ܩܟ̣ܝ݁ࡐ‌טּ‌ߊ‌‌ܠܝ‌ܦ݃ࡅ࡙ߺܘ‌‌³¹⁵

#تو
Канал
Логотип телеграм канала ܩܟ̣ܝ݁ࡐ‌טּ‌ߊ‌‌ܠܝ‌ܦ݃ࡅ࡙ߺܘ‌‌³¹⁵
@MAJNONE_ROGHAYEH315Продвигать
19,15 тыс.
подписчиков
8,36 тыс.
фото
7,81 тыс.
видео
126
ссылок
‹بـِسم‌رَـب‌‌ِالّرقیہ‌...!𑁍› ‌‹شرو؏‌نوڪری:‌‌𝟮𝟲فر‌ـوردین𝟭𝟯𝟵𝟵!› ـ ـ ــــــــ‹❁›ــــــــ ـ ـ نفسش‌سخت‌گرفتھ‌اس در‌آغوش‌بکش،نوکر‌خستۀ‌رنجورِ‌بهم‌ریختھ‌را..(: ــ ـ ــــــــ‹❁›ــــــــ ــ ـ ‹ #شناسـنام‌ـہ⇣📓› @KANALMON315 #حذف‌‌آیدی‌و‌لوگو‌ممنوع🚫
بر لعل لبت
غنچہ ی #لبخند چہ زیباست 😍
دل در هوسِ "خندہ ی تو"
غرق نیاز است

لبخند #تو را
چند #صباحی است که ندیدیم😢
یکبار دیگر خانه ات آباد
#بخند...
بخند دل ما تنگ همین لبخند است ...

،|#شهید_قاسم_سلیمانی

♡⊱|@Majnone_Roghayeh315
|#سلام_امام_زمانم💚

🔹صوت زیبای #تو آرامشِ جانَست بیا
🔸وَجه پُرنور تو از دیده نهانَست بیا

🔹دل عُشاق بِسوزد زغمِ دوریِ تو
🔸قَدعالم ز #فراقِ_تو کمان است بیا...

|#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
|#صبحت_بخیر_مولای_من
|#صبحتون_مهدوی

به دور از |#كرونا باشید

♥️͜͡🌱| @Majnone_Roghayeh315
|#طنز_جبهه😂🤣
|#تو_حوری_هستی؟

فکر کردم که شهید شدم و الان توی بهشتم
اما هنوز حالم جا نیامده که بروم میوه🍒 بخورم و زیر درخت ها🌳 گشتی بزنم

پرستار یک دفعه وارد شد .

من هم که فکر می کردم در بهشت هستم 😊

گفتم: تو حوری هستی ؟

پرستار که فکر کرده بود خیلی زیباست

گفت : بله من حوری هستم 😍

من هم گفتم : اگر تو حوری هستی پس چرا این قدر زشتی ؟🤭

پرستار عصبانی شد و آمپول را محکم در دستم فرو کرد😅😅😅


♥️͜͡🌱| @Majnone_Roghayeh315
|#رمان_مدافع_عشق_قسمت8 🌱

نزدیڪ غروب ، وقت برای خودمان بود...
چشمانم دنبالت میگشت...
میخواستم اخرای این سفر چندعڪس از#توبگیرم...

گرچه فاطمه سادات خودش گفته بود ڪه لحظاتـےرا ثبت ڪنم...

زمین پرفراز و نشیب فڪه با پرچم های سرخ و سبزی ڪه باد تڪانشان میداد حالـے غریب را القا میڪرد..
تپه های خاڪـے...
و تو درست اینجایـے!...لبه ی یڪـےازهمین تپه ها و نگاهت به سرخی آسمان است ..

پشت به من هستـے و زیرلب زمزمه میڪنـے:
#از_هر_چه_ڪه_دم_زدیم آنها دیدند...

آهسته نزدیڪ تر میشوم.
دلم نمی‌آید خلوتت را به هم بزنم...
اما...
آقای هاشمـے...!

توقع مرا نداشتی...

آنهم در آن خلوت.

از جا میپری! مےایستـے و زمانـے ڪه رو میگردانـے سمت من ، پشت پایت درست لبه ی تپه،خالـےمیشود و...
از سراشیبـی اش پایین مےافتـے

سر جا خشڪم میزند#افتاد!!...

پاهایم تڪان نمیخورد... به زور صدا رو از حنجره ام بیرون میڪشم...
آقا...ها..ها...هاشمـے

بک لحظه به خودم می‌آیم و میدوم

میبینم پایین سراشیبـی دو زانو نشسته ای و گریه میڪنـے...

تمام لباست خاڪـےاست...

و با یڪ دست مچ دست دیگرت را گرفته ای...

فڪر خنده داری میڪنم#یعنی_از_درد_ گریه_میکنه!!

اما...تو... حتمن اشڪهایت از سر بهانه نیست...علت دارد...علتـے ڪه بعد ها آن را میفهمم...

سعـےمیڪنم آهسته از تپه پایین بیایم ڪه متوجه و به سرعت بلند میشوی...

قصد رفتن ڪه میڪنے به پایت نگاه میڪنم... #هنوز_کمی_میلنگد...

تمام جرئـتم را جمع میڪنم و بلند صدایت میڪنم...
آقـای هـاشــمی..

. اقا #ســـــیـد...
یـک لحظـه نریـد... ترو خـدا... بـاورڪنیـدمن!... نمیخواســـــتم ڪـه دوبـاره.... دسـتتون... طوریش
شد؟؟...

اقای هاشمی با شمام...

اما تو بدون توجه سعـے ڪردی جای راه رفتن ، بدوی!... تا زودتراز شر#صدای_من راحت شوی...
محڪم به پیشانـےمیڪوبم...
#یعنیا_خرابکارتر_از_تو_هست_اخه؟؟؟
#چقد_عاخه_بےعرضههههه.

انقدر نگاهت میڪنم ڪه در چهار چوب نگاه من گم میشوی...
#چقدر_عجیبـے..

یا نه...#تو_درستی..

ما انقدر به غلطها عادت کردیم که...
در اصل چقدر من #عجیبم....


♥️͜͡🌱| @Majnone_Roghayeh315
|#رمان_مدافع_عشق_قسمت5 🌱

نگاهت مےڪنم پیرهن سـفید با چاپ چهره شـهیدهمت،زنجیرو پلاڪ، سـربند یازهرا و یڪ تسـبیح سـبز شفاف پیچیده شده به دور
مچ دستت.
چقدر ساده ای و من به تازگی سادگـے را دوست دارم...

قرار بود به منزل شما بیایم تا سه تایـے به محل حرڪت ڪاروان برویم.

فاطمه سادات میگـفت: ممڪن است راه را بلدنباشم.
و حالا اینجا ایستاده ام ڪنار حوض حیاط ڪوچڪتان و
تو پشت به من ایستاده ای.

به تصویرلرزان خودم در آب نگاه میڪنم

#چادر‌به‌من‌می‌آید...

این را دیشب پدرم وقتےفهمید چه تصمیمے گرفته ام به من گفت.

صدای فاطمه رشته افڪارم را پاره میڪند.
_ ریحانه؟... ریحان؟.... الو
نگاهش میڪنم.
_ ڪجایـے؟...
_ همینجا....چه خوشتیپ ڪردی تڪ خور؟! ) و به چفیه و سربندش اشاره میڪنم)
میخندد...
_ خب توام میووردی مینداختـےدور گردنت
به حالت دلخور لبهایم راڪج میڪنم...
_ ای بدجنس نداشتم!!... دیگه چفیه ندارید؟
مڪث میڪند..
_ اممم نه!...همین یدونس!

می‌آیم دوباره غربزنم که صدای قدم هایت را
از پشت سرم میشنوم...

_ فاطمه سادات؟؟
_ جونم داداش؟؟!!..
_ بیا اینجا....
فاطمه ببخشیدڪوتاهےمیگویدو سمت تو با چندقدم بلندتقریبا میدود.

توبخاطرقدبلندت مجبور میشوی سرخم ڪنـــــے،در گوش خواهرت و چیزی میگویــے و بلافاصله چفیه ات را از ساڪ دستےات بیرون
میڪشےودستش میدهے...

فاطمه لبخندی از رضایت میزند و به سمتم مے آید

_ بیا....!! ) و چفیه رادور گردنم میندازد،متعجب نگاهش میڪنم)
_ این چیه؟؟
_ شلواره! معلوم نیس؟؟
_ هرهرهر!.... جدی پرسیدم! مگه برای اقا علےنیست!؟

_ چرا!... اما میگه فعلا نمیخواد بندازه.

یڪ چیزدردلم فرو میریزد،زیر چشمےنگاهت میڪنم،مشغول چڪ کردن وسایل هستی.

_ ازشون خیلـےتشڪرڪن!
_ باعشه خانوم تعارفـے.) و بعدبا صدای بلند میگوید(... علـےاڪبر!!...ریحانه میگه خیلـےبا حالـے!!

و تولبخندمیزنـےمیدانـےاین حرف من نیست. با این حال سرڪج میڪنےو جواب میدهی
خواهش میڪنم!
***
احساس ارامش میڪنم درست روی شانه هایم...
نمیدانم از چیست!
از#چفیه_ات یا#تو...

♥️͜͡🌱| @Majnone_Roghayeh315
|#رمان_مدافع_عشق_قسمت3 🌱

به دیوار تڪیه میدهم و نگاهم را به درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم ...
چند سال است که شاهد رفت و آمد هایـے؟
استادشدن چند نفر را به چشم دل دیده ای؟... توهم#طلبه_ها_را_دوست_داری؟
بـےاراده لبخند میزنم به یاد چندتذڪر#تو...
چهار روز است ڪه پیدایت نیست...

دوڪلمه اخرت ڪه به حالت تهدید در گوشم میپیچد...
#اگر نرید..
خب اگرنروم چـے؟

چرادوستت مثل خروسے بی محل بین حرفت پرید و ...

دستـےاز پشت روی شانه ام قرار میگیرد! از جا میپرم و برمیگردم...
یڪ غریبه در قاب چادر. با یڪ تبسم و صدایی آرام

_ سلام گلم... ترسیدی؟

با تردید جواب میدهم
_سلام... بفرمایید..؟
_ مزاحم نیستم؟... یه عرض ڪوچولوداشتم.
شانه ام را عقب میڪشم ...

_ ببخشیدبجا نیاوردم!!..
لبخندش عمیق ترمیشود..
ِ
_ من؟؟!....خواهر مفتشم
***
به خودم آمدمو دیدم چند ساعت است ڪه مقابلم نشسته و صحبت میڪند:
_ برادرم منوفرســتاد تا اول ازت معذرت خواهــــــےڪنم خانومے اگر بد حرف زده.... درڪل حلالش ڪنے.
بعدهم دیگه نمیخواســت
تذڪردهنده باشه!

♥️͜͡🌱| @Majnone_Roghayeh315
|#رمان_مدافع_عشق_قسمت2 🌱

روی پله بیرون از محوطه حوزه میشـینم و افرادی ڪه اطرافم پرســه میزننددرا رصــد میڪنم؛ ســاعتی اســت ڪه ازظهر میگذرد و هوا
بشدت گرم است.
جلوی پایم قوطی فلزی افتاده ڪه هرز گاهےبا اشاره پا تڪانش میدهم تا سر گرم شوم
تقریبا ازهمه چیزو همه ڪس عڪس گرفته ام فقط مانده...
_ هنوزطلبه جذابتون رو پیدا نڪردید؟
رومیگردانم سمت صدای مردانه ای که با حالت تمسخر جمله ای را پرانده بود...
همان چهره جدی و پوشش ساده چفیه، ڪوله ڪه باعث میشد بقول یکی ازدوستانم #نور‌باالا‌بزنه.
_ چطور مگه؟... مفتشـے..؟!

اخم میڪنے،نگاهت را به همان قوطےفلزی مقابل من میدوزی

_ نعخیر خانوم!!.. نه مفتشم نه عادت به دخالت دارم اونم تو ڪار یه نامحرم... ولـے...

_ ولےچے؟.... دخالت نڪنید دیگه... و گرنه یهو خدا میندازتتون توجهنما

_ عجب... خواهر من حضور شما اینجا همون جهنم ناخواسته اس
عصبـےبلندمیشوم...

_ ببینید مثال برادر! خیلی دارید از حدتون جلومیزنید! تاڪےقصدبه بےاحترامی دارید!!!

_ بےاحترامی نیست!... یڪ هفتس مدام توی این محوطه می چرخید اینجا محیط مردونس

_ نیومدم توڪه.... جلو درم
_ اها! یعنی اقایون جلوی در نمیان؟... یهو به قوه الهے از ڪلاس طی االرض میڪنن به منزلشـــون؟... یا شـــایدم رفقا یاد رفتن پرواز
ڪنن و ما بـےخبریم؟

نمیدانم چرا خنده ام میگیرد و سڪوت میڪنم...
نفس عمیقی میڪشےو شمرده شمرده ادامه میدهی:
_ صالح نیست اینجا باشید...! بهتره تمومش ڪنید و برید.

_ نخوام برم؟؟؟؟؟

_ الله اڪبرا...اگر نرید...

صدایـی بین حرفش میپرد:

_ بابا #سید... رفتی یه تذکر بدیا! چه خبرته داداش!

نگاه میڪنم،پسری با قد متوسط و پوششی مثل تو ساده.
حتما رفیقت است. عین خودت پررو!!

بی معطلےزیر لب یاعلی میگویـی و بازهم دور میشوی..
یڪ چیز دلم را تڪان میدهد..
#تو_سیدی..


♥️͜͡🌱|@Majnone_Roghayeh315
#سلام_امام_زمانم

اے تجلی آبی ترین آسمان امید
دلــ💗ـــہا بہ یاد #تو مي تپد

و روشـــ☀️ــنی نگاه #منتظران
بہ افق #خورشید ظہـور توست 🤲

بیا و گــَرد #گامہـایت را
توتیاے چشــمانمان قرار ده.😍

#صبحتون_مهدوی🌾

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
‌‌╔═ ೋღ نَسیمـ‌بہشٺۍ³¹⁵ღೋ ═╗

♡↓#ʝσɨŋ↓♡

|@NaSiMe_beheshti315
•"♥️🌿"•
#تلنگرانه💥

خانومی چخبر😉
به پا چادر نره زیر پات 🤡
پر شده از این حرفا تو خیابون ☝️🏻
🖕🏻خواهرم💁🏻 ... برادرم
تو که حرف از غیرت حضرت علی میزنی و نفست بسته به یه یاعلی 💪🏻
چرا مثل مولامون علی عمل نمیکنی 😞
#خواهرم...
تو که دم از مادرمون فاطمه میزنی!! و میگی چادر ارثیه مادرمونه😔
چرا پس اونرو مَضحَکه ی دست اینو اون میکنی 😭
#خواهرم ... #برادرم
مولامون منتظرته 💔
نمیدونی با هر حرف تو با نامحرم چقدر دلش میشگنه🥀
#تو وارث چادر مادری
#تو وارث غیرت حیدری 🍃
لازمه بعضی اوقات یه #تلنگری بهت بشه
دشمن اعتقادمونو نشانه رفته 💔
حواست باشه 🌿 نشی #کوفی😭
تو الان ریحانه ی خلقتی 😊
تو الان #زمینه ای برای ظهور مولامون مهدی (عج)
.
.
شیطان همیشه در |#کمینه

♡↓#ʝσɨŋ↓♡

|@NaSiMe_beheshti315
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
•"🦋🍀"•
یااباصالح❤️

ندیدنِ #تو
تنها تحریمی‌ست
ڪه توان آن را نداریم..!

کاش ایـن #جمعہ برای دیدنت
به توافق برسـیم..؛

|#سلام‌عشق‌جانم❤️
|#سلام‌زندگیم😍

بسیار دلنشین🙃🥰

♡↓#ʝσɨŋ↓♡

|@NaSiMe_beheshti315
•"♥️🌿"•
#تلنگرانه💥

وقتۍ میگۍ:
|#خدایا سپردم به |#تو 🌻🍃
ـ پس‌اون‌صدایی‌ڪه ته‌ دلت میگه:
ـ نڪنه فلان اتفاق بیفته...🥀
ـ چۍ میگه⁉️ 🥀
ـ اینڪه‌بتونی‌جلوےاین‌صداروبگیرۍ
خودش یه پا|#جهاده هآا...❤️😍😊

♡↓#ʝσɨŋ↓♡

|@NaSiMe_beheshti315
#مولا_جانم

🌼دست ما نیست بہ #چشم_تو
گرفتار شدیمـ

🌸همہ اش ڪار #خودت بود
خریدار شدیم

🌼خواب دیدیم ڪه #تو آمده ای
اما حیف

🌸صبح_شد باجگر سوختہ
بیدار شدیم😔

💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

@shahidbeyzaei
Forwarded from :)
•"♥️🌿"•
#تو_خلوت_یاد_امام_زمان_کنید❗️

🍃در محضر آیت الله بهجت :
راه خلاصی از گرفتاری ها منحصر است به دعا در خلوت برای فرج ولیعصر (عج)،
نه دعای همیشگی و لقلقه زبان بلکه دعا با خلوص و صدق نیت!
.
.
.

| @NaSiMe_beheshti315
•"💛🌿"•
"فَـهُــوَ حَـسـبُه"که می خوانم
انگار کسی دستی به قلبم می کشد و
من #آرام می شوم...

انگار کسی می گوید خیالت راحت من هستم
و من تمام ِ دلشوره هایَم را می سپارم به باد...
انگار همه برایم می شود #تـــو
و تو می شوی همه ی من....

عشق یعنی تپش این دل بارانی من
لطف پیدای #تو و گریه ی پنهانی من
.
.
.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_هادی_طارمی

| @NaSiMe_beheshti315
•"🌱"•
🛑حق الناس یعنی ؟

با بدحجابی..

#تو دل کسی زلزله ۱۰ ریشتری به پا کنی...
ولی آوار برداریش بیفته گردن همسرش
#بدحجابی😱
#عفاف
#بدحجابی_حق_ناس_است
.
.
.

|#حق_الناس

| @NaSiMe_beheshti315
#ریحانه


🌻حفــظ
حجــاب
ݐاســدارے از
"وݪایٺ"
اسـٺ🌻

#تو_پاســدار_حجابے_بانــو‌جان🧕💐
به ما بپیوندید❤️🌸

⚡️@NaSiMe_beheshti315⚡️