چه میشد آب و رنگ خواب باشی؟
تو هم در خانه مهتاب باشی
زبان دستهایم زخم برداشت
چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی!
🌷🌸🌹🌻
امه آسونداری ریشه کو ایزم
سبی تیجره اندیشه کو ایزم
.ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم
هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم
.
🎶کانال اشعار معصومه اپروز
دیگر نمی زنم از بی کسی هوار جان میکنم در این آوار انتظار بغضم که میشوم در حنجره سکوت دردم که میشوم در سینه استتار از دست چشم من گویا کشیده اند تا کهکشان دور دور خدا حصار در پیله مانده ام پروانه تر شوم نفرین به هر چه تور لعنت به هر چه تار آبستنم از این بمبی که میتپد با پای انتحار در دست انفجار میجوشد از زمین کابوس سایهها وامانده تر منم در گیر احتذار اینجا کویر درد اینجا جهنم است در خوابم اندکی باران بیا ببار