" تو " را، براى تمامِ روز هاى خوبى كه هنوز نيامده است مى خواهم ... تو را براى خنده هاى از تهِ دل ؛ تو را براى ِيك حالِ خوب ؛ تو را براى تمامِ دوست داشتن هاى به موقع، تو را براى يك خيالِ راحت مى خواهم ؛ در اين آشفته بازارِ دوست داشتن هاىِ ساعتی ...
هر #شب قبل از خواب، بى آنكہ با خبر باشى، جولان ميدهى در خيالم گاہ با لبخندى گوشہ ى لب گاہ با اشكى سرازير از گونه بہ هر جان كندنى شده، خودَت را نه خيالت را حبس ميكنم در خوابم!
مخاطب كه تو باشى، مگر جز عاشقانه هاىِ پر از دلتنگى، متن ديگرى هم مى شود نوشت؟! اصلاً براى از "تو"نوشتن، پاك كردن و خط زدنِ هيچ واژه اى لازم نيست! بس كه ساده و صريحی " دلبر جان" و اصلاً تو همان جانى كه بر دل نشسته
مخاطب كه تو باشى، مگر جز عاشقانه هاىِ پر از دلتنگى، متن ديگرى هم مى شود نوشت؟! اصلاً براى از "تو"نوشتن، پاك كردن و خط زدنِ هيچ واژه اى لازم نيست! بس كه ساده و صريحی " دلبر جان" و اصلاً تو همان جانى كه بر دل نشسته
مخاطب كه تو باشى، مگر جز عاشقانه هاىِ پر از دلتنگى، متن ديگرى هم مى شود نوشت؟! اصلاً براى از "تو"نوشتن، پاك كردن و خط زدنِ هيچ واژه اى لازم نيست! بس كه ساده و صريحی " دلبر جان" و اصلاً تو همان جانى كه بر دل نشسته
اگر كلافگى ات را دلتنگى و جان كندنِ آخرِ شبهايت را حالِ نداشته ات را، ميبيند ميفهمد به گوشَش ميرسد و كارى نميكند... سَرَش جايى دگر گرم و دلش مشغول است! فراموشش كن...
مخاطب كه تو باشى، مگر جز عاشقانه هاىِ پر از دلتنگى، متن ديگرى هم مى شود نوشت؟! اصلاً براى از "تو"نوشتن، پاك كردن و خط زدنِ هيچ واژه اى لازم نيست! بس كه ساده و صريحی "دلبر جان" و اصلاً تو همان جانى كه بر دل نشسته
آخرِ شب اگر آهنگى برايتان بيخود و بى جهت ارسال ميشود، به خودتان بگيريد تک تک كلمه هايش را يک نفر، ساعتها، جان كَنده تا هم غرورش را نگه دارد هم حرفِ دلش را بزند...