🌷مسیح کردستان
#قسمت_اول🔸صدای آیت الله بهشتی از ته سالن می آمد. این بار هم لبخند در چهرهاش موج می زد. دو بازوی
#میرزا را در پنجههای قوی خود فشرد و گفت: "خیلی تو فکری
میرزا. بهتر است از امروز همه شما را بهنام
#بروجردی بشناسند"
🔸میرزا از این پیشنهاد بهشتی جاخورد. چهطور می توانست پرونده
میرزا را که دوران خوبی با آن سپری کرده ببندد. لبخند از چهره
#بهشتی محو شد و خیلی آرام گفت: "اخبار ناگواری از گوشه و کنار کشور می آید. ضد انقلاب میخواهد طعم شیرین
#انقلاب را در کام مردم تلخ کند. "
🔸شاید زود باشد تصور کنیم کنترل کشور بهطور کامل در اختیار ماست. ما هیچ اطلاعاتی از وضعیت
#ارتش و ساواک نداریم. آن ها همچنان غیررسمی به فعالیت خود ادامه میدهند.
🔸بهشتی: لازم است یک هسته نظامی جدید تشکیل دهیم. من این مسئله را با امام در میان خواهم گذاشت.
بهشتی سمت اتاق
#امام رفت. بروجردی از سالن خارج شد و رفت سمت چند نفر که در محوطه منتظرش بودند. سوار دو اتومبیل شدند و از دل انبوه جمعیت از مدرسه خارج شدند...
این داستان ادامه دارد ...
#زندگینامه_داستانی_شهیدبروجردی🐜به کانال
#میروژ بپیوندید
@Mirouzh @Mirouzh