کولبرنیوز | Kolbarnews

#دوئل_جان_و_نان
Канал
Новости и СМИ
Политика
Экономика и финансы
Социальные сети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала کولبرنیوز | Kolbarnews
@KOLBARNEWSПродвигать
5,79 тыс.
подписчиков
13,3 тыс.
фото
13,4 тыс.
видео
8,16 тыс.
ссылок
اخبار را به اینجا بفرستید: @kolbar وب‌سایت: https://www.kolbarnews.com تلگرام: http://t.center/kolbarnews اینستاگرام: https://www.instagram.com/kolbarnews فیسبوک: https://www.facebook.com/kolbarnews1 توییتر: https://twitter.com/Kolbarnews
Forwarded from اتچ بات
#دوئل_جان_و_نان

برای اولین بار من و قلمم با تمام وجود در مقابل دو دقیقه، تنها دو دقیقه از زندگی این کولبر جوان کم‌ آوردیم. همیشه وقتی بُغض می‌کنم و یا عصبی هستم بهتر می‌نویسم، صریح‌تر می‌نویسم، رُک‌تر و رادیکال‌تر می‌نویسم. برای اولین بار بُغضی که گلویم را گرفته بود زودتر از همیشه ترکید و اشک را از چشمانم جاری کرد. اشک این همه رنج، این همه درد، این همه نابرابری و این همه تحقیر را از چشمانم جاری کرد.
امروز به یکباره همه آنچه را که طی سالیان سال در مورد کارگران، تضاد طبقاتی، مبارزه، سود و استثمار خوانده و تجربه کرده بودم به یکباره فراموش کردم و سراپا گوش شدم. سراپا گوش شدم و به حرف‌های این جوان مریوانی که روزانه هنگام کولبری به ثبت لحظات پر از خطر زندگی خود و رفقایش می‌پردازد نشستم.
این مُستند دو دقیقه‌ای "دوئل جان و نان" که کارگردان و تصویربردار آن، این جوان مریوانی است به ثبت و شرح تنها دو دقیقه بله تنها دو دقیقه از زندگی روزانه هزاران نفر کولبر که در مرزهای کوردستان برای بدست آوردن لقمه‌ای نان به جنگ زندگی می‌روند پرداخته است.

این مُستند پُر از درد و رنج تنها یک سکانس دارد. زمان و تاریخش هم مشخص نیست، اما مکان پرتگاه بی رَحم "قتلگاه" است جای میان صَخره‌های خَشن و ارتفاعات سَر به فلک کشیده کوه‌های ته‌ته اورامانات. زمان و تاریخ آن زیاد مهم نیست چرا که این تراژدی هر روز بارهای بار تکرار می‌شود. هر هفته، هر ماه و هر ساله چندین کَس بر اثر سقوط از آن جانشان را از دست می‌دهند و یا چندین و چندین کَس دیگر نقص‌عضو شده‌ و خواهند شد. این ترژادی، این مرگ تریجی، این تحقیر انسانیت و این درد و رنج گویا پایانی ندارد.
در پشت صحنه‌ی این مُستند دو دقیقه‌ای هیچ کارگردان و تهیه کننده‌ای نیست. کسی به بازیگران این مُستند برای شروع اکشن نمی‌گوید و اگر هم بعد از شروع به سوی مرگ رفتند کسی نیست که آن را کات کند  و به این ساده‌گی یک انسان، یک پدر، یک مادر و یا یک برادر می‌میرد.
جوان کولبر به پرتگاه خیره شده است و به سقوط بارهایی که کیلومترها آنها را حمل کرده است بی‌آنکه از محتویات داخل آن بسته‌ها خبر داشته باشد نگاه می‌کند. این صحنه‌های سقوط بسته‌های سرد و بی‌جان برای او تنها و تنها تداعی کننده درد و رنج روزانه‌ای نیست که او و هزاران جوان و پیر دیگر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. سقوط این کیسه‌های بی‌جان برای او یادآور و تداعی کننده سقوط و مرگ افشار، هیوا، عظیم، ئاکام، امید، هیدی، عزیز و فرزادهای است که جانشان را در همین مکان و همین قتلگاه برای لقمه‌ای نان از دست داده‌اند.
آخرین کیسه بارها هم از قتلگاه پَرت می‌شود پایین و الان دیگر نوبت خود کولبر جوان است که پشت‌سر بارها حرکت کند. او در هیچ کلاس آموزش اسکی نه در کوه‌های آلپ و نه در توچال شرکت نکرده است اما اسکی‌باز خوبی است. به خوبی از روی صَخره‌ها پَرش می‌کند، از لابلای سنگ‌های که سر راهش هستند به صورت زیگزاگ حرکت می‌کند. تازه اینقدر از این مسیر گذشته است که کاملاً حرفه‌ای شده است و هنگام اسکی با گوشی تلفنی  که حاصل چند ماه کولبری کردنش است این صحنه‌های نبردش را در راه نان ثبت می‌کند.
دست آخر کیسه نایلونی را از جیبش بیرون می‌کشد و آن را روی برف‌ها پهن می‌کند و روی آن  می‌نشیند و به دنبال بارهایش از این سراشیبی مرگ به سوی انتهای دره پایین می‌رود.

این تراژدی همچنان ادامه دارد و روزانه بارهای بار تکرار می‌شود...


@kolbarnews
Forwarded from اتچ بات
#دوئل_جان_و_نان

برای اولین بار من و قلمم با تمام وجود در مقابل دو دقیقه، تنها دو دقیقه از زندگی این کولبر جوان کم‌ آوردیم. همیشه وقتی بُغض می‌کنم و یا عصبی هستم بهتر می‌نویسم، صریح‌تر می‌نویسم، رُک‌تر و رادیکال‌تر می‌نویسم. برای اولین بار بُغضی که گلویم را گرفته بود زودتر از همیشه ترکید و اشک را از چشمانم جاری کرد. اشک این همه رنج، این همه درد، این همه نابرابری و این همه تحقیر را از چشمانم جاری کرد.
امروز به یکباره همه آنچه را که طی سالیان سال در مورد کارگران، تضاد طبقاتی، مبارزه، سود و استثمار خوانده و تجربه کرده بودم به یکباره فراموش کردم و سراپا گوش شدم. سراپا گوش شدم و به حرف‌های این جوان مریوانی که روزانه هنگام کولبری به ثبت لحظات پر از خطر زندگی خود و رفقایش می‌پردازد نشستم.
این مُستند دو دقیقه‌ای "دوئل جان و نان" که کارگردان و تصویربردار آن، این جوان مریوانی است به ثبت و شرح تنها دو دقیقه بله تنها دو دقیقه از زندگی روزانه هزاران نفر کولبر که در مرزهای کوردستان برای بدست آوردن لقمه‌ای نان به جنگ زندگی می‌روند پرداخته است.

این مُستند پُر از درد و رنج تنها یک سکانس دارد. زمان و تاریخش هم مشخص نیست، اما مکان پرتگاه بی رَحم "قتلگاه" است جای میان صَخره‌های خَشن و ارتفاعات سَر به فلک کشیده کوه‌های ته‌ته اورامانات. زمان و تاریخ آن زیاد مهم نیست چرا که این تراژدی هر روز بارهای بار تکرار می‌شود. هر هفته، هر ماه و هر ساله چندین کَس بر اثر سقوط از آن جانشان را از دست می‌دهند و یا چندین و چندین کَس دیگر نقص‌عضو شده‌ و خواهند شد. این ترژادی، این مرگ تریجی، این تحقیر انسانیت و این درد و رنج گویا پایانی ندارد.
در پشت صحنه‌ی این مُستند دو دقیقه‌ای هیچ کارگردان و تهیه کننده‌ای نیست. کسی به بازیگران این مُستند برای شروع اکشن نمی‌گوید و اگر هم بعد از شروع به سوی مرگ رفتند کسی نیست که آن را کات کند  و به این ساده‌گی یک انسان، یک پدر، یک مادر و یا یک برادر می‌میرد.
جوان کولبر به پرتگاه خیره شده است و به سقوط بارهایی که کیلومترها آنها را حمل کرده است بی‌آنکه از محتویات داخل آن بسته‌ها خبر داشته باشد نگاه می‌کند. این صحنه‌های سقوط بسته‌های سرد و بی‌جان برای او تنها و تنها تداعی کننده درد و رنج روزانه‌ای نیست که او و هزاران جوان و پیر دیگر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. سقوط این کیسه‌های بی‌جان برای او یادآور و تداعی کننده سقوط و مرگ افشار، هیوا، عظیم، ئاکام، امید، هیدی، عزیز و فرزادهای است که جانشان را در همین مکان و همین قتلگاه برای لقمه‌ای نان از دست داده‌اند.
آخرین کیسه بارها هم از قتلگاه پَرت می‌شود پایین و الان دیگر نوبت خود کولبر جوان است که پشت‌سر بارها حرکت کند. او در هیچ کلاس آموزش اسکی نه در کوه‌های آلپ و نه در توچال شرکت نکرده است اما اسکی‌باز خوبی است. به خوبی از روی صَخره‌ها پَرش می‌کند، از لابلای سنگ‌های که سر راهش هستند به صورت زیگزاگ حرکت می‌کند. تازه اینقدر از این مسیر گذشته است که کاملاً حرفه‌ای شده است و هنگام اسکی با گوشی تلفنی  که حاصل چند ماه کولبری کردنش است این صحنه‌های نبردش را در راه نان ثبت می‌کند.
دست آخر کیسه نایلونی را از جیبش بیرون می‌کشد و آن را روی برف‌ها پهن می‌کند و روی آن  می‌نشیند و به دنبال بارهایش از این سراشیبی مرگ به سوی انتهای دره پایین می‌رود.

این تراژدی همچنان ادامه دارد و روزانه بارهای بار تکرار می‌شود...


@kolbarnews
#دوئل_جان_و_نان

#افشین_ندیمی

امروز برای اولین بار من، قلمم و کیبورد کامپیوترم با تمام وجود در مقابل دو دقیقه، تنها دو دقیقه از زندگی زانیار این کولبر جوان کم‌ آوردیم. همیشه وقتی بُغض می‌کنم و یا عصبی هستم بهتر می‌نویسم، صریح‌تر می‌نویسم، رُک‌تر و رادیکال‌تر می‌نویسم. اما امروز برای اولین بار بُغضی که گلویم را گرفته بود زودتر از همیشه ترکید و اشک را از چشمانم جاری کرد. اشک این همه رنج، این همه درد، این همه نابرابری و این همه تحقیر را از چشمانم جاری کرد.
امروز به یکباره همه آنچه را که طی سالیان سال در مورد کارگران، تضاد طبقاتی،مبارزه، سود و استثمار خوانده و تجربه کرده بودم به یکباره فراموش کردم و سراپا گوش شدم. سراپا گوش شدم و به حرف‌های زانیار این جوان مریوانی که روزانه هنگام کولبری به ثبت لحظات پر از خطر زندگی خود و رفقایش می‌پردازد نشستم.
این مُستند دو دقیقه‌ای "دوئل جان و نان" که کارگردان و تصویربردار آن زانیار این جوان مریوانی است به ثبت و شرح تنها دو دقیقه بله تنها دو دقیقه از زندگی روزانه هزاران نفر کولبر که در مرزهای کوردستان برای بدست آوردن لقمه‌ای نان به جنگ زندگی می‌روند پرداخته است.

این مُستند پُر از درد و رنج تنها یک سکانس دارد. زمان و تاریخش هم مشخص نیست، اما مکان پرتگاه بی رَحم "قتلگاه" است جای میان صَخره‌های خَشن و ارتفاعات سَر به فلک کشیده کوه‌های ته‌ته اورامانات. زمان و تاریخ آن زیاد مهم نیست چرا که این تراژدی هر روز بارهای بار تکرار می‌شود. هر هفته، هر ماه و هر ساله چندین کَس بر اثر سقوط از آن جانشان را از دست می‌دهند و یا چندین و چندین کَس دیگر نقص‌عضو شده‌ و خواهند شد. این ترژادی، این مرگ تریجی، این تحقیر انسانیت و این درد و رنج گویا پایانی ندارد.
در پشت صحنه‌ی این مُستند دو دقیقه‌ای هیچ کارگردان و تهیه کننده‌ای نیست. کسی به بازیگران این مُستند برای شروع اکشن نمی‌گوید و اگر هم بعد از شروع به سوی مرگ رفتند کسی نیست که آن را کات کند و به این ساده‌گی یک انسان، یک پدر، یک مادر و یا یک برادر می‌میرد.
زانیار به پرتگاه خیره شده است و به سقوط بارهایی که کیلومترها آنها را حمل کرده است بی آنکه از محتویات داخل آن بسته‌ها خبر داشته باشد نگاه می‌کند. این صحنه‌های سقوط بسته‌های سرد و بی‌جان برای زانیار تنها و تنها تداعی کننده این درد و رنج روزانه‌ای نیست که او و هزاران جوان و پیر دیگر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. سقوط این کیسه‌های بی‌جان برای زانیار یادآور و تداعی کننده سقوط و مرگ افشار، هیوا، عظیم، ئاکام، امید، هیدی، عزیز و فرزادهای است که جانشان را در همین مکان و همین قتلگاه در راه نان از دست داده‌اند.
آخرین کیسه بارها هم از قتلگاه پَرت می‌شود پایین و الان دیگر نوبت خود زانیار است که پشت‌سر بارها حرکت کند. زانیار در هیچ کلاس آموزش اسکی نه در کوه‌های آلپ و نه در توچال شرکت نکرده است اما اسکی‌باز خوبی است. به خوبی از روی صَخره‌ها پَرش می‌کند، از لابلای سنگ‌های که سر راهش هستند به صورت زیگزاگ حرکت می‌کند. تازه اینقدر از این مسیر گذشته است که کاملاً حرفه‌ای شده است و هنگام اسکی با گوشی تلفنی که حاصل چند ماه کولبری کردنش است این صحنه‌های نبردش را در راه نان ثبت می‌کند.
دست آخر کیسه نایلونی را از جیبش بیرون می‌کشد و آن را روی برف‌ها پهن می‌کند و روی آن می‌نشیند و به دنبال بارهایش از این سراشیبی مرگ به سوی انتهای دره پایین می‌رود.

این تراژدی همچنان ادامه دارد و روزانه بارهای بار تکرار می‌شود.......


#کولبر_نیوز
#kolbarnews
@kolbarnews
#دوئل_جان_و_نان

#افشین_ندیمی

امروز برای اولین بار من، قلمم و کیبورد کامپیوترم با تمام وجود در مقابل دو دقیقه، تنها دو دقیقه از زندگی زانیار این کولبر جوان کم‌ آوردیم. همیشه وقتی بُغض می‌کنم و یا عصبی هستم بهتر می‌نویسم، صریح‌تر می‌نویسم، رُک‌تر و رادیکال‌تر می‌نویسم. اما امروز برای اولین بار بُغضی که گلویم را گرفته بود زودتر از همیشه ترکید و اشک را از چشمانم جاری کرد. اشک این همه رنج، این همه درد، این همه نابرابری و این همه تحقیر را از چشمانم جاری کرد.
امروز به یکباره همه آنچه را که طی سالیان سال در مورد کارگران، تضاد طبقاتی،مبارزه، سود و استثمار خوانده و تجربه کرده بودم به یکباره فراموش کردم و سراپا گوش شدم. سراپا گوش شدم و به حرف‌های زانیار این جوان مریوانی که روزانه هنگام کولبری به ثبت لحظات پر از خطر زندگی خود و رفقایش می‌پردازد نشستم.
این مُستند دو دقیقه‌ای "دوئل جان و نان" که کارگردان و تصویربردار آن زانیار این جوان مریوانی است به ثبت و شرح تنها دو دقیقه بله تنها دو دقیقه از زندگی روزانه هزاران نفر کولبر که در مرزهای کوردستان برای بدست آوردن لقمه‌ای نان به جنگ زندگی می‌روند پرداخته است.

این مُستند پُر از درد و رنج تنها یک سکانس دارد. زمان و تاریخش هم مشخص نیست، اما مکان پرتگاه بی رَحم "قتلگاه" است جای میان صَخره‌های خَشن و ارتفاعات سَر به فلک کشیده کوه‌های ته‌ته اورامانات. زمان و تاریخ آن زیاد مهم نیست چرا که این تراژدی هر روز بارهای بار تکرار می‌شود. هر هفته، هر ماه و هر ساله چندین کَس بر اثر سقوط از آن جانشان را از دست می‌دهند و یا چندین و چندین کَس دیگر نقص‌عضو شده‌ و خواهند شد. این ترژادی، این مرگ تریجی، این تحقیر انسانیت و این درد و رنج گویا پایانی ندارد.
در پشت صحنه‌ی این مُستند دو دقیقه‌ای هیچ کارگردان و تهیه کننده‌ای نیست. کسی به بازیگران این مُستند برای شروع اکشن نمی‌گوید و اگر هم بعد از شروع به سوی مرگ رفتند کسی نیست که آن را کات کند و به این ساده‌گی یک انسان، یک پدر، یک مادر و یا یک برادر می‌میرد.
زانیار به پرتگاه خیره شده است و به سقوط بارهایی که کیلومترها آنها را حمل کرده است بی آنکه از محتویات داخل آن بسته‌ها خبر داشته باشد نگاه می‌کند. این صحنه‌های سقوط بسته‌های سرد و بی‌جان برای زانیار تنها و تنها تداعی کننده این درد و رنج روزانه‌ای نیست که او و هزاران جوان و پیر دیگر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. سقوط این کیسه‌های بی‌جان برای زانیار یادآور و تداعی کننده سقوط و مرگ افشار، هیوا، عظیم، ئاکام، امید، هیدی، عزیز و فرزادهای است که جانشان را در همین مکان و همین قتلگاه در راه نان از دست داده‌اند.
آخرین کیسه بارها هم از قتلگاه پَرت می‌شود پایین و الان دیگر نوبت خود زانیار است که پشت‌سر بارها حرکت کند. زانیار در هیچ کلاس آموزش اسکی نه در کوه‌های آلپ و نه در توچال شرکت نکرده است اما اسکی‌باز خوبی است. به خوبی از روی صَخره‌ها پَرش می‌کند، از لابلای سنگ‌های که سر راهش هستند به صورت زیگزاگ حرکت می‌کند. تازه اینقدر از این مسیر گذشته است که کاملاً حرفه‌ای شده است و هنگام اسکی با گوشی تلفنی که حاصل چند ماه کولبری کردنش است این صحنه‌های نبردش را در راه نان ثبت می‌کند.
دست آخر کیسه نایلونی را از جیبش بیرون می‌کشد و آن را روی برف‌ها پهن می‌کند و روی آن می‌نشیند و به دنبال بارهایش از این سراشیبی مرگ به سوی انتهای دره پایین می‌رود.

این تراژدی همچنان ادامه دارد و روزانه بارهای بار تکرار می‌شود.......


#کولبر_نیوز
#kolbarnews
@kolbarnews
کولبرنیوز | Kolbarnews
#دوئل_جان_و_نان #افشین_ندیمی #کولبر_نیوز #kolbarnews @kolbarnews
#دوئل_جان_و_نان

#افشین_ندیمی

امروز برای اولین بار من، قلمم و کیبورد کامپیوترم با تمام وجود در مقابل دو دقیقه، تنها دو دقیقه از زندگی زانیار این کولبر جوان کم‌ آوردیم. همیشه وقتی بُغض می‌کنم و یا عصبی هستم بهتر می‌نویسم، صریح‌تر می‌نویسم، رُک‌تر و رادیکال‌تر می‌نویسم. اما امروز برای اولین بار بُغضی که گلویم را گرفته بود زودتر از همیشه ترکید و اشک را از چشمانم جاری کرد. اشک این همه رنج، این همه درد، این همه نابرابری و این همه تحقیر را از چشمانم جاری کرد.
امروز به یکباره همه آنچه را که طی سالیان سال در مورد کارگران، تضاد طبقاتی،مبارزه، سود و استثمار خوانده و تجربه کرده بودم به یکباره فراموش کردم و سراپا گوش شدم. سراپا گوش شدم و به حرف‌های زانیار این جوان مریوانی که روزانه هنگام کولبری به ثبت لحظات پر از خطر زندگی خود و رفقایش می‌پردازد نشستم.
این مُستند دو دقیقه‌ای "دوئل جان و نان" که کارگردان و تصویربردار آن زانیار این جوان مریوانی است به ثبت و شرح تنها دو دقیقه بله تنها دو دقیقه از زندگی روزانه هزاران نفر کولبر که در مرزهای کوردستان برای بدست آوردن لقمه‌ای نان به جنگ زندگی می‌روند پرداخته است.

این مُستند پُر از درد و رنج تنها یک سکانس دارد. زمان و تاریخش هم مشخص نیست، اما مکان پرتگاه بی رَحم "قتلگاه" است جای میان صَخره‌های خَشن و ارتفاعات سَر به فلک کشیده کوه‌های ته‌ته اورامانات. زمان و تاریخ آن زیاد مهم نیست چرا که این تراژدی هر روز بارهای بار تکرار می‌شود. هر هفته، هر ماه و هر ساله چندین کَس بر اثر سقوط از آن جانشان را از دست می‌دهند و یا چندین و چندین کَس دیگر نقص‌عضو شده‌ و خواهند شد. این ترژادی، این مرگ تریجی، این تحقیر انسانیت و این درد و رنج گویا پایانی ندارد.
در پشت صحنه‌ی این مُستند دو دقیقه‌ای هیچ کارگردان و تهیه کننده‌ای نیست. کسی به بازیگران این مُستند برای شروع اکشن نمی‌گوید و اگر هم بعد از شروع به سوی مرگ رفتند کسی نیست که آن را کات کند و به این ساده‌گی یک انسان، یک پدر، یک مادر و یا یک برادر می‌میرد.
زانیار به پرتگاه خیره شده است و به سقوط بارهایی که کیلومترها آنها را حمل کرده است بی آنکه از محتویات داخل آن بسته‌ها خبر داشته باشد نگاه می‌کند. این صحنه‌های سقوط بسته‌های سرد و بی‌جان برای زانیار تنها و تنها تداعی کننده این درد و رنج روزانه‌ای نیست که او و هزاران جوان و پیر دیگر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. سقوط این کیسه‌های بی‌جان برای زانیار یادآور و تداعی کننده سقوط و مرگ افشار، هیوا، عظیم، ئاکام، امید، هیدی، عزیز و فرزادهای است که جانشان را در همین مکان و همین قتلگاه در راه نان از دست داده‌اند.
آخرین کیسه بارها هم از قتلگاه پَرت می‌شود پایین و الان دیگر نوبت خود زانیار است که پشت‌سر بارها حرکت کند. زانیار در هیچ کلاس آموزش اسکی نه در کوه‌های آلپ و نه در توچال شرکت نکرده است اما اسکی‌باز خوبی است. به خوبی از روی صَخره‌ها پَرش می‌کند، از لابلای سنگ‌های که سر راهش هستند به صورت زیگزاگ حرکت می‌کند. تازه اینقدر از این مسیر گذشته است که کاملاً حرفه‌ای شده است و هنگام اسکی با گوشی تلفنی که حاصل چند ماه کولبری کردنش است این صحنه‌های نبردش را در راه نان ثبت می‌کند.
دست آخر کیسه نایلونی را از جیبش بیرون می‌کشد و آن را روی برف‌ها پهن می‌کند و روی آن می‌نشیند و به دنبال بارهایش از این سراشیبی مرگ به سوی انتهای دره پایین می‌رود.

این تراژدی همچنان ادامه دارد و روزانه بارهای بار تکرار می‌شود.......


#کولبر_نیوز
#kolbarnews
@kolbarnews