🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🔰 #داستانشب💢خانم معلم در دفتر تنها بود ڪه پسر ڪوچڪی آرام درِ دفتر را باز ڪرد و با لحن محتاطی او را صدا ڪرد.
💢خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن ڪه بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره 9 گرفتی.
تو تنها ڪسی هستی ڪه نمرۀ قبولی نگرفته
🔻پسرڪ با خجالت و در حالی ڪه صورتش سرخ شده بود سرش را بلند ڪرد و گفت:
خانم معلم چِن ، میشود... میشود یڪ نمره به من ارفاق ڪنید؟
💢خانم چِن با عتاب مادرانهای سرش را تڪان داد و گفت: یڪ نمره ارفاق ڪنم؟!
این ممکن نیست. من طبق جوابهایی ڪه در برگۀ امتحانت نوشتهای به تو نمره دادهام.
💢او اضافه ڪرد: نگران نباش. من ڪه نمیخواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه ڪنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری ڪنی و نمرۀ بهتری بگیری.
💢پسر با صدایی ڪه نشان میداد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم ڪتڪم میزند.
🔷خانم معلم ساڪت شد. او آرزوی والدین را درڪ میڪرد ڪه میخواهند بچههایشان بهترین نمرهها را ڪسب ڪنند و موفق باشند؛ از طرفی نمیتوانست در برابر بچههای بازیگوشی ڪه در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد.
💢اما یڪ موضوع دیگر هم بود. او میدانست ڪه ڪتڪ خوردن بچهها هم هیچ ڪمڪی به تحصیلشان نمیڪند و حتی تأثیر منفی آن ممڪن است آنها را از تحصیل بازدارد.
💢نمیدانست چه تصمیمی بگیرد. یڪ نمره ارفاق بڪند یا نه. او در ڪار خود جداً اصول را رعایت میڪند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت.
♻️نگاهی به پسرڪ ڪرد. هنوز تمام تن پسرڪ از ترس میلرزید و به گریه هم افتاده بود.
عاقبت رو به پسرڪ ڪرد و گفت:
📍ببین!، این پیشنهادم را قبول میڪنی یا نه؟
🌸من به ورقهات یڪ نمره «ارفاق» نمیڪنم.
فقط میتوانم یڪ نمره به تو «قرض» بدهم.
🔻تو هم باید در امتحان بعدی 2برابر آن را، یعنی2نمره، به من پس بدهی. خوب است؟
🔺پسرڪ با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی 2نمره به شما پس میدهم.
💢او با خوشحالی از خانم معلم تشڪر ڪرد و رفت.
از آن پس برای این ڪه بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس میخواند.
♻️تا این ڪه در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی ڪسب ڪرد. از طرف مدرسه به او جایزهای داده شد.
از پسِ آن «درس» ڪه خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد.
♻️او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف میڪند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده میشود.
زیرا میداند ڪه نمرهای ڪه خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغيير داد.
♻️آن پسرڪ جوان اڪنون جزو ده ثروتمند دنیاست... او "
#لیڪاشینگ " رییس بزرگترین ڪمپانی عرضه کننده محصولات بهداشتی و آرایشی به سراسر جهان است!
🔰مراقب تاثیر تصمیماتمان بر سرنوشت افراد باشیم...!
༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅
╔═.
🌼🍃.══════╗
@mantaghehbaladeh╚══════.
🌼.
🍃═╝