری که ما داریم، و زیر آفتاب دوزخیاش، گُلهایی هستند که میسوزند و میسازند و میآفرینند. الگوی این زندگی، الگوی سنگ سرسختی است که سبزیهایش را با آبی نهان در وجودش، با خون ِ حیاتش، سیراب میکند. و ما باید قدر این گلهای پراکنده اما سرزنده، قدر سنگهای فرسوده از زمان و زمانه اما پایدار و حافظ هویت فرهنگی خویش را بدانیم. /
#ناصر_فکوهی #محمدرضا_اصلانی(1322) /
#شاعر،
#فیلسوف و
#فیلمسازلینک در کانال فیلمهای بزرگ تاریخ سینما / انسانشناسی و فرهنگ
https://t.me/iiaccinema/265