کانال شعر معصومه اپروز

#نه_به_جنگ
Канал
Логотип телеграм канала کانال شعر معصومه اپروز
@MasomehaproozПродвигать
144
подписчика
1,76 тыс.
фото
883
видео
785
ссылок
چه میشد آب و رنگ خواب باشی؟ تو هم در خانه مهتاب باشی زبان دستهایم زخم برداشت چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی! 🌷🌸🌹🌻 امه آسونداری ریشه کو ایزم سبی تیجره اندیشه کو ایزم .ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم . 🎶کانال اشعار معصومه اپروز
Forwarded from M اپروز
وقتی نفس در سینه ات دلتنگ باشد
در تک تک سلولهایت جنگ باشد
آتشفشان دارد دلت هر چند خاموش
فرقی ندارد آسمان هر رنگ باشد

تو خسته ای، آشفته ای من هم همینطور
آکنده از ناگفته‌ای من هم همینطور
تو تکه تکه مثل برگ ترد پاییز
عمری خودت را رُفته ای من هم همینطور

ما مثل نیزاری که تا فرسنگها آه
در ما دمیده خیل این دلتنگها آه
یا مثل یک سرباز زخمی از وطن دور
بر دوش ما آوار شد این جنگها آه

برگشته از تاریخ و نبش قبر هابیل
برخاسته، از واژه های گنگ انجیل
شاید فریب سامری را خورده باشیم
شاید شکسته پای ما سنگ ابابیل

شاید شهابی خسته ایم و بی سرانجام
درگیر یک حسیم اما نا به هنگام
یا اینکه مثل رعد و برقیم و نباید
پایین بیاید پای ما بر روی هر بام

ما سنگ یا یک برگ گل یا یک ترانه
در شعله‌های طور پیدا، بی نشانه
یا اهل آن عصر حجر یا عصر باروت
چیزی درون ما نشسته جاودانه

گاهی از آن آیینه شک دارد دل ما
از تفرقه شاید ترک دارد دل ما
از هر نژاد و رنگ و هر قومی که باشیم
اما زبانی مشترک دارد دل ما

در قلب ما حسی شبیه مهربانی است
چیزی شبیه آیه های اسمانی است
گاهی پناهی از نگاه عشق لبریز
شیرینتر از واگویه های همزبانی است

ما آب یک سرچشمه‌ایم از هر دهانه
ما گندم یک خوشه‌ایم از یک جوانه
از پنجه ‌های دست یک نقاش هستیم
مثل اناریم از زبان عامیانه

ما ذره های جان یک تنگ بلوریم
هر چند گه‌گاهی پر از حس غروریم
با سایه ی همسایه هامان قوم و خویشیم
وامانده ام از هم چرا اینقدر دوریم

#معصومه_اپروز
#نه_به_جنگ
#چهارپاره
#شعر_فارسی

https://t.center/Masomehaprooz
ما قوم تالش هیچگاه جسارتها و زخمهای عمیق روسها بر تن رنجور قوممان را فراموش نکرده ایم از جنگ طلبی روسها بیزاریم تاریخ خون تالش را کلمه به کلمه نوشته است و هنوز زخمهایمان تازه است

#معصومه_اپروز
#نه_به_جنگ
#جنگ_اکراین
#no_to_war
https://t.center/Masomehaprooz
وقتی نفس در سینه ات دلتنگ باشد
در تک تک سلولهایت جنگ باشد
آتشفشان دارد دلت هر چند خاموش
فرقی ندارد آسمان هر رنگ باشد
تو خسته ای، آشفته ای من هم همینطور
آکنده از ناگفته‌ای من هم همینطور
تو تکه تکه مثل برگ ترد پاییز
عمری خودت را رُفته ای من هم همینطور
ما مثل نیزاری که تا فرسنگها آه
در ما دمیده خیل این دلتنگها آه
یا مثل یک سرباز زخمی از وطن دور
بر دوش ما آوار شد این جنگها آه
برگشته از تاریخ و نبش قبر هابیل
برخاسته، از واژه های گنگ انجیل
شاید فریب سامری را خورده باشیم
شاید شکسته پای ما سنگ ابابیل
شاید شهابی خسته ایم و بی سرانجام
درگیر یک حسیم اما نا به هنگام
یا اینکه مثل رعد و برقیم و نباید
پایین بیاید پای ما بر روی هر بام

ما سنگ یا یک برگ گل یا یک ترانه
در شعله‌های طور پیدا، بی نشانه
یا اهل آن عصر حجر یا عصر باروت
چیزی درون ما نشسته جاودانه
گاهی از آن آیینه شک دارد دل ما
از تفرقه شاید ترک دارد دل ما
از هر نژاد و رنگ و هر قومی که باشیم
اما زبانی مشترک دارد دل ما

در قلب ما حسی شبیه مهربانی است
چیزی شبیه آیه های اسمانی است
گاهی پناهی از نگاه عشق لبریز
شیرینتر از واگویه های همزبانی است
ما آب یک سرچشمه‌ایم از هر دهانه
ما گندم یک خوشه‌ایم از یک جوانه
از پنجه ‌های دست یک نقاش هستیم
مثل اناریم از زبان عامیانه

ما ذره های جان یک تنگ بلوریم

هر چند گه‌گاهی پر از حس غروریم
با سایه ی همسایه هامان قوم و خویشیم
وامانده ام از هم چرا اینقدر دوریم

#معصومه_اپروز
#نه_به_جنگ
#چهارپاره
#شعر_فارسی

https://t.center/Masomehaprooz