لباس های نویی را که خریده بود پوشید. من هم خودم را آماده کرده بودم که با هم برویم بیرون. گفت: خوبم؟ گفتم: خوبی! چشم هایش را ریز کرد و با شیطنتی که لابه لای ابروهایش پنهان کرده بود گفت: -آخرش من نفهمیدم تو چه طور لباس پوشیدنی رو دوست داری. گفتم: دوست ندارم تو مسائل شخصی هیچ آدمی دخالت کنم. اما نوع لباس پوشیدن و رفتاری رو دوست دارم که وقتی بین مردمم فکر نکنن شهوتمو حراج گذاشتم. او بعدها مقابل آینه زیاد می ایستاد. مثل خودم.
لباس های نویی را که خریده بود پوشید. من هم خودم را آماده کرده بودم که با هم برویم بیرون. گفت: خوبم؟ گفتم: خوبی! چشم هایش را ریز کرد و با شیطنتی که لابه لای ابروهایش پنهان کرده بود گفت: -آخرش من نفهمیدم تو چه طور لباس پوشیدنی رو دوست داری. گفتم: دوست ندارم تو مسائل شخصی هیچ آدمی دخالت کنم. اما نوع لباس پوشیدن و رفتاری رو دوست دارم که وقتی بین مردمم فکر نکنن شهوتمو حراج گذاشتم. او بعدها مقابل آینه زیاد می ایستاد. مثل خودم.
لباس های نویی را که خریده بود پوشید. من هم خودم را آماده کرده بودم که با هم برویم بیرون. گفت: خوبم؟ گفتم: خوبی! چشم هایش را ریز کرد و با شیطنتی که لابه لای ابروهایش پنهان کرده بود گفت: -آخرش من نفهمیدم تو چه طور لباس پوشیدنی رو دوست داری. گفتم: دوست ندارم تو مسائل شخصی هیچ آدمی دخالت کنم. اما نوع لباس پوشیدن و رفتاری رو دوست دارم که وقتی بین مردمم فکر نکنن شهوتمو حراج گذاشتم. او بعدها مقابل آینه زیاد می ایستاد. مثل خودم.