انجمن آنتےتئیستهای ایران#لوکرتیوس،
#خیام و ترس از مرگ:
برهان
تقارن (۳)
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
اما رباعی خیام
#برهانتقارن را از منظر هستی یا جهان مطرح میکند. البته از آنجا که در رباعیات خیام،
هستی یا جهان فاقد شعور است، چنین منظری مفروض گرفته میشود. یعنی ما فرض میگیریم که اگر جهان یا طبیعت منظری داشته باشد، نیستی پیش از زاده شدن ما انسانها، و نیستی پس از مرگ ما انسانها چه تفاوتی برای جهان ایجاد میکند؟ آیا جهان ناراحت خواهد شد؟ دچار ترس خواهد شد؟ آیا در فرآیندهای طبیعی جهان اختلالی ایجاد میشود؟
مثلا اگر من بمیرم آیا از فردا قانون جاذبه یا فرگشت دچار تغییراتی خواهند شد؟ آیا طلوع از غرب و غروب از شرق رخ خواهد داد؟ آیا آب خاصیت خیس کنندگی را از دست خواهد داد و از حرارت آتش کاسته خواهد شد؟ آیا هیچ تغییری در جهان ایجاد میشود؟
با مفروض گرفتن منظری برای طبیعت، وجهی انسانی به او بخشیدهایم ولی با بررسی مشاهدات خود در مییابیم که این رویدادها در طبیعت تفاوتی ایجاد نمیکند. نتیجه آن میشود که
منظر انسانی بخشیدن به طبیعت، کمکی به فهم جایگاه خودمان از منظر طبیعت نمیکند. پس بهتر است کلا منظری برای طبیعت قائل نشویم
چنانکه از مشاهدات ما بر میآید، جهان و طبیعت پیش از اینکه هر انسانی به دنیا بیاید – یعنی نیستی پیش از زاده شدن هر انسانی – و پس از اینکه هر انسانی از دنیا برود – یعنی نیستی پس از مرگ – وضعیتی مشابه دارد. به دیگر عبارت، نیست بودن انسان و نیست شدن او برای جهان علیالسویه است. آیا این استدلال
#خیام همچون استدلال
#لوکرتیوس میتواند به ما کمک کند بر ترس از مرگ غلبه پیدا کنیم؟
اگر منظور ما از جهان چنان باشد که انسانهای دیگر را هم در بر بگیرد، آنگاه میتوان گفت که نیست شدن پس از مرگ برای جهان قطعا تفاوتی ایجاد خواهد کرد. اگر فردا بمیری، احتمالا عدهای ناراحت و عدهای هم شاد خواهند شد. مرگ یک شخص برای دیگر انسانها تفاوتهایی ایجاد میکند. حتی زاده نشدن یک انسان هم میتواند چنین باشد، مثلا به دنیا نیامدن فرزند پسر یک خانواده سلطنتی میتواند دیگران را ناراحت یا خوشحال کند، یا به دنیا نیامدن فرزند یک زوج معمولی ممکن است موجب ناراحتی یا شادی اطرفیان آنها شود.
پس اگر جهان را به شکلی در نظر بگیریم که شامل دیگر انسانها شود، نمیتوان از بیتفاوتی دیگر انسانها نسبت به نیست بودن پیش از زاده شدن یا نیست شدن پس از مرگ اشارهای کرد
ولی اگر منظور ما از جهان، خود طبیعت باشد، از آنجا که طبیعت صاحب شعور یا احساسات نیست، زاده نشدن هر انسانی یا مرگ او هم نمیتواند خللی در طبیعت ایجاد کند. در نتیجه نگاه خیام، میتوان به شخصی که از نیست شدن پس از مرگ میترسد بگوییم
آن زمان که هنوز زاده نشده بودی و در وضعیت نیستی بودی، جهان دلش بیقرار بوجود آمدن تو نبود، منتظرت نبود، دوست نداشت زودتر به دنیا بیایی و وقتی بوجود آمدی ناراحت یا شاد نشد و تغییری در آن بوجود نیامد و زمانی هم که بمیری و مجددا نیست شوی، جهان دلتنگ تو نخواهد شد، از نیست شدن شاد یا غمین نخواهد شد و دوست نداشت دیرتر یا زودتر بمیری
این یعنی این ما انسانها هستیم که از نیست بودن پیش از زاده شدن یا نیست شدن پس از مرگ میهراسیم یا از آن شادمان میشویم. پس از اینکه بپذیریم که این ما هستیم که نسبت به نیست شدن واکنشی داریم و برای جهان علیالسویه است، میتوانیم به سراغ استدلال
#لوکرتیوس برویم و بگوییم
حال که تقارنی برای طبیعت یا جهان نسبت به نیستی ما وجود دارد،
تقارن خود ما نسبت به نیست بودن و شدن خود ما چیست؟
#ادامهداردJoin Us ☞
@iranian_antitheists