☆҉‿➹⁀☆
🍃💙🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉
#هنوزوقتشنرسیدهاستتو
#حلب شبها با موتور، حسن غذا و وسایل مورد نیاز به گروهش میرساند. ما هروقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم.
یک شب که با حسن میرفتیم تا غذا به بچهها برسونیم،
#چراغ موتورش روشن میشد. چند بار گفتم چراغ موتور و خاموش کن، امکان داره
#قناصها بزنند.
#خندید! من عصبی شدم، با مشت به پشتش زدم و گفتم ما را میزنند.
#دوباره خندید! و گفت «مگر خاطرات شهید کاوه را نخواندی؟ که شب روی خاکریز راه میرفت و
#تیرهایرسام😔 از بین پاهاش رد میشد.
نیروهاش میگفتند
#فرمانده بیا پایین تیر میخوری». در جواب میگفت «آن تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده
است».
حسن می خندید و میگفت
#نگران نباش آن تیری که قسمت من باشد، هنوز وقتش نشده و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهایی برایش افتاد و بعد هم چه خوب به
#شهادت رسید.
#ش👈4⃣☆҉‿➹⁀☆
🍃💜🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉