انجمن آنتی‌تئیست‌های‌ ایران

#برهان‌تقارن
Канал
Логотип телеграм канала انجمن آنتی‌تئیست‌های‌ ایران
@Iranian_antitheistsПродвигать
853
подписчика
1,4 тыс.
фото
283
видео
1,64 тыс.
ссылок
بر چرخ پادشاهی‌عالم کسی نبود انسان که سجده‌کرد، خدا آفریده‌شد ☆ آرشیو @UnbelieversLectures ☆ کتابخانه‌انجمن @ir_antitheists_Library ☆ ربات انجمن @anti_theistsBot ☆ گروه انجمن @iranian_antitheists_group ☆ وبلاگ رسمی انجمن tiny.cc/anti-theists
انجمن آنتے‌تئیست‌های ایران


#لوکرتیوس، #خیام و ترس از مرگ: برهانتقارن (۳)

ای بس که نباشیم و جهان خواهد ‌بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد ‌بود

زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد ‌بود

اما رباعی خیام #برهان‌تقارن را از منظر هستی یا جهان مطرح می‌کند. البته از آنجا که در رباعیات خیام، هستی یا جهان فاقد شعور است، چنین منظری مفروض گرفته می‌شود. یعنی ما فرض می‌گیریم که اگر جهان یا طبیعت منظری داشته باشد، نیستی پیش از زاده شدن ما انسان‌ها، و نیستی پس از مرگ ما انسان‌ها چه تفاوتی برای جهان ایجاد می‌کند؟ آیا جهان ناراحت خواهد شد؟ دچار ترس خواهد شد؟ آیا در فرآیندهای طبیعی جهان اختلالی ایجاد می‌شود؟

مثلا اگر من بمیرم آیا از فردا قانون جاذبه یا فرگشت دچار تغییراتی خواهند شد؟ آیا طلوع از غرب و غروب از شرق رخ خواهد داد؟ آیا آب خاصیت خیس کنندگی را از دست خواهد داد و از حرارت آتش کاسته خواهد شد؟ آیا هیچ تغییری در جهان ایجاد می‌شود؟
با مفروض گرفتن منظری برای طبیعت، وجهی انسانی به او بخشیده‌ایم ولی با بررسی مشاهدات خود در می‌یابیم که این رویدادها در طبیعت تفاوتی ایجاد نمی‌کند. نتیجه آن می‌شود که منظر انسانی بخشیدن به طبیعت، کمکی به فهم جایگاه خودمان از منظر طبیعت نمی‌کند. پس بهتر است کلا منظری برای طبیعت قائل نشویم

چنانکه از مشاهدات ما بر می‌آید، جهان و طبیعت پیش از اینکه هر انسانی به دنیا بیاید – یعنی نیستی پیش از زاده شدن هر انسانی – و پس از اینکه هر انسانی از دنیا برود – یعنی نیستی پس از مرگ – وضعیتی مشابه دارد. به دیگر عبارت، نیست بودن انسان و نیست شدن او برای جهان علی‌السویه است. آیا این استدلال #خیام همچون استدلال #لوکرتیوس می‌تواند به ما کمک کند بر ترس از مرگ غلبه پیدا کنیم؟

اگر منظور ما از جهان چنان باشد که انسان‌های دیگر را هم در بر بگیرد، آنگاه می‌توان گفت که نیست شدن پس از مرگ برای جهان قطعا تفاوتی ایجاد خواهد کرد. اگر فردا بمیری، احتمالا عده‌ای ناراحت و عده‌ای هم شاد خواهند شد. مرگ یک شخص برای دیگر انسان‌ها تفاوت‌هایی ایجاد می‌کند. حتی زاده نشدن یک انسان هم می‌تواند چنین باشد، مثلا به دنیا نیامدن فرزند پسر یک خانواده سلطنتی می‌تواند دیگران را ناراحت یا خوشحال کند، یا به دنیا نیامدن فرزند یک زوج معمولی ممکن است موجب ناراحتی یا شادی اطرفیان آنها شود.

پس اگر جهان را به شکلی در نظر بگیریم که شامل دیگر انسان‌ها شود، نمی‌توان از بی‌تفاوتی دیگر انسانها نسبت به نیست بودن پیش از زاده شدن یا نیست شدن پس از مرگ اشاره‌ای کرد

ولی اگر منظور ما از جهان، خود طبیعت باشد، از آنجا که طبیعت صاحب شعور یا احساسات نیست، زاده نشدن هر انسانی یا مرگ او هم نمی‌تواند خللی در طبیعت ایجاد کند. در نتیجه‌ نگاه خیام، می‌توان به شخصی که از نیست شدن پس از مرگ می‌ترسد بگوییم
آن زمان که هنوز زاده نشده بودی و در وضعیت نیستی بودی، جهان دلش بی‌قرار بوجود آمدن تو نبود، منتظرت نبود، دوست نداشت زودتر به دنیا بیایی و وقتی بوجود آمدی ناراحت یا شاد نشد و تغییری در آن بوجود نیامد و زمانی هم که بمیری و مجددا نیست شوی، جهان دلتنگ تو نخواهد شد، از نیست شدن شاد یا غمین نخواهد شد و دوست نداشت دیرتر یا زودتر بمیری


این یعنی این ما انسانها هستیم که از نیست بودن پیش از زاده شدن یا نیست شدن پس از مرگ می‌هراسیم یا از آن شادمان می‌شویم. پس از اینکه بپذیریم که این ما هستیم که نسبت به نیست شدن واکنشی داریم و برای جهان علی‌السویه است، می‌توانیم به سراغ استدلال #لوکرتیوس برویم و بگوییم
حال که تقارنی برای طبیعت یا جهان نسبت به نیستی ما وجود دارد، تقارن خود ما نسبت به نیست بودن و شدن خود ما چیست؟

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتے‌تئیست‌های ایران


#لوکرتیوس، #خیام و ترس از مرگ: برهانتقارن (۲)

#لوکرتیوس در شاهکار خود در طبیعت اشیا (De Rerum Natura) می‌گوید
پس بازنگر که چگونه گستره‌ی نامحدود زمان پیش از به دنیا آمدن ما، اهمیتی برای ما ندارد. بدین شکل طبیعت همین ایده را برای زمان پس از مرگمان، به ما ارزانی می‌کند.

اگر من فردا بمیرم از همه‌ی خوبی‌ها محروم خواهم شد
این پاسخ و پاسخ‌هایی شبیه به آن در پرسش از نامطلوب بودن مرگ زیاد شنیده می‌شود. مثلا گفته می‌شود اگر فردا بمیرم، از ادامه‌ یافتن و لذت بردن از رابطه‌ عاشقانه‌ای که دارم محروم خواهم شد، از مال و منالی که با زحمت برای خود گردآوری کرده‌ام و می‌توانستم با استفاده از آنها به آسایش و رفاه و لذت برسم محروم خواهم شد، از خواندن کتابهایی که خیلی مهم هستند ولی هنوز فرصت نکرده‌ام آنها را بخوانم محروم خواهم شد، از رفتن به شهرها و کشورهایی که بسیار زیبا هستند و هنوز برای بازدید از آنها مجالی نیافته‌ام محروم خواهم شد، از آشنا شدن با انسان‌هایی که دوست داشتم آشنا شوم ولی هنوز نتوانسته‌ام بازخواهم ماند، اهداف و آرزوهایی دارم که هنوز نتوانسته‌ام آنها را عملی کنم و اگر بمیرم آرزو به دل خواهم مرد. به دلیل اینکه مرگ باعث می‌شود ما از تجربه‌ی چنین لذت‌هایی محروم شویم بسیاری آنرا نامطلوب برمی‌شمارند. ولی بیایید به زمانی پیش از زادروز خود فکر کنیم، یعنی زمانی که هنوز وجود نداشتیم.

آیا با همین منطق نمی‌توانیم بگوییم که اگر ما زودتر به دنیا آمده بودیم، فرصت بیشتری می‌یافتیم برای اینکه عاشقیت کنیم؟، خانه زیبایی بخریم و بیشتر در آن زندگی کنیم؟، کتاب‌های بیشتری بخوانیم؟، از شهرها و کشورهای بیشتری دیدن کنیم؟ و به اهداف و آرزوهایمان را جامه‌ عمل بپوشانیم؟ اگر قرار است من در سال ۱۴۰۰ خورشیدی بمیرم، اینکه زادروز من ۱۳۰۰ بوده باشد و یا ۱۶۲ در این قضیه تفاوت زیادی ایجاد می‌کند

در حالت اول ۱۰۰ سال فرصت داشته‌ام تا از خوشی‌ها و لذت‌های دنیا بهره ببرم و در حالت دوم تنها ۳۸ سال چنین فرصتی داشته‌ام. آیا من حق ندارم بر همان اساس که زودتر مردن را نامطلوب برمی‌شمارم، زودتر به دنیا نیامدن را هم نامطلوب برشمارم؟ زودتر به دنیا نیامدن من بستر لذت بردن بیشتر از دنیا و مافی‌ها را فراهم می‌کرد و حال که زودتر به دنیا نیامده‌ام نباید ناراحت باشم؟

کسی که در پاسخ به این سوال که چرا از مرگ می‌ترسد و از اینکه خواهد مرد تاسف می‌خورد، می‌گوید چون اگر بیشتر زنده بمانم می‌توانم بیشتر از زندگی بهره و لذت ببرم، باید به ما بگوید چرا با همین منطق از اینکه زودتر به دنیا نیامده است هراسان نیست و از این بابت تاسف نمی‌خورد؟
این #برهان‌تقارن است که #لوکرتیوس برای درمان ترس از مرگ طراحی کرده است. #تقارن در این برهان به تقارن بین ترس از دو دوره‌ نیستی‌بشر اشاره دارد، یعنی زمانی که هنوز زاده نشده است و زمانی که می‌میرد. اگر واکنش شما به نیستی پیش از زاده شدن ترس و دلهره نیست، واکنش شما به نیست شدن پس از مرگ هم نباید ترس و دلهره باشد.

به دیگر عبارت این استدلال می‌خواهد نشان دهد که شما نمی‌توانید واکنش‌هایی نامتقارن به این دو نوع نیستی داشته باشید. نمی‌شود نسبت به نیست بودن پیش از زاده‌شدن ترس و دلهره نداشته باشید ولی نسبت به نیست شدن پس از مرگ ترس و دلهره داشته باشید. یا باید از هر دو این دو نوع نیستی ترس و دلهره داشته باشید یا باید نسبت به هیچکدام ترس و دلهره نداشته باشید

استدلال #لوکرتیوس، چه کارآ و چه ناکارآمد، از پرسپکتیو سوژه‌‌انسانی که اکنون زنده است مطرح می‌شود. در واقع او به انسان می‌گوید پیش از زاده شدن و پس از مرگ که آگاهی نداری و حواس نداری که بخواهی درد و لذت را تجربه کنی، از این منظر وضعیت یکسانی داری، آن هم وضعیت #نیستی است. یعنی وضعیت‌هایی که #تو در آنها نیستی و وجود نداری و از آنجا که نیستی، نیستی است نمی‌توانی از نیستی ‌ترسناک و نیستی‌ غیرترسناک سخن بگویی

یعنی #لوکرتیوس ما را وا می‌دارد نسبت به نیستی واکنشی یکسان داشته باشیم و دچار عدم انسجام نشویم

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists