پایگاه خبری کشکان

#محمد_حسین_آزادبخت
Канал
Логотип телеграм канала پایگاه خبری کشکان
@KashkanewsПродвигать
5,29 тыс.
подписчиков
32,2 тыс.
фото
7,29 тыс.
видео
19,7 тыс.
ссылок
📝 اخبار و تحلیل وقایع لرستان ✔ صاحب امتیاز و مدیرمسئول: مهدی دوست‌محمدی ✔ اولین رسانه مجازی دارای مجوز از هیات نظارت بر مطبوعات در غرب و جنوب غرب لرستان ⁦✍️⁩ ارتباط با مدیرمسئول و سفارش تبلیغات: @Mahdi_Doustmohammadi
.
🔥 گلادیاتورهای آتشخوار


#محمد_حسین_آزادبخت

🔰 در خطی اریب بین زمین و آسمان؛ خستگان کارزاری بی امان؛ استوار بر ثقل زمین بر پای ایستاده اند.
آنان به گلادیاتور های دلیری می مانند که ظفرمند از نبردی سخت با اهریمنی بدسگال بازگشته اند. آنان اهریمن را کشته اند. میدان کارزار آنجاست. در آنسوی آن درختان سرسبز و ستبر بلوط.
لابد اهریمن آنجا از پا در آمده؛ خرناس می کشد و آخرین نفس‌های بی رمق و سیاهش را در هوا رها می کند.
بر پای ایستادگان استوار! گام‌هایتان پولادین و سر و پنجه هایشان پرتوان باد...




#پایگاه_خبری_کشکان
#رسانه_رسمی_مستقل_مردمی
#اخبار_دقیق_موثق_لحظه‌ای

🌐 Kashkan.ir

#کانال_تلگرام

🆔 @kashkanews

#اینستاگرام

🆔 instagram.com/kashkanews

#ایتا

🆔 eitaa.com/kashkanews
.
🌸 رستاخیز بهار در اسطوره های جهان


  #محمد_حسین_آزادبخت

🔰 هوهوی کله باد که در لابه‌لای شاخه های لخت و کرخت درختان، می‌پیچد شاید نفیر چاوش هیابانگی اسطوره ای است که از آن سوی اسرار جهان هستی، آغاز شده است هیابانگی که خواب نیمی از خفتگان زمین را برمی آشوبد. تا شولای یخ و برف و زمستان را پس بزنند و تن به نوازش آفتاب بهار بسپارند.

🔸 هزاران سال است انسان در این چرخه ازلی و ابدی خواب و بیداری مکرر به چیستی رخداد های جهان پیرامونش پرداخته است و تفسیر خود را از آنچه که دریافته، با روایت های اسطوره ای تبیین کرده است. رویداد تغییر فصل ها یکی از پر رمز و رازترین پدیدها ای بوده است که حیات و زندگی مردمان سومر، بابل، مصر، آشور، ماد، یونان و... را تحت تأثیر قرار می داده است. آنان برای رستاخیز دوباره ی حیات و باز زایی گیاهان و به بار نشستن درختان و محافظت از رمه ها و گله ها اسطوره هایی ساخته اند که بن مایه ی آن ها از باوری مشترک پیروی می کنند.

🔸 سومریان که مردمانی کشتگر بوده اند و به جهانی نباتی وابستگی داشته اند به رب النوع های نرینه و مادینه هایی مانند(دموزی) خدای برکت، بخشندگی، باروری و رویاننده ی گیاهان (اینانا) بانوی آسمان ها اعتقاد داشته و بر این باور بوده اند آن خدایان؛ مرگ و حیات دوباره ی جهان را با فرا رساندن بهار رقم می زده اند. آنان اعتقاد داشتند که اینانا در جهان زیرین فرو رفته و توسط خواهر سنگ دلش که حاکم جهان مردگان است نیمی از سال زندانی می شده است.

🔸 وقتی اینانا نیمه ی دیگر سال به روی زمین باز می گشته، دموزی به جای گزینی او به جهان زیر زمین می رفته است. در نبودن دموزی بر روی زمین گیاهان به پیروی از او خشک و پژمرده می شدند. نیمی از سال جهان نباتی می مرده است . آنگاه که دموزی حیات دوباره می یافته و به روی زمین بازمی گشته سبزه ها و گیاهان دوباره می رویدند و چرخه فصول با حضور بهار آغاز می شده است.
در اسطوره های آشوری اینانا تبدیل به(ایشتار) ایزد بانوی نشاط و عشق و باروری میشود. دموزی تبدیل به (تموز) میشود. تموز را خدای بهاران و خدای گیاهان می‌دانستند. هر گاه تموز در زیر زمین تن به اسارت میداد مرگ نباتات بر روی زمین فرا می‌رسید. گیاهان و رستی ها در پاییز پژمرده و در زمستان نابود میشدند. هر گاه دوره مجدد زندگی تموز آغاز می شد و به روی زمین برمی گشت رستاخیز طبیعت در بهار تجلی می یافت و بالندگی رستنی ها تا آخر تابستان دوام می‌آورد.

🔸 در اسطوره های یونانی نیز سبزه و گیاه و چرخه فصول با حضور بهار آغاز میشود (دیمتر) خدا بانو ی حاصلخیزی زمین، غلات و نان است. او از (زئوس) خدای خدایان یونان صاحب دختری به نام (پرسفونه) می‌شود. هنگامی که (هادس) فرمانروای مردگان و جهان زیر زمین پرسفونه دختر دیمتر را از دنیای آسمان ربوده و به جهان زیرین میبرد، دیمتر خشمگین میشود و جلوی رویش غلات را می گیرد، خشکسالی جهان را فرا میگیرد. هادس به ناگزیر به بازگرداندن دختر رضایت داده اما قبل از آنکه پرسفونه جهان زیر زمین را ترک کند، هادس چند دانه انار به او میدهد تا بخورد. پرسفونه هشت دانه از انار ها را میخورد به همین خاطر می بایست تا ابد به تعداد دانه های انار که خورده است، هشت ماه از سال را با هادس در زیر زمین بماند و بقیه ماه های سال را که بهار و تابستان و دو ماه از پاییز است را نزد مادرش باشد. دیمتر به شکرانه حضور دخترش در کنار او حاصلخیزی را به گستره زمین باز می‌گرداند و وفور و نعمت را با آغاز رویش گیاه و بهار به ساکنان زمین هدیه می کند.

🔸ددر اسطوره های فولکلور زاگرسیان نیز تموز در تمام طول زمستان در زیر زمین به سر می برد.
هنگامی که زمستان از نیمه میگذرد، دزدکی شروع به نفس کشیدن میکند. از نفس کشیدن های تموز آرام آرام دانه هایی که باید برویند، از خواب بیدار می‌شوند. اندک اندک زمین که از سرمای زمستان منجمد شده است یخ هایش آب میشود. در این هنگامه لک لک ها به زادگاهشان برمیگردند و در آب های جاری جولان می‌دهند. تموز بی واهمه از زمستان آشکارا شروع به نفس کشیدن می‌کند و گیاهان سر از خاک برمیدارند و بهار فرا می‌رسد.


#پایگاه_خبری_کشکان
#رسانه_رسمی_مستقل_مردمی
#اخبار_دقیق_موثق_لحظه‌ای

🌐 Kashkan.ir

#کانال_تلگرام

🆔 @kashkanews

#اینستاگرام

🆔 instagram.com/kashkanews

#ایتا

🆔 eitaa.com/kashkanews
.
📝 مسافر

(دل‌نوشته ای از مجسمه ساز و ماکت‌ساز مشهور اهل کوهدشت لرستان و طراح موزهای مختلف در سراسر کشور)


#محمد_حسین_آزادبخت

🔰 مدتی است اندوهی گنگ سایه‌ی سنگینش را بر بودنم آوار کرده است. بی پناهی هراس آوری آزارم می دهد. احساس می کنم یکی از تندیس‌های مجموعه‌ی مسافران(برونو کاتالانوم) مجسمه ساز فرانسوی شده ام. مجسمه هایی که هر کدام، متعلق به مسافرانی از سرزمین‌های دور هستند. هر کدام از آنان بخش‌هایی از وجودشان را در زادگاهشان جا گذاشته اند، بخش‌هایی که دیگر به وجودشان بر نمی گردند.

📌 من نیز مانند آن‌ها مسافری هستم که از آن‌سوی آب‌های تلخ دریایی که انتهایش پیدا نیست آمده ام. خوب که می نگرم، می بینم من هم بخش‌هایی از وجودم را با خودم نیاورده ام. آرزوهایی که هرگز برآورده نشدند را جا گذاشته‌ام. ایده ها و طرح‌های بسیاری را که می توانست اجرایی شوند و در لای بقچه های دلتنگی ام پیچیده بودم، در سرزمین مادری ام جا گذاشته ام. 
من بیشتر از آنچه که بر من گذشته است نتوانستم دوام بیاورم، آنانی که می توانستند دانسته های مرا به کار بگیرند، اهمیت آن‌ها را نفهمیدند و ندانستند می توانیم کارهای فرهنگی بزرگی که سزاوار دیارمان بود انجام دهیم. به ناگزیر مجبور شدم سرزمینی را که سخت دوستش می دارم ترک کنم.

📌 من با همه‌ی بخش‌های گمشده ی وجودم، مهمان مردمان جزیره ای هستم تا هویت آنها را در موزه هایشان جار بزنم. گرچه ساکنان این جزیره با من بسیار مهربان هستند، اما گذشت زمان و سازگاری من با این اقلیم غریب، هنوز نتوانسته است جای خالی آنچه را که از دست داده ام پر کند.



#پایگاه_خبری_کشکان
#رسانه_رسمی_مستقل_مردمی
#اخبار_دقیق_موثق_لحظه‌ای

🌐 Kashkan.ir

#کانال_تلگرام

🆔 @kashkanews

#اینستاگرام

🆔 instagram.com/kashkanews

#ایتا

🆔 eitaa.com/kashkanews
.
🍉 به پیشواز #شب_چله

🌧 در دوردست‌ها باران می بارد


#محمد_حسین_آزادبخت

🔰 آنسوی پنجره، در دور دست‌ها باران می بارد. توده ی انبوه سبز رنگی که تابستان‌ها در میانه ی دشت، می دیدم، نشانی از سر سبزی ندارد. سایه روشنی خاکستری به چشم می آید که انگار بر حاشیه ی پرده ای توری گلدوزی شده است. پرده ای بلند که از سقف آسمان ابری تا کف زمین آویخته شده است. تار و پود پرده با هاشورهای ریز بارانی که آرام آنجا می بارد، بافته شده است.
آن توده ی انبوه سبز رنگ تابستان‌ها که واحه ای در گستردگی دشت بود، تن به ناگزیری پاییز داده است. آن باغ غمگین، درختانش را وا نهاده تا تازیانه ی بادهای سرد برگ‌هایشان را فرو بریزد. درختان آن باغ شاخه های لخت و عورشان را که از برگ و بار تکانده اند، خود را مهیا کرده اند تا در بستر زمستانی که گسترده می شود، به خوابی طولانی بروند.

📌 لابد آنجا بر قامت برهنه ی درختان، که انگار غسل تعمید می یابند، یکریز باران می بارد و از شاخه های عریان تطهیر یافته قطره های درشت آبی که گناهان را می شوید؛ بر خاک می چکد، شاخه های خیس و بی برگ و بار، دیگر به پرندگان پناه نمی دهند. از این رو است که کبوتران کوهی سر گردان، به پشت پنجره ای که از آن به دشت نگاه می کنم، پناه آورده اند.

📌 خط سربی و کم رنگی بین من و دشت کشیده شده است. آن خط جاده ی بی رونقی است که گاهی ماشین هایی در امتداد آن خط سربی در رفتن و آمدن هستند. نمی دانم آنکه با شتاب می رود از آنچه که پشت سر گذاشته می گریزد و یا برای آنچه که می خواهد به دست بیاورد شتابان می رود؟

📌آنسوی این پنجره باران بر سرزمینی می بارد که من یک عمر در طول و عرض آن زیسته ام. حجم عظیمی از یاد هایی را که در خاطر دارم در جای جای چشم اندازی که می بینم، دفن شده اند. همه ی خواب هایم را که می بینم، مکان همه آنها تکه ای از این سرزمین به یاد ماندنی است. ترنم بارانی که می بارد، کوه هایی که ته دشت بغض کرده و شولای نمناک ابر را بر روی دوش خود انداخته اند، شخم های تشنه ای که از باران دیشب سیراب شده اند، بذر های پنهان در زیر خاک های حاصلخیز که خواهند روئید، همه مرا فرا می خوانند تا  خوب بنگرم و به یاد بیاورم سال‌های دور و خاکستری را، سال‌هایی که با هزاران بیم و امید، در پس غبار زمان محو و یا کم رنگ شده اند، آن سال‌ها دوباره در خاطرم شکل می گیرند.

📌 بوی هیزم های تر که در اجاق خانه هایمان می سوخت را احساس می کنم. نمی از اشک که چشمانم را خیس کرده است، شاید به خاطر دودی است که آن سال‌ها به چشمم رفته است.
همواره زمستان که می آید، هول ولایی موهوم و غریزی نگرانم می کند. چون به ما گفته بودند، در زمستان هیولای سرما از روزن سوزنی هم به خانه ها رخنه می کند. پشت پنجره ایستاده ام و به آوردگاه پاییز با زمستان می نگرم. دمیدن نفس های سرد زمستان از روزن پنجره تو می آید و به صورتم می خورد. اتاقم انباشته از گرمای مطبوع بخاری است.

📌 می دانم دو سه روز دیگر آخرین روز پاییز، در کوتاه ترین روز سال و غروبی غم انگیز، خود را به سلطه ی زمستان تسلیم می کند. مردم در هروله ای دشوار، در تدارک #شب_چله هستند، تاکنون شب‌های یلدایی بسیاری را به صبح رسانده ام. به یاد می آورم، سالهای پر شور جوانی را وقتی که امیدوار بودم پایان شب سیه سپید خواهد شد. با سپری شدن آن شب‌های سیاه، تجلی زندگی را در شعر شور انگیز آرش کمانگیر سیاوش کسرائی می یافتم. هنوز هرگاه فصل زمستان آعاز می شود، حس غریبی مرا با این شعر همراه می سازد تا بی واهمه از راه های خاموش و دره های دلتنگ آن عبور کنم .هنوز بخشی از شعر آرش کمانگیر را در خاطرم دارم.

📝 "در کنار شعله ی آتش
   قصه می گوید برای بچه ها عمو نوروز:
   گفته بودم زندگی زیباست
   گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست
   آسمان باز
  آفتاب زر
   باغ های گل
   دشت‌های بی در و پیکر،
   سر برون آوردن گل از درون برف؛
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب
بوی خاک عطر باران خورده در کهسار
خواب گندمزار در چشمه ی مهتاب
آمدن، رفتن، دویدن،
عشق ورزیدن، در غم انسان نشستن پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن، کار کردن، آرمیدن ........."


#پایگاه_خبری_کشکان
#رسانه_رسمی_مستقل_مردمی
#اخبار_دقیق_موثق_لحظه‌ای

🌐 Kashkan.ir

#کانال_تلگرام

🆔 @kashkanews

#اینستاگرام

🆔 instagram.com/kashkanews

#ایتا

🆔 eitaa.com/kashkanews
#عرض_تسلیت

اگر مرگ داد است بیداد چیست
ز داد این همه بانگ و فریاد چیست

چه جای  شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه ی هستی رقم نخواهد ماند


🖤 جناب استاد ارجمند #ایرج_رحمانپور


📝 درگذشت نابهنگام برادر نیکوسرشت‌تان موجب حزن و اندوه بسیار گردید. این ضایعه ی اسف‌انگیز بر شما و بازماندگان محترم تسلیت باد. برایتان آرزوی صبر و شکیبایی و تندرستی داریم.

#محمد_حسین_آزادبخت  #لقمان_زرین_قلم
#هوشنگ_آزادبخت
#حشمتعلی_آزادبخت


#پایگاه_خبری_کشکان
#رسانه_رسمی_مستقل_مردمی
#اخبار_دقیق_موثق_لحظه‌ای

🌐 Kashkan.ir

#کانال_تلگرام

🆔 @kashkanews

#اینستاگرام

🆔 instagram.com/kashkanews

#ایتا

🆔 eitaa.com/kashkanews
.
⚫️ برای مهسا امینی/ ماه در محاق


#محمد_حسین_آزادبخت

🔰 #مهسا همچون #ماه که شامگاه به محاق می رود، بی واهمه از اینکه موهایش پیداست، در سکوتی پررمز و راز مقابل دیدگان همه بر تختی دراز کشیده است. انگار می گوید، خوب نگاه کنید این همه ی آن چیزی است که من زیر روسری‌ام پنهان کرده بودم. خوب نگاه کنید، فقط یک مشت موست. همه اش از آن خودم بود. آن‌را از کسی ندزدیده بودم. هدیه‌ای بود که مادرم در کودکی به من داده بود. آن‌ها را بافته بودم و خوب آراسته بودم. شما آن‌ها را به هم ریختید و آشفتگی گیسوانم را به همه‌ی عالم نشان دادید. به #مادرم بگویید برای آخرین بار موهایم را غنج ببافد...


#پایگاه_خبری_کشکان
#رسانه_رسمی_مستقل_مردمی
#اخبار_دقیق_موثق_لحظه‌ای

🌐 Kashkan.ir

#کانال_تلگرام

🆔 @kashkanews

#اینستاگرام

🆔 instagram.com/kashkanews
.
◼️ مرگ دو سهراب


#محمد_حسین_آزادبخت

🔰 عجب سهراب کشانی به راه انداخته است، این سیاه بهار!
هنوز غبار خاکسپاری سهراب آزادی را از روی شانه هایم نتکانده بودم، خبر شوم دیگری رسید که دشنه ی مرگ بر پهلوی سهراب دیگری نشست. سهراب امرایی یل برومندی بود که سیر ندیده بودمش اما در قلبم رخنه کرده بود تا دوستش بدارم.

◾️چند ماه پیش که نمی دانستم، مرگ در سرو قامتش لانه کرده، حالش را پرسیدم. گفت حالم خوب نیست. دلم می خواست، به او به باورانم، بر دردش ظفر خواهد یافت. اما مرگ را در آنسوی امیدهای واهی که پنهان کرده بودم، دیده بود.

◾️این روزها سوگوار دو سهراب هستم. دو سهرابی که قبل از رسیدن نوشدارو چشم بر جهانی که دوست داشتند، بستند. همواره خاطرشان را به نیکی به یاد خواهم آورد.


#پایگاه_خبری_کشکان
#اخبار_دقیق_موثق_لحظه‌ای

🌐 Kashkan.ir

#کانال_تلگرام

🆔 @kashkanews
.
🌈 گذرگاه فصل ها...


#محمد_حسین_آزادبخت

🔰 نمی دانم چرا احساس می کنم، ما مردمانی که در چین خوردگیهای هزار توی زاگرس میانی، زندگی می کنیم، گذرگاه فصل ها را بر گزیده ایم. انگار همه ی فصل های سال هنگامی که می خواهند، جای خود را به فصل دیگری بدهند، به اینجا می آیند و آخرین بقایای به جای مانده از خود را بر می چینند و می روند.
فصلی که سپری می شود، در آخربن روز سلطه اش بر زمین، با بدرقه ی خورشیدی که غروب می کند، از دهلیزهای کوهستان‌های دیار ما می گذرد و پشت سرش را هم نگاه نمی کند و می‌رود.

📌 در هیچ جای سرزمین ایران جغرافیایی را نمی شناسم که گاه شماری‌های ایامش، مانند دیار ما عادلانه روزها و ماهای سال را بین چهار فصل، به تساوی تقسیم کرده باشد. در اینجا هر فصل فقط سه ماه حکومت می کند. ماه اول در بده و بستان با ماه آخر فصل قبل، واقعیت خود را تثبیت می کند. ماه دوم به تجلی، مفهوم فصلی خود می رسد و ماهیت قاطع فصل را به نمایش می گذارد در اواخر ماه سوم فصل رو به زوال می رود و در بده و بستان دیگری آرام آرام قلمرو خود را به فصل دیگر تسلیم می کند.

📌 در سایر اقالیم ایران زمین سال و ماه به این روال نیست. در جنوب ایران همه ی ایام سال بین تابستانی طولاتی و پاییزی کوتاه تقسیم می شود. در این اقلیم، بهار و زمستان زمانی برای حکمرانی بر زمین نمی یابند. در مناطق سردسیر شمال ایران، بیشترین ایام سال به زمستانی بلند و عبوس سپرده می شود. مجالی اندک به بهاری کوتاه داده می شود و تابستان داغ فرصتی برای حکمرانی نمی یابد. پاییز بی رمق از راه می رسد و جای آن را می گیرد تا بهار ناکام را هرچه زودتر در قدمگاه زمستان قربانی کند و با عجله خودش را به اردوی سر در گریبان زمستان برساند.

📌 اجداد ما ساکنان باستانی زاگرس میانی هزاران سال در این جغرافیا با آمدن و رفتن روزها و ماه ها و سال‌ها و قرن‌ها عجین بوده اند و مانند سایر جوامع انسانی مناسبترین اقلیم را برای شیوه ی زندگی خود بر گزیده اند. آنان کوه نشینان سخت کوشی بوده اند که برای چراگاه‌های گله ها و رمه های فراوانشان، به علف کافی نیاز داشته اند. کوهستانهای سخاوتمند موازی با هم، با دشت های متعدد میان کوهی شان گسترده ترین چراگاه ها را با مناسبترین منابع آبی و نزولات آسمانی فراهم کرده تا اجداد ما قاعده حیات خود را بر مثلث گیاه، حیوان و انسان بنا نهند. اجداد ما تیرک سیاه چادر های خود را در سر تا سر این اقلیم پر برکت بر افراشتند. آنان فرهنگ خود ویژه ای به عنوان شاهک نشینان و خان سالارانی با قلمرو های محدود در تاریخ اجتماعی انسان شکل دادند. کوه نشینانی که این جغرافیا را برگزیدند، هزاران سال بی وقفه و مداوم به زندگی خود با معیشت شبانی و رمه گردانی سپری کرده اند. آنان با عبور از افت و خیز های رویداد های متعدد تاریخی بر سختی های زندگی کوه نشینی ظفر یافتند و دشواری ها را دوام آوردند و فرهنگی غنی و مختص به خود را به وجود آوردند.

📌 همانگونه که حیات آن کوه نشینان به رویش گیاه برای نگهداری حیوانات اهلی فراوانشان بستگی دارد، و محور زندگیشان را بر اساس سه رکن گیاه، حیوان و انسان استوارش کرده بودند می بایست گاهشماری دقیقی را محاسبه می کردند و در گذر فصل ها به انتظار می ماندند تا چگونگی سپری شدن روزها و ماه ها را بشمارند و برای دست یابی به گیاه مقتدرانه به زندگی کوچ نشیتی خود ادامه بدهند. آنان برای فرا رسیدن به فراوانی آئین های مختلفی را به جای می آورده اند و به شادمانی می پرداخته اند.

📌 باشکوهترین آئین باستانی مردمان دیار ما، عید نوروز بوده است. شاید این آئین ریشه ای در زندگی شبانی آنان دارد. شادمانی برای فرا رسیدن فصل بهار و شادمانی برای احیای دوباره ی زندگی ای بوده است که چراگاهها پذیرای دوباره ی رمه ها و گله ها شوند و زندگی بر همان ثقل مثلث گیاه ، حیوان وانسان بنشیند.


📌پیش قراولان بهار، بشارت فرا رسیدن فراوانی را نوید می دهند. ارغوانها پیشاپیش طپش نبض بهار را می فهمند و سر تا پا به گل می نشینند. سبزینه در رگ بادام بنانها می دود و تر و تازه شان می گرداند تا آمدن بهار را بباورانند. کله باد مهار گسیخته از آنسوی صحاری گرم می اید و می وزد و می تازد تا برف و یخ را از فرق کوهها فرو بکاهد و درختان را از خواب زمستانی بیدار کند.
__

در نوشتن این مطالب نگاهی به گزارش کاوش‌های سرخ دم لکی توسط خانم دکتر آرمان شیشه گر داشته ام که قبلا آن را مطالعه کرده ام.


#پایگاه_خبری_کشکان
#اخبار_دقیق_موثق_لحظه‌ای

🌐 Kashkan.ir

#کانال_تلگرام

🆔 @kashkanews
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
🎥 جادوی شعر #رحمانپور


#محمد_حسین_آزادبخت

📌 به راستی، شاعران جادوگرند. آنان اربابان واژگان می شوند تا در رستاخیز شعر به واژه ها جان ببخشند و آنان را از آن خود کنند. شاعران واژگان را به بازی می گیرند و به رقص وا می دارند تا روح مخاطبانشان را تسخیر کنند.

📌 مسحورشدگان شعر، در مقابل عظمت شاعر جادو می شوند، مات و مبهوت می مانند تا شاعر شیفتگان شعر خود را به دنیای خیال انگیزش ببرد و او را رها کند.
من معجزه ی شاعری را در مکاشفه ای درونی دریافتم و به دنیای خیال انگیز این ترانه‌ی رحمانپور راه یافتم و هنوز در این وادی سرگردانم.


#پایگاه_خبری_کشکان
#اخبار_دقیق_موثق_لحظه‌ای

🌐 Kashkan.ir

#کانال_تلگرام

🆔 @kashkanews
.
⭕️ خوانش زیر پوست جامعه

📝 ریگ‌های بیابان


#محمد_حسین_آزادبخت

« قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود...»

🔰 در آمار رسمی ثبت احوال کشور ۳۴ هزار و ۶۸۶ دختر به نام #مونا ثبت شده است. یکی از آن دختران به نام #مونا_حیدری را سر بریدند تا "از شمار دو چشم یک تن از آنان کم" شود.

📌 اکنون ۳۴ هزار و ۶۸۵ مونای دیگر که همه دختران ایران زمین هستند چون ریگ‌های بیابان در این گستره ی فراخ پراکنده اند.

📌 مونا نامی بین المللی است و در زبان‌های ملت‌ها هر کدام مونا را با معنای خاصی می نامند. در یونان مونا یعنی بی همتا. در زبان سانسکریت یعنی تنها. در فرانسه به معنای عشق است و در فارسی به مفهوم جاویدان و در زبان عربی مونا به معنی نهایت آرزوهای دست نیافتنی نامیده شده است.

📌 شاید اگر مونای حیدری در یونان زاده می شد بی همتا می‌ماند. اگر در هندوستان می زیست به گوشه عزلت می‌خزید، در فرانسه به دلخواهش عشق را بر می‌گزید و اگر از نژاده ی اسپندارمذ بود و به آئین ایزدبانوی ایرانی مرام می یافت، به نامیرایی و جاودانگی می پیوست.

📌 اما انگار تقدیر و سرنوشت، مونا حیدری را به قربانگاه بربریت هدیه می کند تا خونش در قدمگاه عصبیت عشیره ریخته شود تا در نهایت دستانش از رسیدن به آرزوهایش کوتاه گردد.

📌 اما سجاد نامی مردانه است مردی که انگار از اعماق تاریخ آمده باشد. سجاد در زبان عربی به معنی مردی ست که بسیار سجده می کند.

📌 تعداد سجاد ها در آمار ثبت و احوال ایران، بیشتر از ۶۴۸ هزار نفر رقم خورده است. تعداد همه ی سجادها بیشتر از ۱۶ هزار و ۶۰۰ برابر همه ی موناها هستند.

📌 سجادحیدری یکی از آن همه سجادهاست. سجادی که از اعماق تاریخ آمده است. او ستایشگر عصبیتی عشیره ای است. او با شمشیری آخته و خون‌چکان، مونا حیدری، همخون خود را از آمارها پاک کرده تا در آستان قبیله اش سجده ی شکرگزاری به جای آورد. لابد قبیله اش روا دارند که "سرها بریده بینند بی جرم و جنایت"


#پایگاه_خبری_کشکان
#اخبار_دقیق_موثق_لحظه‌ای

🌐 Kashkan.ir

#کانال_تلگرام

🆔 @kashkanews
.
♻️ گردباد سرگردان


#محمد_حسین_آزادبخت

🔰 این روز ها ویدئوی تکان دهنده ی #دوقلوهای_لرستانی، در فضای مجازی، چون گردبادی سر گردان، می چرخد و کاسه و کوزه ی بسیاری را به هم می ریزد. این گردباد از من هم گذشت. خاک و غبار محله ی زیستنم را به چشمانم پاشید تا به حال و روز ِ آنچه در پیرامونم رخ می دهد گریه کنم.

📌 نمی دانم پدیدآورنده این ویدئو، هنگامی که این تصاویر را ثبت می کرده، چه قصدی را دنبال می نموده و درک اصلی او از آن چه بوده است؟ اما چون به عدم قطعیت در معنی معتقد هستم و می دانم هر فرد با توجه به تجارب و آموخته هایش می تواند از این ویدئو معانی متفاوتی برداشت کند، این ویدئو را قابل بحث می دانم. باید از آن تاویل های مختلف بشود و از اجزای آن رمزگشایی شود.

📌 این ویدئو به شکل حیرت آوری عصاره ی حیات اجتماعی جوانان لرستانی است که در صحنه ای به نمایش گذاشته شده است. این اثر در میزانسن شگفت انگیزی دریچه ای به هستی در جغرافیایی به نام لرستان گشوده است. آنچه که در این صحنه کنار هم چیده شده اند، نماد های پر رمز و رازی هستند که باید از آن‌ها رمزگشایی شود.

📌ددر زیر سایبان فروشگاه بی هویتی در حاشیه شهری موهوم، در شبی قیرگون و تاریک، دو برادر همزاد و همسان، رعنا اما مغموم معرکه ای بر پا کرده اند. آنان لباس‌هایی سربی و ژنده به تن دارند. رخ در رخ هم همانگونه که همزادند، با هم هم آوا هم هستند و روایاتی را با هم همخوانی می کنند. در پس زمینه ی صحنه فقط سیاهی و تاریکی است. گاهی ماشینی با سر نشینانی که در تاریکی نشسته اند از حاشیه صحنه عبور می کنند. نور تند چراغی آویخته از روبه رو همانند پروژکتور های بازچویان بی رحم در آنسوی میزهای محاکمه بر صحنه و بر نگاه مخاطبان تابانده می شود. همه چیز سیاه و چرک است. فقط گاهی لکه های رنگین برندهایی دروغین به رنگ تند قرمز چون شتک قطرات خون به صحنه پرتاب می شوند.

📌 #دو_برادر همزاد درد مشترک خود را به نمایندگی از گویشوران لرستانی به زبان‌های لکی و لری فریاد می زنند. آنان چنگ بر داشته های از دست رفته شان می اندازند تا به هویت خود تکیه کنند. آنان می خواهند قامت خمیده ی خود را بر آن داشته های از دست رفته استوار کنند. اما زبان الکن بدنشان آنان را به زور، سر پا نگاه داشته است. آنان امید بستن به اسطوره های تبارشان را واهی می دانند. چون دیگر شیرعلی مردانی نیست تا از عقاب‌هایی که از آسمان لرستان عبور می کنند، پرهایشان را باج‌خواهی کند.

📌 #دو_برادر در یافته اند، دیگر کوه غمگین گرین و خاک پاک لرستان، مامن امنی برای آشیانه گزینی عقابانی آرمانخواه چون #دکتر_اعظمی نیست. کوه ها دیگر احجام سنگینی شده اند که فقط می توانند واحد سنجه ای برای اندازه گیری غم های سنگین آنها باشند.

📌 لابد آن دو برادر به ستوه آمده بعد از اتمام معرکه شان صحنه را ترک کر ه اند. و خود را به دریای سیاه شهر سپرده اند .لابد هیچ کور سویی در شهر آنان را به سوی خود فرا نمی خواند تا به آنان پناه بدهد. آنان به زیر پوست سیاه و سرد شب می خزند و از دیده ها می روند. اما نمی دانند چه داغ بزرگی را در دل بسیاری بر جای گذاشته اند.



@kashkanews
.
❇️ برای احمد مسعود و یارانش

♻️ سیب های سرخ دره ی #پنجشیر


#محمد_حسین_آزادبخت

🔰 در این روزها فصل چیدن زرد آلو های دره #پنجشیر سپری شده است. دیگر زرد آلو ای بر شاخه ها نمانده است. اما سیب های کال از شاخه های درختان باغ‌های پنجشیر، آویزان مانده اند وبه آرامی در باد تکان می خورند. سیب‌ها بر شاخه ها می مانند تا آخرین رمق تابستان را بمکند و گلگون شوند.

📌 امسال انگار میلی برانگیخته نمی شود تا انگورهای "سنگونه"(۱) در پایین دست "جنگلک" (۲)تبدیل به مویز شوند؟
بوته های ذرت از هراس مترسک‌هایی که در مزارع بر پا ایستاده شده اند تا تک تک آن‌ها را بپایند، به بار نمی نشینند. مبادا زلف های طلاییشان از پرده ی حجاب بیرون بیفتد.
سنبله های گندم در پنجشیر شرمسار و سر افکنده، انگار دوباره باعث رانده شدن بابا آدم از بهشت شده اند.

📌 طفلان هراسان #پنجشیر نگاه خود را از چهره های عبوس و بی لبخند گزمگان می دزدند مبادا بپندارند که به آنان سلام کرده اند.آن کودکان با لکنت زبان اما در سکوت با خود می خوانند، "شب‌های بی ترانه، نمانه نمانه بی مهری زمانه، نمانه نمانه "(۳)

📌 این روزها رودخانه پنجشیر هم جور دیگری شده است. عصبانی است و کف بر لب آورده است. شتابان از شیب های تند کوه های هندوکش فرود می آید، خود را به صخره های مسیرش می کوبد، مهار گسیخته به سوی ثقل زمین هول داده می شود. انگار از اینکه بستر نا هموارش او را کشان کشان به دور دست ها می برد، عصبانی است. گویا نمی خواهد قبل از سیراب کردن باغات و جالیز های پنجشیر، در بستر راکت دشت های دور پایین دست به آب‌های عفن و منداب های کابل رود بیامیزد.

📌 رودخانه پنجشیر یادش می آید سر راهش به "غوربند "(۴) و یا " پریان دریا"(۵) بگوید به کبک‌های دره ی پنجشیر سفارش کنند، قبل از اینکه برف سنگین دره را بپوشانند، پاها و نُوک های خود را به خون یاران #احمد_مسعود رنگین کنند تا هر بهار آزادگی آن‌ها را فریاد بزنند.
رودخانه #پنجشیر از تک وتا می افتد خنکا و زلالی خود را از یاد می برد. در کابل رود گم می شود. او را دیگر به نام خودش نمی خوانند. بعد از اینکه از دشت های جلال آباد عبور می‌کند به پیشاور می رود تا در رود سند دفن شود.


۱ - روستایی در پنجشیر که بهترین انگور در آنجا به عمل می آید.
۲- روستای زادگاه #احمد_شاه_مسعود
۳ - ترانه ای افغانستانی
۴ -رودخانه ای در پایین دست رودخانه پنجشیر
ه - رودخانه ای در مسیر رودخانه پنجشیر




@kashkanews
.
📸 سنگ قبر معلم و نویسنده فقید طرهان مرحوم استاد #علی‌اکبر_پناهی


◼️ مرحوم پناهی متولد تکاب آذربایجان بود اما بعد از عزیمت به بخش شاهیوند در ایام جوانی، در این منطقه و بعدها شهر کوهدشت ماندگار شد و خاطرات معلمی دلسوزانه او در شاهیوند و زندگی زیبا و هنرمندانه‌اش در کوهدشت در اذهان مردم مهمان‌نواز این دیار برای همیشه حک شد.

◼️ از علی‌اکبر پناهی چند کتاب به یادگار مانده است.


🖌 طرح: استاد #محمد_حسین_آزادبخت


روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو...🥀



@kashkanews