کانال شعر معصومه اپروز

#بلوچستان_قلب_ايران
Канал
Логотип телеграм канала کانال شعر معصومه اپروز
@MasomehaproozПродвигать
144
подписчика
1,76 тыс.
фото
883
видео
785
ссылок
چه میشد آب و رنگ خواب باشی؟ تو هم در خانه مهتاب باشی زبان دستهایم زخم برداشت چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی! 🌷🌸🌹🌻 امه آسونداری ریشه کو ایزم سبی تیجره اندیشه کو ایزم .ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم . 🎶کانال اشعار معصومه اپروز
دیروز در کلاس داستان‌نویسی دنیا در قلبم جا شد.
یکی از دانشجوهایم، مرد جوان ۳۰ساله‌ای، ساکن چابهار است. با اینترنت داغون به کلاس وصل می‌شود. این متن تقدیم به اوست.
***
در نقطه‌ی صفر مرزی، مرز ایران و پاکستان روستایی وجود دارد به نام «روهگام فقیر محمد» که طبق سرشماری سال ۹۵، فقط ۳۵ خانوار دارد.
نام روستا، بر اساس نام کدخدای ده انتخاب شده: فقیرمحمد. تنها منبع آب آنجا «هوتک» است.
هوتِگ یا هوتَک نام گودال مصنوعی و یا طبیعی نسبتاً بزرگی است که آب حاصل از بارندگی‌ها در آن هدایت و جمع آوری شده و در طول سال به مصارف کشاورزی و آشامیدنی انسان و حیوانات اهلی و وحشی می‌رسد. این گودال آب که آن را گودال مرگ هم می‌نامند، تنها راه تامین مهم‌ترین عنصر حیات یعنی آب است و هم به علت مصرف مشترک بین انسان و دام، محل مرگ و بیماری است. چه پارادوکس تلخی!
فقط در همین شش ماهه‌ی اخیر، سه کودک دختر در این هوتک‌ها غرق شدند!
این عنوان را گوگل کنید:«هوتگ؛ منبعی برای تامین آب روستائیان و احشام یا استخر مرگ؟» در خبرگزاری ایرنا.
دانشجوی من می‌گوید چند هفته پیش من در این روستا بودم. آنها در وضعیتی بودند که هی بغضم می‌جوشید. با ناراحتی به فقیرمحمد گفتم، چرا اینجا زندگی می‌کنید؟ اگرپنجاه کیلومتر از مرز بروید عقب‌تر، زندگی خیلی بهتر می‌شود.
فقیر محمد، به مرد جوان گفت:
«اگر ما پنجاه کیلومتر عقب‌تر برویم، مرز هم پنجاه کیلومتر عقب‌تر می‌آید. ما اینجاییم که مرز تکان نخورد»
فقیرمحمد که به سختی فارسی حرف می‌زند، مثل اعلای انسانی است سرشار از ثروت درون.
مرد جوان دیروز در کلاس گفت: انگیزه‌ی من از شرکت در کلاس داستان‌نویسی این است که بتوانم روایت اینها را بنویسم.
عزیزان من، فقیر محمد و این مرد جوان یعنی ایران.
به آینده‌ی ایران بسیار امیدوار باشید.
او دو فرزند دارد. یکی سه ساله و یکی چند ماهه. کودکانش گاهی به کلاس من می‌پیوندند. روی زانوی پدر جوان می‌نشینند. با آن چشم‌های پرشیطنت به من گوش می‌کنند.
اگر می‌خواهید یک قاب از امید ناب را در ذهن تصور کنید، این قاب را تصور کنید: فقیرمحمد، مرد جوان و فرزندانش در بلوچستان
هر چه پیش آید، آینده درخشان است. آینده‌ای خیلی نزدیک. ذره‌ای، شک ندارم.

و اما فقیرمحمد عزیز، ای مرد بزرگ، ضمن بوسه بر دستانت، باید خدمت‌تان بگویم: می‌توانم در سرشاری کلام، منش و مرام تو، آنقدر زندگی کنم که دیگر نمیرم. چرا که با تو وصل می‌شوم به راز جاودانگیِ ایران‌زمین.
#زهرا_عبدی
#ایران_دورت_بگردم #نقطه_صفر_مرزی #روهگام_فقیر_محمد #ایراندوستی #بلوچستان_قلب_ايران