🌀 داستان سه شهر
🔻 براساس دادههای مرکز آمار ایران طی دورهی ۱۳۷۲ تا ۱۳۹۲ بهای زمین ۱۰۷ برابر، بهای مسکن ۷۶ برابر و اجارهبهای مسکن (در تهران) ۶۱ برابر افزایش داشته و همهی این نرخها بهشدت بالاتر از رشد سطح عمومی قیمتهاست. این جنون سوداگری در اقتصاد ایران حاصل چیست؟
#دیوید_هاروی در مقالهی داستان سه شهر توضیح میدهد که چهگونه با حرکت از مسکن بهعنوان
#ارزش_مصرفی، به مسکن بهعنوان ارزش مبادله و مسکن بهعنوان
سرمایهگذاری سوداگرانه این روند رخ میدهد.
⏬⏬خانه چیز خیلی سادهای است. اما کالا هم هست که به قول
#مارکس مملو از «ظرایف متافیزیکی و دقایق الهیاتی» است.
من در خانهای در محلهی کارگرنشین امن، مصون و آبرومندی در بریتانیا در سالهای پس از ۱۹۴۵ بزرگ شدم. خانه دارای ارزش استفاده بود؛ معمولی و بدون جذابیتی خاص. فضایی امن، ولو نسبتاً تنگ برای خوردن، خوابیدن، معاشرتکردن، قصهخواندن، مشقنوشتن یا رادیو گوشکردن ایجاد میکرد. مکانی که افراد خانواده با وجود تمام مشکلات و تنشهای درونی میتوانستند در آن زندگی کنند و بدون فضولی همسایهها با یکدیگر گفتوگو کنند. رابطه با همسایهها دوستانه و حمایتگرانه بود ولی خیلی هم صمیمانه نبود. اینجا شهر
#ارزش_استفاده بود.
اما روزی را به یاد میآورم که وام مسکن را تسویه کردیم. جشن کوچکی گرفتیم. تازه فهمیدم که خانه
#ارزش_مبادلهای هم دارد که میتواند به نسل بعد (مثلاً به من) برسد. اما هیچوقت دربارهی آن صحبتی نمیشد. نزدیک ما ساختمانهای مسکن اجتماعی بود. به نظر من خوب بودند. اما وقتی با دختری از آن محل قرار گذاشتم، مادرم به شدت مخالفت کرد. او گفت لاابالیاند و نمیتوان به آنها اعتماد کرد. اما به نظر میرسید آنها هم مسکنی ایمن در محیط زندگی نه چندان بدی - هرچند تاحدی بیروح - دارند. ما و آنها به یک برنامهی رادیویی گوش میدادیم و بچهها در کوچه بازی یکسانی میکردند. اما در زمان انتخابات آنها طرفدار حزب کارگر بودند. در محلهی ما چند پوستر تبلیغاتی حزب کارگر و چند پوستر حزب توری بود. رشد صاحبخانه شدن طبقهی کارگر از دههی ۱۸۹۰ به این سو در بریتانیا همواره ابزاری برای کنترل اجتماعی و دفاعی در برابر
#بلشویسم بود. در امریکا میگویند: «صاحب خانههای زیربار قرض در اعتصاب شرکت نمیکنند».
در دههی ۱۹۸۰ دیگر تهیهی مسکن برای همه در مرکز توجه دولت نبود. مارگارت تاچر مسکن اجتماعی را حراج کرد و مردم اشتیاق بیشتری به ارزش مبادلهی خانههایشان پیدا کردند. بانکهای مسکن که به صاحبخانه شدن کمک میکردند، دیگر نهادهای محلی طبقه کارگر نبودند و بیشتر شبیه بانکها شدند. در سال ۱۹۸۱ تقریباً یک سوم خانهها در بریتانیا جزء مسکن عمومی بودند، اما تا سال ۲۰۱۶ این رقم به کمتر از ۷ درصد کاهش پیدا کرد. در دنیای نولیبرال آرمانی هیچ مسکن اجتماعیای نباید وجود داشته باشد. همانطور که کالین کروچ میگوید، «مستأجران مسکن اجتماعی تهماندههای ناخواستهی گذشتهی پیشا-نولیبرالی هستند». همهی ما شانس رسیدن به دموکراسی مالکانه را داشتیم. خانهها برای بازسازی یا اجاره مبادله میشدند تا شاید صاحبان آنها بتوانند به محلههای بالاتری بروند. ترقی دادن خانه به عنوان ارزشی مبادلهای، شیوهای برای پسانداز و مکانی برای افزودن ثروت شخصی در مرکز توجه بود. ثروت فردی صاحبخانگی موضوع همهی بحثها بود. برای حفاظت از ارزشهای املاک محله، پاپتیها (مثلاً رنگینپوستان یا مهاجران) را راه نمیدادند. جداسازی جدیتر شد و شهرکهای بسته به وجود آمدند. فضاها حصارکشی و فضاهای مشاع شهری خالی شدند.
در پایان قرن، کانون توجه بازهم تغییر کرد. خانه ابزار
#انباشت_سرمایه و سود حاصل از
سرمایهگذاری سوداگرانه درنظر گرفته میشد. خانه تبدیل شد به دستگاه خودپردازی که با گرفتن وامهای جدید برای پرداخت وامهای قبلی میتوانستند از آنها پول دربیاورند. ریختن اعتبار و نقدینگی بیملاحظه در بازارهای مسکن موجب نوسان در قیمت مسکن شد. اما در پس این تغییر، قدرت ترسناکتری به وجود آمد. توجه نه به خانه، بلکه به زمینی که خانه بر رویش ساخته میشد معطوف شد. اختلاف ارزش زمین کنونی و ارزش بیشترین و بهترین کاربری زمین،
سرمایه گذاران را وسوسه کرد. برای بهدستآوردن این سود
سرمایهگذاری سوداگرانه یا باید کاربری موجود زمینها تغییر میکرد و ساکنان کنونی آنها را بیرون میکردند و یا بهخاطر امتیاز ماندن در آنجا آنها را مجبور به پرداخت اجارهی بالاتر میکردند.
اگر مارکس بود تعجب نمیکرد. او میگفت «برای سود کردن از راه اجارهی خانه، فقر منبع سودآورتری بود تا معدنهای پاتوسی برای صاحبانش»...
#دیوید_هارویhttps://t.center/tajrobeneveshtan