انجمن آنتےتئیستهای ایران
خداناباوری در جهان باستان
تز اصلی مطرحشده در کتاب ویتمارش این است که خداناباوری در تمام گونههای آن و از جمله خداناباوری مورگنبِسِری، محصول دوران جدید نیست. بلکه در سنتهای کهن تفکر بشر و یونان باستان ریشه دارد. دورانی که در کتاب ویتمارش بررسی شده، مقطعی هزار ساله را در بر میگیرد که در آن، اجتماعات یونانیزبان از بیسوادی و بیسامانی به در آمده و در قالب دولتشهرها سامان یافتند. دولتشهرهایی که به ظهور فرهنگی پیشرو انجامیدند، بعدتر در کالبد امپراتوریهایمقدونی و رومی جذب شدند و درنهایت صورت مسیحی به خود گرفتند. در این کتاب، تاریخِ این چرخشهای مهم سیاسی به تفصیل دنبال شده و تأثیر آنها بر دیدگاههای دینی بادقت تفسیر شده است.
سیدنی مورگنبِسِر، فیلسوفی بود که برای نسلهای متعددی از دانشجویان دانشگاه کلمبیا بسیار محبوب بود. او به بیان عبارات کوتاه و ظریفی شهرت داشت که در خود، بصیرتهای نابی داشتند. مورگنبسر این روش طنزآمیزِ آموزشی را تا پایان عمر حفظ کرد؛ چنانکه در آخرین لحظات زندگی به یکی از همکارانش گفته بود: چرا خدا اینقدر مرا رنج میدهد؟ نکند بهخاطر اینکه فکر میکنم وجود ندارد؟
اما بهترین بخش نبرد با خدایان، بحث از خداناباوری در میان یونانیان باستان است که نوای آن در میان تمام تحولات سیاسی تا پایان این تمدن به گوش میرسد. اگر به خداناباوران معاصر گوش فرا دهید، احتمالا طنین این نوای باستانی را خواهید شنید. در اینجا، پیش از همه، با
#دموکریتوس مواجه خواهیم شد که اصطلاح یونانی
#اتم را به معنای تقسیمناپذیر وضع کرد. او واقعیت را چیزی نمیدانست جز
چرخش تصادفی ذرات بنیادین در خلا که با نظریهای انسانشناسانه در باب منشأ باورهای دینی همراه بود. به گفته
#دموکریتوس، خدایان بهصورت طبیعی در ذهن انسانهای بدوی ایجاد شدهاند؛ چراکه آنها قادر به درک قوانین طبیعت نبودند و لذا به نوعی از داستانپردازی خیالی متوسل میشدند
البته عنوان دقیق آثار
#دموکریتوس همچنان محل اختلاف است. اما تبیین طبیعتگرایانه او از منشا باورهای رایج دینی را میتوان با یاری از کتاب دنیلسیدنت، شکستطلسم؛ دین بهعنوان پدیدهای طبیعی نامید. در نمونهای دیگر، به کتاب
خدا بزرگ نیست؛ چگونه دین همه چیز را مسموم میکند اثر جاودانه کریستوفر هیچنز بنگرید.
#لوکرتیوس که در قرن نخست پیش از میلاد میزیست، عنوانی بیطرفانهتر برای شعر بلند خود برگزیده بود:
در باب ماهیت چیزها. اما این شعر با گرایشی همراهی دارد که در عنوان کتاب هیچنز نیز با آن روبهرو هستیم.
#لوکرتیوس نهتنها بر بیبنیادی باورهایی تأکید میکند که در غفلت از علل طبیعیِ پدیدههای مادی شکل گرفتهاند؛ بلکه به نتایج آن نیز توجهی ویژه نشان میدهد.
از دید او، فرد دیندار با چسبیدن به عقاید دینی دست به اعمال وحشتناکی میزند که در غیر این صورت از آنها پرهیز میکرد. به نوشته او، به همین دلیل است که
#آگاممنون در پی پیشگویی یکی از کاهنان، دختر خود را برای دلجویی از
#آرتمیس قربانی میکند. چنین است شری که دین قادر به ایجاد آن است. گرچه دین از آن زمان تغییرات فراوان کرده؛ این نظرگاه بسیار دوام آورده است. درنهایت نیز
#ولتر را به نقلقول دوباره این جمله
#لوکرتیوس برای فردریکدوم، پادشاه پروس و توصیه او به درپیشگرفتن سکولاریسم، متقاعد ساخت. اما در جایی که
#لوکرتیوس بر غیراخلاقیبودن اعمال انسانها در چارچوب توهمهای دینی تأکید میکند، متفکران خداناباور باستانی دیگر به جنبه غیراخلاقی در رفتار خدایان تأکید میکنند. خدایانی که فعالانه در تراژدیهای انسانی مشارکت دارند یا منفعلانه اجازه وقوع چنین رویدادهایی را میدهند.
بهطور مثال، اوریپیدس نوشت که
خدایان بزرگ نیستند و اثری با عنوان جنونهرکول سرود که یکسره به انتقاد از زئوس اختصاص داشت:
تو واقعا خدایی دیوانه هستی، یا بهتر است بگویم ذاتا ظالمی. بدینگونه است که میرایان بر نامیراییان پیشی میگیرند و خدایان بر اموری غافل هستند که مردِ بافضیلت، آنها را میداند؛ یعنی ارزش زندگیِ بشری و انزجار از رنجِ بیدلیل انسان
ᴊσɪη υѕ ☞
@iranian_antitheists