.
🟣 رَوادارِ راه یاب
(به مناسبت روز بزرگداشت مولانا)
✍️حبیب الله مستوفی
👈 #مناسبتبرون شو ای غم از سینه، که لطف یار میآید
تو هم ای دل ز من گم شو، که آن دلدار میآید
رَوید ای جمله صورتها، که صورتهای نو آمد
عَلَمهاتان نگون گردد، که آن بسیار میآید
امروز هشتصد و هفده سال از تولد شخصی می گذرد که در فرصتی نه چندان زیاد (عمر ۶۶ ساله) در شرایط ناخوشِ روز (بقایای جنگ های صلیبی و هجوم مغول) هم به غم حمله کرد و چراغ امید و شادی را بر افروخت و هم مبتکر صورت های نو و نگاه های جامع و واقع بینانه به جهان و انسان شد، تا راه یاب شده و نام و نوای خود را در زمان و زبان جاری کند؛
اگر عالَم بقا یابد هزاران قرن و من رفته
میان عاشقان هرشب سَمَر باشم سَمَر باشم
هرکس تنها اندکی و به قَدر توان در کنار این دریای پر جوش و جنبش به تماشا ایستاده باشد، نیک می داند که انتخاب موضوعی برای نوشتن در یادبودش بسیار دشوار است. متشرعِ معلم، متکلم سنجیده گو، عارف عاشق، صوفی درسماع ،جامعه شناس ریز بین یا روان کاو روشن گر؟ در سال های اخیر ، جمعی هگلِ شرقش خواندند و در همان حال گروهی آثارش را گمراه کننده می دانند؛
هدف این کوتاه نوشت نوشتن در بارهٔ این تفاوت برداشت ها نیست بلکه اشاره به پذیرش نگاه های مختلف و متفاوت از سوی خود او(مولانا) است که بر هر کس و هر گروهی (با توجه به پیشینهٔ فکری فراهم آمده اش) به گونه ای جلوه می کند.
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
مولانا در میانهٔ کشمکش های شیعه و سنی (معتزلی- اشعری)، حنفی- شافعی (ظاهری- باطنی) و ...می زیست که برداشت های قطبی و سیاه و سفید دیدن امور هم ملموس بود تا جمعی خود را مالک کل حق و حقیقت بدانند و دیگران را باطل و بی بهره از کمترین بویی از حقیقت فرض کنند، در این فضای مشوَّش و پر تردید است که مولانا چشم واقع بین خود را می گشاید و حق را نه متمرکز در یک کانون بلکه منبسط از کران تا کران برای امتحان می داند، که پاره ای از ابیات دفتر دوم مثنوی را در این باره بدون هیچ شرحی پایان بخش سخن می کنم؛
همچنانکه هر کسی در معرفت
می کند موصوفِ غیبی را صفت
فلسفی از نوعِ دیگر کرده شرح
باحثی مر گفتِ او را کرده جَرح
و آن دگر در هر دو طعنه می زند
و آن دگر از زرق جانی می کنَد
هر یک از ره این نشان ها ز آن دهند
تا گمان آید که ایشان زان دِه اند
این حقیقت دان ، نَه حق اند این همه
نَی به کلّی گمرهانند این رمه
پس مگو کین جمله دَم ها باطلند
باطلان بر بویِ حق دامِ دلند
پس مگو جمله خیال است و ضلال
بی حقیقت نیست در عالَم خیال
حق ، شبِ قَدر است در شب ها نهان
تا کُند جان هر شبی را امتحان
نه همه شب ها بُوَد قدر ای جوان
نه همه شب ها بُوَد خالی از آن
آنکه گوید : جمله حقند ، احمقی است
و آنکه گوید : جمله باطل ، او شقی است
#خورشید🌼 @Khourshidd