کانال زندگی نامه شهدا

#ادب‌علی‌اکبرو
Канал
Логотип телеграм канала کانال زندگی نامه شهدا
@KHADEMIN_MOLAПродвигать
193
подписчика
15,1 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
385
ссылок
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
#ادب‌علی‌اکبرو نَفَس گرم #شیخ‌کافی

حاج «عباس نجمی»، مؤذن قدیمی و سپیدموی محله ولی‌آباد شهر ری، تنها کسی است که از راز تحول مطرب جوان داستان ما باخبر است.

#او دفتر خاطراتش را ورق می‌زند و به حدود 50 سال قبل که می‌رسد، می‌گوید: «بچه‌محل بودیم. مدتی بود فهمیده بودم علی‌اکبر، خواننده کاباره شده. دلم می‌خواست فرصتی پیش بیاید تا با او حرف بزنم و شب شهادت حضرت زهرا (س) خدا فرصتش را فراهم کرد.

#آماده‌رفتن به مجلس مرحوم کافی بودم که اکبر را در کوچه دیدم. آن موقع، مشتی‌ها ولوتی‌ها در شب‌های شهادت ائمه (ع) به کاباره نمی‌رفتند. اکبر هم ادب کرده و آن شب کارش را تعطیل کرده‌بود.

#دلم را به دریا زدم و گفتم: اکبرجان همراه من بیا و امشب را طور دیگری بگذران. قول می‌دهم ضرر نمی‌کنی. کار خدا بود که قبول کرد. در مسیر، مدام در دلم دعا می‌کردم امشب دل اکبر بلرزد.

#وقتی مجلس شروع و چراغ‌ها خاموش شد، همه حواسم به علی‌اکبر بود. کمی که گذشت و صدای دلنشین مرحوم کافی دل‌ها را آماده کرد، دیدم شانه‌های اکبر از شدت گریه می‌لرزد.

#آن‌شب گریه‌های علی‌اکبر تمامی نداشت و حتی در طول مسیر تا رسیدن به شهرری گریه می‌کرد. آن گریه‌ها نشان می‌داد سیم دوست من حسابی وصل شده است.»
#ادب‌علی‌اکبرو نَفَس گرم #شیخ‌کافی

حاج «عباس نجمی»، مؤذن قدیمی و سپیدموی محله ولی‌آباد شهر ری، تنها کسی است که از راز تحول مطرب جوان داستان ما باخبر است.

#او دفتر خاطراتش را ورق می‌زند و به حدود 50 سال قبل که می‌رسد، می‌گوید: «بچه‌محل بودیم. مدتی بود فهمیده بودم علی‌اکبر، خواننده کاباره شده. دلم می‌خواست فرصتی پیش بیاید تا با او حرف بزنم و شب شهادت حضرت زهرا (س) خدا فرصتش را فراهم کرد.

#آماده‌رفتن به مجلس مرحوم کافی بودم که اکبر را در کوچه دیدم. آن موقع، مشتی‌ها ولوتی‌ها در شب‌های شهادت ائمه (ع) به کاباره نمی‌رفتند. اکبر هم ادب کرده و آن شب کارش را تعطیل کرده‌بود.

#دلم را به دریا زدم و گفتم: اکبرجان همراه من بیا و امشب را طور دیگری بگذران. قول می‌دهم ضرر نمی‌کنی. کار خدا بود که قبول کرد. در مسیر، مدام در دلم دعا می‌کردم امشب دل اکبر بلرزد.

#وقتی مجلس شروع و چراغ‌ها خاموش شد، همه حواسم به علی‌اکبر بود. کمی که گذشت و صدای دلنشین مرحوم کافی دل‌ها را آماده کرد، دیدم شانه‌های اکبر از شدت گریه می‌لرزد.

#آن‌شب گریه‌های علی‌اکبر تمامی نداشت و حتی در طول مسیر تا رسیدن به شهرری گریه می‌کرد. آن گریه‌ها نشان می‌داد سیم دوست من حسابی وصل شده است.»
#ادب‌علی‌اکبرو نَفَس گرم #شیخ‌کافی

حاج «عباس نجمی»، مؤذن قدیمی و سپیدموی محله ولی‌آباد شهر ری، تنها کسی است که از راز تحول مطرب جوان داستان ما باخبر است.

#او دفتر خاطراتش را ورق می‌زند و به حدود 50 سال قبل که می‌رسد، می‌گوید: «بچه‌محل بودیم. مدتی بود فهمیده بودم علی‌اکبر، خواننده کاباره شده. دلم می‌خواست فرصتی پیش بیاید تا با او حرف بزنم و شب شهادت حضرت زهرا (س) خدا فرصتش را فراهم کرد.

#آماده‌رفتن به مجلس مرحوم کافی بودم که اکبر را در کوچه دیدم. آن موقع، مشتی‌ها ولوتی‌ها در شب‌های شهادت ائمه (ع) به کاباره نمی‌رفتند. اکبر هم ادب کرده و آن شب کارش را تعطیل کرده‌بود.

#دلم را به دریا زدم و گفتم: اکبرجان همراه من بیا و امشب را طور دیگری بگذران. قول می‌دهم ضرر نمی‌کنی. کار خدا بود که قبول کرد. در مسیر، مدام در دلم دعا می‌کردم امشب دل اکبر بلرزد.

#وقتی مجلس شروع و چراغ‌ها خاموش شد، همه حواسم به علی‌اکبر بود. کمی که گذشت و صدای دلنشین مرحوم کافی دل‌ها را آماده کرد، دیدم شانه‌های اکبر از شدت گریه می‌لرزد.

#آن‌شب گریه‌های علی‌اکبر تمامی نداشت و حتی در طول مسیر تا رسیدن به شهرری گریه می‌کرد. آن گریه‌ها نشان می‌داد سیم دوست من حسابی وصل شده است.»