بیگانگیِ ملی!
🔘 ما از اول اینگونه نبودیم. این حال حیرت و حرام را تازه پیدا کرده ایم. بوده تا بوده در این جغرافیا تطور و تفاوت و تنازع داشته ایم. ده ها رنگ و رقم آدم در این سرزمین بوده و هست. هر کدام با ایده ای و آرمانی. میان این طبایع متفاوت طبیعی است که گاهی با هم شاخ به شاخ شده ایم. یقه همدیگر را گرفته ایم. چه بسا چوبی به زانو و کلوخی به سر و دست هم کوبیده ایم. در این جغرافیای پهن و پلنگ پهنا که حالا شکل گربه شده است قهر بوده، آشتی بوده، دوستی و دشمنی هم بوده. ما ملتی بوده ایم پر شاخ و شعبه. پر رگ و ریشه. جنگیده ایم. هم با بیگانه هم با آشنا. هر وقت با اجنبی پنجه در پنجه شده ایم ظفرمند و فیروز میدان بوده ایم. وقتی که روی هم دست بلند کرده ایم شهکاری بهتر از شکست نصیبمان نشده است. اسطوره ببر بیان پوش ما، تهمتن در آوردگاه برادر سقوط کرد. دیو سفید حریف ما نشده است اما امان از شغاد آشنا. فردوسی چه نکهتی و نکته ای را گفته است. در جنگ برادرها هیچ فتح و ظفری نیست.
🔘 ما اینگونه نبوده ایم که هستیم. ما را تکه تکه کرده اند. هزار شعبه و شقه از ما ساخته اند یکی از دیگری کینه جوتر. بدخوتر و بدگوتر. کار ما از اختلاف سلیقه گذشته است. دچار انحراف عقیده ایم. گوش به زنگ و چشم بر دریچه ایم که رقیب چه می کند تا ما عکسش را انجام دهیم. چه بداقبال مردمی هستیم که خنده و گریه و گفتن و شنیدنمان از خودمان نیست، از لجاجت حریف است. ما مردمی هستیم که مصیبت در خانه خودمان است اما برابر هُمال هرّهرّ می خندیم!
🔘 گسل ها و گسست هایی بین ما افتاده است از فرونشست دشت های شیراز و اصفهان هولناک تر. ما از هم دور شده ایم. دوگانگی و بیگانگی امید ما را و آینده این سرزمین را مثل دراکولا پیشخور کرده است. شقه شقه شده ایم و هر شقه ای از شقه دیگر شقی تر. ملت چندین پاره ای هستیم و هر پاره از پاره دیگر پریشان تر.
🔘 وحشتناک است و فراوان ترسناک که ما نمی توانیم در این سرزمین یک سوگ همگانی یا سُرورِ سراسری را تجربه کنیم. دردی بالاتر از این مگر هست که ما دیگر نمی توانیم یک ملت باشیم.
🔘 کمترین کنشی از ما دوگانه ای می سازد بدتر از بیگانه ای. ما را به این باور رسانده اند که حتما باید جواب هر هایی را با هویی بدهیم و اگر هم میهنی از سر ناچاری و استیصال کلوخی به سوی ما انداخت حتما سنگی به سرش بکوبیم. تقاص از دوست می گیریم و به دشمن فخر می فروشیم.
🔘 فقر، نداری، گرانی، تورم، بیسوادی سیاسی، بیخردی و ابتذال اجتماعی همه دردهایی هستند سینه سوز و جگردوز اما بی رحمی مردم نسبت به یکدیگر دردی بالای همه دردها است. انتقام گرفتن از همدیگر حتا در موضوع مرگ.
🔘 ملتی که مرزهای اختلافی اش به ساده ترین هنجارهای اجتماعی برسد هیچگاه همدلی و همراهی ملی را تجربه نخواهد کرد.
ما چنین نامرد مردمانی نبودیم، خانه اش خراب، چراغش خاموش، چشمش کور و دستش بریده باد آن که با ما چنین کرد.
@Khapuorah#ماشااکبری