ڪانال مدافعان حـرم

#یا_زینب
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_IranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
بسم رب الصابرین
#قسمت_‌شصت و پنجم
#ازدواج_صوری


همین جوری داشتم گریه میکردم
که صدای تلفن بلندشد
باصدای تلفن بلند شدم
رفتم سمت تلفن

-بله

سلام خانمی
پریا صادق فدات بشه
گریه کردی؟

-خوب چیکار کنم از خواب بیدار شدم دیدم نیستی
دلم گرفت

الان کجایی عزیزم؟

صادق:فرودگاهم
داریم میریم
رسیدم بهت زنگ میزنم مراقب خودت باش


صادق:چشم
یاعلی

صادق تا رسید زنگ زد

مادر و مادرجون هردوشون حواسشون به من بود

صادقم سعی میکرد هرروز زنگ بزنه

یه هفته از رفتنش گذشته بود
ومن شبیه مرده قبرستون بودم

داشتم حاضر میشدم برم دعای کمیل که تلفن زنگ خورد

یعنی میشه صادق باشه

-الو

&&الوسلام خانمم
خوبی؟
-😍😍😍صادق تویی ؟؟حالت خوبه؟
پریا بانو زنگ زدم خداحافظی کنم

-😳یعنی چی؟

&&چندساعت دیگه قرار بزنیم به دل حرمله

بدی دیدی حلال کن

اشکام مثل بارون از چشمام میومد
صدام میلرزدتمام تنم یخ شد 😭

صادق چنددفعه صدام زد
با صدایی که میلرزیدگفتم
-حلالی اقایی😭
دوست دارم

&&من دوست دارم
خداحافظ
وقتی قطع شد گوشی رو محکم چسبوندم به قفسه سینم باصدای بلند گریه میکردم و بی بی زینب رو صدامیزدم😭😭😭
#یا_زینب😓

نام نویسنده:بانو....ش

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
یا لطیف

فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت

انگار بوی تربت مُهر مرا داشت

راه نجف تا کربلا آغاز می شد
بال کبوترها یکایک باز می شد
چشمان دنیا محو این پرواز می شد

این کوچ یک مقصد به نام:"کربلا" داشت

حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن
مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن
شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن

شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت

این عشق،مجنون را به لیلا می رساند
شاه و گدا را پای سفره می نشاند
آهندلی را تا حریمش می کشاند

انگار که شش گوشه اش آهنرُبا داشت

موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است
با سینه زن‌هایش شَوی همراه..،خوب است
آن‌قَدر طعم روضه،بین راه،خوب است

زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت

هر موکبی که پابرهنه می رسیدم
بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم
طعم خوش چای عراقی را چشیدم

آن استکان هایی که طعم باده را داشت

ما آیه های روشن فتح المبینیم
فرزند خاکی امیرالمومنینیم
ما سینه زن های یل ام البنینیم

آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت

بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه
با گریه کارم راه افتاده همیشه
زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه

مادر هوای کودکش را هر کجا داشت

موکب به موکب با برادر های دینی
با همسفرهای شریف اربعینی
تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی

الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت

اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد
نام و نشان ها نیز کارایی ندارد
در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد

در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت

شب‌گریه ها بغض‌گلو را حفظ می کرد
با یار حال گفتگو را حفظ می کرد
این آبله ها آبرو را حفظ می کرد

هرسربلندی در کف پا،زخم ها داشت

یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم
در نیمه‌شب..،با زخم پا..،دشوار رفتم
با رخت پاره در دل انظار رفتم

امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟

این‌روزها از درد می بارم دوباره
از هجر تو گریه شده کارم دوباره
قصد گریز روضه را دارم دوباره

می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت

با قامتی خم خانمی از حال می رفت
تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت
آن روضه‌خوانی که تهِ گودال می رفت

روی سر خود چادر خیرالنسا داشت

اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند
با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند
انگشت بی انگشترش را جمع کردند

شکرخدا که روستاشان بوریا داشت

#اربعین
#یا_زینب


▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
یا لطیف

السلام علیکِ یا جَبَل الصَّبْر س

پای خِلقَت در مسیرِ شاهراه زینب است
نه فقط شیعه که دنیا در پناه زینب است

هر زمان در اوج روضه رزق گریه شد زیاد
بی برو برگرد از تاثیر آه زینب است

اشکِ بانو ریشه ی اسلام را محکم نمود
نخل توحید خداوندی،گیاه زینب است

دور کعبه‌گشتن ما علتش این است که
پرده اش همرنگ با چادرسیاهِ زینب است

گفت بی بی: "ما رَأَیْتُ..."،عالمی دیوانه شد
افتخار مذهب ما این نگاه زینب است

سر‌شکستن پایِ این غم را خودِ او باب کرد
خون رویِ چوبه‌ی محمل گواه زینب است

با کمال میل رنج کوفه را گردن گرفت
در حقیقت این اسارت دلبخواه زینب است

خطبه ها سربازهای ارتش این خانم‌اَند
کاخ ها ویرانه ی دستِ سپاه زینب است

شام تار از برکت صحن رقیّه روشن است
دست ما تا حشر بر دامان ماه زینب است

عشق یک روح است..،نیمی کربلا نیمی دمشق
گوشه ی شش گوشه،کُنج بارگاه زینب است
▪️
▪️
بعد چل روز آمده با خاطراتی که مپرس...
نیزه‌ها یادآورِ حلقومِ شاه زینب است

بی رقیه آمدن خیلی برایش سخت بود
در حقیقت آن خرابه قتلگاه زینب است

#اربعین
#یا_زینب

▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍁‍ دلم تنگ، زبانم قفل و چشم هایم بارانی است.
زندگی نامه اش روضه ای بود ، برای دل گمشده من و تاریخ تولدش، تلنگری برای من که روزهایم بی هدف، شب می شوند.

🍁هم نام #غریب الغربا است. شاید هم ضامن آهو، ضامن عاقبت بخیری اش شد. ورزشکار قهرمانی که غیرتش اجازه نداد، بماند و خبر تهدید حرم #عقیله_بنی_هاشم را بشنود.

🍁وقتی ۱۹ ساله بود، سربند یا #علی_بن_ابی_طالب بر پیشانی بست و به هیئت فاطمیون پیوست و راهی سوریه شد. حتی خبر پدر شدنش هم نتوانست، قدم هایش را برای رفتن به #سوریه سست کند.

🍁نمی دانم از #اسارت عمه سادات و بچه های حسین چقدر دلش به درد آمده بود که می گفت، دعا کنید اسیر نشوم. اما، خواب ارباب بی کفن، شد تسکین ساعات اسیری اش و با ذکر #یا_زینب و یاعلی، سرش را از تن جدا کردند و باز هم ماجرای سری که در طبق گذاشتند. گویی هنوز هم شمشیر کینه علی، بر دست این اهالی کور دل است.

🍁ای #شهید خدا کند، فرزندت که بعد از شهادتت، چشم به دنیای بدون پدر گشود. اگر بهانه ات را گرفت؛ کسی عکس سر بریده شده ات را نشانش ندهد.

🍁راستی، چه به حال #مادرت آمد وقتی فیلم ذبح کردنت را دید. همان مادری که داغ برادر شهیدش را هم بر دل شکسته اما با ایمانش دارد.

🍁گویی تاریخ از این داغ ها بسیار بر دل دارد. در #کربلا هم، خواهری از روی تَل، شاهد لحظه ای بود که سر حسینش را از تن جدا کردند و مادری که در #گودال یا بُنَیَّ گفت..

🍁ای شهید، تورا قسم به اسیران عصر عاشورا، سفارشمان را به مادر کن و پیش ارباب کمی دعایمان کن، دعا کن #حر_زمان شویم، راه را گم کرده ایم...

نویسنده : #طاهره_بنایی منتظر

🕊به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_مدافع_حرم #رضا_اسماعیلی

📅تاریخ تولد : ۲۶ مهر ۱۳۷۱
📅تاریخ شهادت : ۸ بهمن ۱۳۹۲
🥀مزار شهید : بهشت رضا مشهد

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
#استوری

زینبی هستم و با گنبد او هموطنم
به فدای حرمت این قطعات بدنم...

#یا_زینب_سلام‌الله‌علیها🤍
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان🏴

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
دلم تنگ، زبانم قفل و چشم هایم بارانی است.
.
زندگی نامه اش روضه ای بود ، برای دل گمشده من و تاریخ تولدش ، تلنگری برای من که روزهایم بی هدف ، شب می شوند.

هم نام #غریب الغربا است ‌. شاید هم #ضامن آهو ، ضامن عاقبت بخیری اش شد.

#ورزشکار قهرمانی که غیرتش اجازه نداد .بماند و خبر تهدید حرم #عقیله_بنی_هاشم را بشنود.

وقتی ۱۹ ساله بود ، سربند یا #علی_بن_ابی_طالب بر پیشانی بست و به هیئت #فاطمیون پیوست و راهی سوریه شد.

حتی خبر پدرشدنش هم نتوانست ، قدم هایش را برای رفتن به #سوریه سست کند.

نمی دانم از #اسارت عمه سادات و بچه های #حسین چقدر دلش به درد آمده بود که می گفت ، دعا کنید اسیر نشوم.

اما، خواب #ارباب_بی_کفن ، شد تسکین ساعات اسیری اش و با ذکر #یا_زینب و #یا_علی ، سرش را از تن جدا کردند.
و باز هم ماجرای سری که در طبق گذاشتند

گویی هنوز هم شمشیر کینه علی، بر دست این اهالی کور دل است.

ای #شهید خدا کند ، فرزندت که بعد از شهادتت 🕊، چشم به دنیای بدون پدر گشود. اگر بهانه ات را گرفت ؛کسی عکس #سر_بریده_شده ات را نشانش ندهد.

راستی ، چه به حال مادرت آمد وقتی فیلم ذبح کردنت را دید .همان مادری که داغ برادر شهیدش را هم بر دل شکسته اما با ایمانش دارد.

گویی تاریخ از این داغ ها بسیار بر دل دارد.در #کربلا هم ، خواهری از روی تل ، شاهد لحظه ای بود که سر حسینش را از تن جدا کردند و #مادری که در #گودال یا بُنَیَّ گفت..

همان مادری که این روزها، خانه اش بوی #در_سوخته میدهد ، نمازش را شکسته می خواند و دست هایش را به زحمت بالا می آورد و دعای #اللهمَّ_عَجِّل_وَفاتی_سَریعاً می خواند و کودکانی که دل هایشان به آمین گفتن راضی نیست.

ای شهید ، تورا قسم به این روزهای غم ، سفارشمان را به مادر کن و پیش ارباب کمی دعایمان کن..

دعا کن حداقل #حر_زمان شویم
ما راه را گم کرده ایم...

نویسنده :#طاهره_بنایی منتظر

به مناسبت شهادت مدافع حرم #رضا_اسماعیلی

📅تاریخ تولد : ۱۳۷۱/۷/۲۶
📅تاریخ شهادت :۱۳۹۲/۱۱/۸

🗺محل شهادت : دمشق سوریه
🗺محل دفن : بهشت زهرا مشهد

#عمار_عبدی #طراحی #مدافعان_حرم #گرافیست_الشهدا #اربعین #مشهد #شهدا_گاهی_نگاهی #بی_سر

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
گفتم ڪجا ، گفتا #دمشق
↫گفتم چرا ، گفتا ڪه عشق ♥️

گفتم وَ ڪِی، گفتا ڪه حال
↫گفتم بمان ، گفتا محال 📛

گفتم مرو ، گفتا ڪه لا
↫برپاست آنجا #ڪربلا

باید "ولی" یاری ڪنم
زینب علمداری ڪنم 🕊
#یا_زینب_ڪ
#سالروز_شهادت
#شهید #محرم_ترک🌷


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
| بسمِ رَبــِّ زینَـبـــ |

#سیدتی_زینب
سلام بر تو ای کسی که صبر شد حقیرِ تــو

کَـربَلا
در کَربَلا
می مانـد
اگـر
زینَـبــــ
نبود!
••••ولادت عمه ی سادات،ام المصائب،حضرت زینب سلام الله علیها مبارک باد••••

#دنیای_تشیع_سپر_زینب_کبری_ست
#شهید مدافع حرم #حسین_مشتاقی

#یا_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#کلنا_عباسک_یا_زینب_سلام_الله_علیها
#شهید_حسین_مشتاقی

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕌اسماعیلِ حرم🕌

و مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ...

گفتم بگو اسرار عشق
گفتا که سر بر دار عشق
گفتم تو را کِی عیش و نوش
گفتا علم گیری به دوش
گفتم چرا آشفته‌ای
گفتا غم بنهفته‌ای
گفتم بگو بنهفته غم
گفتا حرامی و حرم ...

#یا_زینب_مدد🌱

شهید مدافع حرم #اسماعیل_غلامی یاراحمدی ⚘
شهادت ۹۸.۸.۲۹

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃نون والقلم

بی هدف کاغذ را سیاه میکردم تا شاید کلمه ای بیابم و در وصف او بنویسم اما نبود، کلمه ای به ذهنم نمی‌آمد طبق معمول کم آورده بودم و ذهن خسته ام دیگر زانوانش قوت نداشت که کم آورد و مقابل این همه کلمه و حرف گفته و ناگفته خم شد.

دفتر #زندگی را که ورق میزدم دیدم خیلی هایمان خودمان را #گم کرده ایم یادمان رفته چرا آمدیم وَ بعدها چرا خواهیم رفت!
نشانی منزلگاه عشق را گم کردیم ، حافظه هایمان یاری نکرد تا راه را از بر برویم و برسیم به حرم یار.

اصلا شاید ذهنم برای همین دیگر توان ادامه دادن نداشت و دست #دلم به نوشتن نمیرفت ، نشانی #حرم یار را گم کردم و در این وانفسای #دنیا غرق شدم آنقدر که یادم رفت، بودند کسانی که با یک #یا_علی(ع) زانو هایشان قوت گرفت با یک #یا_حسین(ع) بلد راه شدند و ندای لبیک #یا_زینب سر دادند ، ندایی که می‌گفت عباس های زینب هنوز عرصه را خالی نکردند!
خیلی ها اصلا آمدند تا همین را بگویند ؛ #حامد هم یکی!
دیگر از پرورش یافته مکتب علی (ع) و کارنامه قبولی و مهر #شهادت نمی‌گویم چرا که شاگردان این مکتب همه عاشقند و شرط عاشقی جنون است و مجنون جز در رکاب #معشوق مشق عشق نمیکند.
حامد نیز مجنونی بود که عشقی منتهی به نور را در خود پرورید وَ گویی اصلا آمده بود تا در #نور خلاصه شود.
آری همین است شرط عاشقی #جنون است.

نویسنده: #مهدیه_نادعلی

به مناسبت سالروز تولد #شهید #حامد_کوچک‌_زاده

📅تاریخ تولد : ۲۸ شهریور ۱۳۶۱
📅تاریخ شهادت : ۱۲ بهمن ۱۳۹۴

🥀مزار : گلزار شهدای شهر #رشت

#گرافیست_الشهدا #دل_نوشته

🏴 ڪانال مدافعان حـــــرم 🏴
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_چهل_و_ششم

💠 گوشی را روی زمین پرت کرد و فقط #دعا می‌کردم خاموش کرده باشد تا دیگر مصطفی ناله‌هایم را نشنود.

نمی‌دانستم باز صورتم را شناختند یا همین صدای مصطفی برای مدرک جرم‌مان کافی بود که بی‌امان سرم عربده می‌کشید و بین هر عربده با لگد یا دسته اسلحه به سر و شانه من و این پیرزن می‌کوبید.

💠 دندان‌هایم را روی هم فشار می‌دادم، لب‌هایم را قفل هم کرده بودم تا دیگر ناله‌ام از گلو بالا نیاید و #عشقم بیش از این عذاب نکشد، ولی لگد آخر را طوری به قفسه سینه‌ام کوبید که دلم از حال رفت، از ضرب لگدش کمرم در دیوار خرد شد و ناله‌ام در همان سینه شکست.

با نگاه بی‌حالم دنبال مادر مصطفی می‌گشتم و دیدم یکی بازویش را گرفته و دنبال خودش می‌کشد. پیرزن دیگر ناله‌ای هم برایش نمانده بود که با نفس ضعیفی فقط #خدا را صدا می‌زد.

💠 کنج این خانه در گردابی از درد دست و پا می‌زدم که با دستان کثیفش ساعدم را کشید و بی‌رحمانه از جا بلندم کرد.

بدنم طوری سِر شده بود که فقط دنبالش کشیده می‌شدم و خدا را به همه #ائمه (علیهم-السلام) قسم می‌دادم پای مصطفی و ابوالفضل را به این مسلخ نکشاند.

💠 از فشار انگشتان درشتش دستم بی‌حس شده بود، دعا می‌کردم زودتر خلاصم کند و پیش از آنکه ابوالفضل به خانه برسد، از اینجا بروند تا دیگر حنجر برادرم زیر خنجرشان نیفتد.

خیال می‌کردم می‌خواهند ما را از خانه بیرون ببرند و نمی‌دانستم برای زجرکش کردن زنان #زینبیه وحشی‌گری را به نهایت رسانده‌اند که از راه‌پله باریک خانه ما را مثل جنازه‌ای بالا می‌کشیدند.

💠 مادر مصطفی مقابلم روی پله زمین خورد و همچنان او را می‌کشیدند که با صورت و تمام بدنش روی هر پله کوبیده می‌شد و به گمانم دیگر جانی به تنش نبود که نفسی هم نمی‌زد.

ردّ #خون از گوشه دهانم تا روی شال سپیدم جاری بود، هنوز عطر دستان مصطفی روی صورتم مانده بود و نمی‌توانستم تصور کنم از دیدن جنازه‌ام چه زجری می‌کشد که این قطره اشک نه از درد و ترس که به #عشق همسرم از گوشه چشمم چکید.

💠 به بام خانه رسیده بودیم و تازه از آنجا دیدم #زینبیه محشر شده است. دود انفجار انتحاریِ دقایقی پیش هنوز در آسمان بالا می‌رفت و صدای تیراندازی و جیغ زنان از خانه‌های اطراف شنیده می‌شد.

چشمم روی آشوب کوچه‌های اطراف می‌چرخید و می‌دیدم حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بین دود و آتش گرفتار شده که فریاد حیوان #تکفیری گوشم را کر کرد.

💠 مادر مصطفی را تا لب بام برده بود، پیرزن تمام تنش می‌لرزید و او نعره می‌کشید تا بگوید مردان این خانه کجا هستند و می‌شنیدم او به جای جواب، #اشهدش را می‌خواند که قلبم از هم پاره شد.

می‌دانستم نباید لب از لب باز کنم تا نفهمند #ایرانی‌ام و تنها با ضجه‌هایم التماس می‌کردم او را رها کنند.

💠 مقابل پایشان به زمین افتاده بودم، با هر دو دستم به تن سنگ زمین چنگ انداخته و طوری جیغ می‌زدم که گلویم خراش افتاد و طعم #خون را در دهانم حس می‌کردم.

از شدت گریه پلک‌هایم در هم فرو رفته بود و با همین چشمان کورم دیدم دو نفرشان شانه‌های مادر مصطفی را گرفتند و از لبه بام پرتش کردند که دیگر اختیار زبانم از دستم رفت و با همان نایی که به گلویم نمانده بوده، رو به گنبد ضجه زدم :«#یا_زینب

💠 با دستانم خودم را روی زمین تا لب بام کشاندم، به دیوار چنگ انداختم تا کف کوچه را ببینم و پیش از آنکه پیکر غرق به خون مادر مصطفی را ببینم چند نفری طوری از پشت شانه‌ام را کشیدند که حس کردم کتفم از جا کنده شد.

با همین یک کلمه، ایرانی و #شیعه بودنم را با هم فهمیده بودند و نمی‌دانستند با این غنیمت قیمتی چه کنند که دورم له له می‌زدند.

💠 بین پاها و پوتین‌هایشان در خودم مچاله شده و همچنان #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را با ناله صدا می‌زدم، دلم می‌خواست زودتر جانم را بگیرند و آن‌ها تازه طعمه ابوجعده را پیدا کرده بودند که دوباره عکسی را در موبایل به هم نشان می‌دادند و یکی خرناس کشید :«ابوجعده چقدر براش میده؟»

و دیگری اعتراض کرد :«برا چی بدیمش دست ابوجعده؟ می‌دونی میشه باهاش چندتا #اسیر مبادله کرد؟» و او برای تحویل من به ابوجعده کیسه دوخته بود که اعتراض رفیقش را به تمسخر گرفت :«بابام اسیره یا برادرم که فکر مبادله باشم؟ #ارتش_آزاد خودش می‌دونه با اون ۴۸ تا ایرانی چجوری آدماشو مبادله کنه!»

💠 به سمت صورتم خم شد، چانه‌ام خیسِ اشک و خون شده بود و از ترس و غصه می‌لرزید که نیشخندی نشانم داد و تحقیرم کرد :«فکر نمی‌کردم #سپاه_پاسداران جاسوس زن داشته باشه!»...

#ادامه_دارد


✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد


🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#یا_زینب_ڪبرے_س💓

عقیلة العرب الگوے عشق و عزٺ ماسٺ

ڪنار مرقد او مڪتب #شهادٺ ماسٺ

بہ ‌این دلیل همیشہ بہ‌ خویش مےبالیم

جوار رحمٺ او مایهٔ سعادٺ ماسٺ

#بانوے_عشق
#سلطان_دمشق


🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
‍ عشق مهمان مقدسی است و قلب ، میزبان مهربانی. #عاشق که باشی ، جان تازه میگیری از وجودش .

گاهی دل با شنیدن #روضه ای ، ذکری هم چون #یا_حسین .یارقیه .#یا_زینب یازهرا .می لرزد و ناگهان می بینی عاشق اهل بیت شده ای.

صادق عاشق #حضرت_زهرا(س) بود.برای ازدواجش شرط کرد شریک زندگی اش حتما از سادات باشد.
با یک بانوی سیده #ازدواج کرد.
به قول همسرش در جلسات #خواستگاری هم حرف از شهادتش بود.
.
به یاد #شهید_تجلایی از همسرش خواست تا در روز عقد برای شهادتش دعا کند...
پس از بله گفتن، #گلزار_شهدا و شهیدی هم اسم #صادق ، دل عروس خانم را به بازی گرفت و او برای نیمه گمشده اش که به تازگی پیدا کرده بود با اشک دعای شهادت خواند.

با شهادت #محمودرضا_بیضایی ، چهره آقای خانه ،حسرت های دل اش را رسوا کرد و آنجا بود که همسرش فهمید خودخواهی است صادق را فقط برای خودش بخواهد.

برات کربلای نوکر ارباب در #اربعین امضا شد .همسرش نامه ای نوشت و به جدش قسم داد که پاره تنش به آرزویش برسد و از اهل کربلا خواست که همچون #قاسم_بن_الحسن شهد شیرین شهادت نصیب رفیق زندگی‌اش شود .نامه را به او داد تا در حرم #ابا_عبدالله امانتی را به صاحبش بسپارد.

صادق عاشق #خدا بود و همسرش عاشق صادق .می گویند دعای عاشق ها در حق هم #مستجاب می شود.
راه شهادت برایش باز شد.

در اسفند ماه عازم سوریه شد . همسرش لحظه وداع ،در حضور وابستگی ها و دوست داشتن هایش، او را با قرآن بدرقه کرد. می دانست او رفتنی بود .ندایی در درونش می گفت:
من با دو #چشم خویشتن دیدم که #جانم می رود.

۵۷ روز برای مرد زندگیش دعا کرد .گریه کرد.در ذهنش بارها مراسمی را تصور کرد که با حضور یار سفرکرده و خودش و خدا برگزار می شود.اما همین ۵۷ روز کافی بود برای #پرواز کبوترمدافع حرم.

بعضی آدم ها اهل زمین نیستند فقط می آیند تا تلنگری باشند برای آن ها که قلب هایشان، زمین گیر شده است.صادق عدالت اکبری هم اهل همین #قافله بود.

مراسم ‌#تشییع ،استقبال همسرش با لباس سفید و بی قراری دوستانش ، دلهای بسیاری را منقلب کرد .

حال یک سنگ قبر، لبخند زیبای #شهید یک #بانوی_سیده با دنیایی دلتنگی،قصه عشق را برای ساکنان زمین روایت می کند..

#تولدت_مبارک شهید عاشق.
خوش به حال اردیبهشت که هم آمدنت را شاهدبود هم رفتنت را ...

نویسنده: #طاهره_بنایی منتظر

به مناسبت سالروز تولد شهید #صادق_عدالت_اکبری

📅تاریخ تولد : ۲ اردیبهشت ۱۳۶۷. آذربایجان شرقی
📆تاریخ شهادت : ۴ اردیبهشت ۱۳۹۵.دلامه سوریه
🗺مزار : تبریز

#گرافیست_الشهدا
دلم تنگ، زبانم قفل و چشم هایم بارانی است.
.
زندگی نامه اش روضه ای بود ، برای دل گمشده من و تاریخ تولدش ، تلنگری برای من که روزهایم بی هدف ، شب می شوند.

هم نام #غریب الغربا است ‌. شاید هم #ضامن آهو ، ضامن عاقبت بخیری اش شد.

#ورزشکار قهرمانی که غیرتش اجازه نداد .بماند و خبر تهدید حرم #عقیله_بنی_هاشم را بشنود.

وقتی ۱۹ ساله بود ، سربند یا #علی_بن_ابی_طالب بر پیشانی بست و به هیئت #فاطمیون پیوست و راهی سوریه شد.

حتی خبر پدرشدنش هم نتوانست ، قدم هایش را برای رفتن به #سوریه سست کند.

نمی دانم از #اسارت عمه سادات و بچه های #حسین چقدر دلش به درد آمده بود که می گفت ، دعا کنید اسیر نشوم.

اما، خواب #ارباب_بی_کفن ، شد تسکین ساعات اسیری اش و با ذکر #یا_زینب و #یا_علی ، سرش را از تن جدا کردند.
و باز هم ماجرای سری که در طبق گذاشتند

گویی هنوز هم شمشیر کینه علی، بر دست این اهالی کور دل است.

ای #شهید خدا کند ، فرزندت که بعد از شهادتت 🕊، چشم به دنیای بدون پدر گشود. اگر بهانه ات را گرفت ؛کسی عکس #سر_بریده_شده ات را نشانش ندهد.

راستی ، چه به حال مادرت آمد وقتی فیلم ذبح کردنت را دید .همان مادری که داغ برادر شهیدش را هم بر دل شکسته اما با ایمانش دارد.

گویی تاریخ از این داغ ها بسیار بر دل دارد.در #کربلا هم ، خواهری از روی تل ، شاهد لحظه ای بود که سر حسینش را از تن جدا کردند و #مادری که در #گودال یا بُنَیَّ گفت..

همان مادری که این روزها، خانه اش بوی #در_سوخته میدهد ، نمازش را شکسته می خواند و دست هایش را به زحمت بالا می آورد و دعای #اللهمَّ_عَجِّل_وَفاتی_سَریعاً می خواند و کودکانی که دل هایشان به آمین گفتن راضی نیست.

ای شهید ، تورا قسم به این روزهای غم ، سفارشمان را به مادر کن و پیش ارباب کمی دعایمان کن..

دعا کن حداقل #حر_زمان شویم
ما راه را گم کرده ایم...

نویسنده :#طاهره_بنایی منتظر

به مناسبت شهادت مدافع حرم #رضا_اسماعیلی

📅تاریخ تولد : ۱۳۷۱/۷/۲۶
📅تاریخ شهادت :۱۳۹۲/۱۱/۸

🗺محل شهادت : دمشق سوریه
🗺محل دفن : بهشت زهرا مشهد

#عمار_عبدی #طراحی #مدافعان_حرم #گرافیست_الشهدا #اربعین #مشهد #شهدا_گاهی_نگاهی #بی_سر

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
گفتم ڪجا ، گفتا #دمشق
↫گفتم چرا ، گفتا ڪه عشق ♥️

گفتم وَ ڪِی، گفتا ڪه حال
↫گفتم بمان ، گفتا محال 📛

گفتم مرو ، گفتا ڪه لا
↫برپاست آنجا #ڪربلا

باید "ولی" یاری ڪنم
زینب علمداری ڪنم 🕊
#یا_زینب_ڪ
#سالروز_شهادت
#شهید #محرم_ترک🌷


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
#یاعقیلة_العرب_س🌿

اُم‌الڪتابِ صبرو رضا ڪیسٺ زینب اسٺ
فَصل‌الخطابِ ڪرب‌وبلا ڪیسٺ زینب اسٺ

فریاد خون خون خدا ڪیسٺ زینب اسٺ
آیینۂ حسین نما ڪیسٺ زینب اسٺ

#یا_زینب_ڪبرے_س💓



🌕 http://telegram.me/Iran_Iran
#یا_زینب_ڪبرے_س🌹🍃

بہ رقصِ پرچم سُرخٺ بہ روے قــُبــّہ قسم
هنوز عاشقم و سرسپرده‌ے قَـمَـرَٺ

بہ شیربچہ‌ے شیعہ ڪه ضعف جایز نیسٺ
سرٺ سلامٺ عقیلہ،سرم فداے سرٺ

شهید #سیدرضا_طاهر 🌷



🌕 @Iran_Iran
با عشق ؛
هزاران بیت گفتہ اند ولی
با عشق فقط "دَمِشق"
هم قافیہ شد . . .


#السلام_علیک_یا_جبل‌الصبر
#یا_زینب_ڪبری


🌐 @Iran_Iran
#یا_زینب_ڪبری

با بستنِ سربند تو
آرام شدنــد؛
در جاده‌ی عشــق
خوش‌ سرانجام شدند

#اولین_شهید_مدافع‌حرم_سبزوار
شهید #رضا_دامرودی
#سالروز_شهـادت

🏴ڪانال مدافعان حـــــرم🏴
🌐 @Iran_Iran
#یا_زینب_مددے💚

♥️گفتند: هدیہ اے بده در شأن بارگاه
گفتم: ڪه پیشڪش، جگرم را بیاورید

♥️نیت اگر ڪنے ڪه بہ پایت سر آورم
نیت نیاز نیست، سرم را بیاورید

🌐 @Iran_Iran
Ещё