خودنویس ✒

#حسین_شیردل
Канал
Книги
Музыка
Искусство и дизайн
Другое
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала خودنویس ✒
@KhodneviisПродвигать
934
подписчика
3,89 тыс.
фото
15
видео
2,95 тыс.
ссылок
خودنویس ✒ " سینه‌ام دشت زمستان دفتری پاک و سفید ماجرای عشق را بر خط قلبم خود نویس " 🗒 #یادداشت 📝 #شعر 📃 #متن 📖 #داستان‌های_کوتاه 📊 #نقد و #تحليل ✂ #بخشی_از_کتاب 🎶 #موسیقی و #دکلمه 🎥 #ویدیو 🎨 #Pt 📸 #Ax 📘📗📕📙📒
زنده‌ام، زنده‌تر از بارش باران بر خاک
خاک؟ چندیست که این خاک، خدایا! مرده است

#حسین_شیردل
@khodneviis
زنده‌ام، زنده‌تر از بارش باران بر خاک
خاک؟ چندی‌ست که این خاک، خدایا! مرده است

#حسین_شیردل
@khodneviis
تو با اینکه سرم را سفت چسباندی به آغوشت
ولی من باز از آغوش تو سر در نیاوردم...!

#حسین_شیردل
@khodneviis
تو با اینکه سرم را سفت چسباندی به آغوشت
ولی من باز از آغوش تو سر در نیاوردم...!

#حسین_شیردل
@khodneviis
ای شکل مدام من و تو ، ماهی و دریا
هی حنجره ی سوخته از آه و تمنا
خورجین من این بار پُر است از لب بالا
شیرین شده دوری تو از قند تقلّا
ای شیر به آهو زده در لحظه ی دیدار
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

ای شیوه ی تو مرگ در ایّام جوانی
ای هر نفسم را نفست باعث و بانی
هم در سَیَلان ، هم جَرَیان ، هم قَلَیانی
هر اوج که من فکر کنم برتر از آنی
از غرّش تو آب شده زَهره ی کفتار
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

بی غیرتم ار کُند کنَد غم قمه ام را
باید که به صحرا برسانم رمه ام را
بیرون بکش از حنجره ام : همهمه ام را
تا کِل بکشم خط به خط دکلمه ام را
چون ماهیِ درمانده شدم بین دو منقار
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

از شیره ی من پر شده کندوی تو آرام
موچین من و چیدن ابروی تو آرام
من شانه ی وحشی ام و گیسوی تو آرام
دست دل من بسته و آهوی تو آرام ؛
ـ رد می شود از پیش من آن نرگس بیمار
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

روبنده ی تو آینه بندان حرم بود
تفریح ستمگر ، نه بجز ظلم و ستم بود
آذوقه ی من : آن دو لب رفته بهم بود
تو ابن زیادی و ، زیادیِ تو کم بود
تو شیر جوانی و تنت خسته ی پیکار
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

تا قوس کمر سفره ی گیسوی تو باز است
از هر طرفی می نگری ، زلف ، دراز است
این وسعت بی رحم : بیابان حجاز است
گیسوی تو چون نقشه ی قتلی ، پُرِ راز است
در کعبه ام و چار جهت یکسره دیوار
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

دیوانه لبی ، سینه کش کوه نباتی
تو ساخته از عطر و سلام و صلواتی
تا تشنه شوم ، لب به لب از آب حیاتی
آیینه تن و ، سنگ دل و ، بوسه صفاتی
اکنون منم آن کاسه ی خون ؛ پیش تو خونخوار
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

چشمان تو جادوتر از آن اند که گفتم
لب های تو زالوتر از آن اند که گفتم
موهای تو گیسو تر از آن اند که گفتم
آهوتر از آهوتر از آن اند که گفتم
گفتم ! که مگر چاره شود زار من ای یار
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

گر در دهنت مزّه ی آغوش بیفتد
مانند عقابی است که بر موش بیفتد
آن چشمه ی خونیم که از جوش بیفتد
مدهوش چه زیباست که بیهوش بیفتد
بر لاشه ی من صبر مکن ، بگذر و بگذار
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

من تشنه لبم ( تشنه ی لب ) بلکه بدانی
بایست که قالیچه ی گیسو بتکانی
بر بام هویدا شده گیسوی روانی
"خورشيد" لب بام؟ نه... "ماه" رمضانی
در ماه حرام آمده ای در صف پیکار ؟
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

از «قهر» تو گفتیم و ، تو انکار نکردی
از « لطف» تو گفتیم و تو ، تکرار نکردی
از « مکر» تو گفتیم و تو ، اقرار نکردی
« خوبی چه بدی داشت که یکبار نکردی ؟»
چشمان تو گیراست چو یک گلّه سگ هار
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

لختی نفسی نو کن و بر دامنه بنشین
از لطف تنت آب خزر هم شده شیرین
ای در لب بالای تو چادر زده آمین
کیفیت چشم تو ربوده ست دل و دین
زانو زده ام پیش تو ... بس نیست ستمکار ؟
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

دروقت خودم می شکنم : بغض اذانم
آماده ی پر ریختنم ؛ مرغ خزانم
چون موی تو آشفته شده مویرگانم
بی تو ، نتوانم ، نتوانم ، نتوانم !
زخمی شده ام ، پابکش و دست نگه دار ؛
کو رحم تو اینبار به کفتار گرفتار ؟

می آیی و دل می بری از خِیل گنه کار
چون حرکت آهسته و پیوسته ی یک مار
دارو بدهی لااقل این بار به بیمار
از لاشه ی شیران نتوان داد به کفتار
من شیرم و با غرّش خود گفته ام این بار :
کو رحم تو ای «یار» به کفتار گرفتار ؟!

#حسین_شیردل

@khodneviis
تو عاشق شیرینی و سگ ها و نمازی
من تاجر قلاده و سجاده و قندم

تا قوس کمرگاه تو را آه کشیدم
ای بخت سیاه من و اقبال بلندم...

#حسین_شیردل
@khodneviis
من و تو داخل یک خم شدیم و در عجبم
زمانه ساخت ز من سرکه،از تو ساخت شراب

#حسین_شیردل
@khodneviis
مثل کندوست لانه ی مویش
سبک هندی است بیت ابرویش
تیر عشقم نمی رود سویش
دوخت سوی مرا به سوسویش
سوی سوسوی توست سوسویم

#حسین_شیردل
@khodneviis
برداشتم از باغچه شب بوی زخمی را
گو می برم بر دست هایم قوی وحشی را

افتاده ای بسیار و من اینبار هم هستم
بر سینه ام بگذار آن زانوی زخمی را

لبخندهای تلخ، با لب های خشکیده
هی با زبان تر می کنی زالوی زخمی را

باید که شیرِ هر چه بیشه در جهان باشد؛
شیری که درمان می کند آهوی زخمی را

گفتی دلم تنگ است و دست تو خوش آهنگ است
پس بافتم با گریه ام گیسوی زخمی را

#حسین_شیردل

Telegram.me/Khodneviis
برداشتم از باغچه شب بوی زخمی را
گو می برم بر دست هایم قوی وحشی را

افتاده ای بسیار و من اینبار هم هستم
بر سینه ام بگذار آن زانوی زخمی را

لبخندهای تلخ، با لب های خشکیده
هی با زبان تر می کنی زالوی زخمی را

باید که شیرِ هر چه بیشه در جهان باشد؛
شیری که درمان می کند آهوی زخمی را

گفتی دلم تنگ است و دست تو خوش آهنگ است
پس بافتم با گریه ام گیسوی زخمی را

#حسین_شیردل

Telegram.me/Khodneviis
ای موی تو دریاچه ی در دوده شناور
اینبار دگر شانه نه، شمشیر بیاور

چندیست منظم نشد آن نبض پریشان
دیریست که فربه نشد آن خنده ی لاغر

از قهر تو عمریست که دم در نکشیدیم
خون می پزم امروز سماور به سماور

یک روز گرفتارم و یک روز عزادار
درگیر دو تا سرخم و گریانِ دو تا تر

چون لانه ی گنجشک خرابیم به بادی
چون سوره ی ناسیم که افتاده به آخر

#حسین_شیردل

Telegram.me/khodneviis
شعور اندک ما را لگد به طعنه مزن
غرور له شده دارد عقاب خون آلود

به روزی ات نشوی غرّه مرد ماهی گیر
نهنگ مرده گرفتی از آب خون آلود

#حسین_شیردل
@khodneviis
مرا به فاتحه در مستطیل می‌بندی
مخمسم که به بحر طویل می‌بندی
چگونه پرّ مگس را به فیل می‌بندی ؟
نقاب سرخ به قصد رحیل می‌بندی ...
ولی چه کار کنی بوسه زیر باران را ؟

#حسین_شیردل
@khodneviis
می شناسم در خودم این مرد حلق آویز را
می شناسم در خودم بی رحمی چنگیز را

در نبردی تن به تن ، از ابروان آخته
می خورم زخمی که می بینم ته دهلیز را

بی تو ممکن نیستم؛ اما چه خوش فهمیده ای:
در خودش حل می کند تیزاب ، تیغ تیز را !

غرّشِ این شیرِ پیرِ در قفس را گوش کن؛
دور شو، چنگال هایش می درد هر چیز را !

چون « بلا » آمد ، کمی ماند و بلا چون بود؛ رفت!
مرگ بر برگی که می بارد غم پاییز را

#حسین_شیردل
Telegram.me/Khodneviis
دو دریا ناسپاسی ساحلی بی لاله می سازد
صدای خنده را می دزدد از آن ناله می سازد

غروب رفتنت را در چه ضلع و زاویه می دید؟
ریاضی دان که عاشق می شود نقاله می سازد

به آتش می کشاند "عاقبت" را "عاشقی"، ورنه؛
کدامین پیر با دوشیزه ای ده ساله می سازد؟

گرفتاران غلظت را رطوبت مشق امید است
نگاه سرد او از اشک هایم ژاله می سازد

گلوی طفل ما را غده ی غمباد بلعیده
که از آواز زارش، ضجه ی بزغاله می سازد

سزای بی کسی را غیر بی کس، کَس نخواهد داد
که از آیینه هم او آلت قتاله می سازد!

#حسین_شیردل
Telegram.me/Khodneviis
خوب می‌دانم فرار از دست او بی‌فایده است
شیر من با چشم خود از دور می‌گیرد مرا

#حسین_شیردل
@khodneviis
تو گندم کاشتی من غیر شبدر در نیاوردم
عقابی پیرم اما تا کنون پر در نیاوردم

تو با اینکه سرم را سفت چسباندی به آغوشت
ولی من باز از آغوش تو سر در نیاوردم

ببخشیدم که امشب از کلاه شعبده بازی
بجز کفتار و انتر چیز بهتر در نیاوردم

چنانم ساده، کز این سادگی ها لطمه ها خوردم
برای دشمن خود نیز خنجر در نیاوردم

#حسین_شیردل
Telegram.me/khodneviis
به مسلخ تو چنان تیغ ، تیزمان کردند
به چشم دشمن جانی ، عزیزمان کردند

به عشق حمله ورند آن چنان که یک سگ هار
کبوتریم و کلاغان مریض مان کردند

من و تو آینه های غبار اندودیم
چه دست های کثیفی تمیزمان کردند

من و تو آینه بودیم و سنگسار شدیم
شکست خورده ی خشم چه چیزمان کردند ؟
*
کمی گذشت ، به هوش آمد و نمی دانست
کجا ؟ چطور ؟ چرا ؟ ریز ریزمان کردند

#حسین_شیردل
Telegram.me/khodneviis
عیار، عاقبت از یار می زند بیرون:
دو زلف، عین دو تا مار می زند بیرون

عجیب نیست که آهو شبی ز لانه ی خویش؛
به قصد خوردن کفتار می زند بیرون؟

جگر بکار و ببین از عصاره ی جگرت
چه هندِهای جگرخوار می زند بیرون!

سبُک نشد دلم از گریه، بلکه از چشمم
بجای اشک، خس و خار می زند بیرون

شبیه بچه یتیمی سرم به زانوی توست
که عطر دامن گلدار می زند بیرون ...

#حسین_شیردل

Telegram.me/khodneviis
آن آتشی که خشک و ترم را گداختی
یک حلقه مو بریدی و قلاده ساختی

قیچی رقیب کاغذ و یک مشتِ سنگ نیست
#باران به فاضلاب بریزد قشنگ نیست

آن دوده ای که بخت مرا کرده ای سیاه
آن فرصتی که رد شده ای از شکارگاه
آه...
کوتاهشان نکن !

#حسین_شیردل
Telegram.me/khodneviis
Ещё