ڪانال مدافعان حـرم

#چادر_خاکی
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_IranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
🍃تولدت در آبان ۶۸، بهار را بیش از پیش سبز کرد. حسین نامیده شدی و خادم هیئت ارباب بودی. حالا تمامِ شهر تو را به نامِ اربابَت می‌شناسند، #خادم‌الحسین، تخریب‌چیِ شهید، حسین هریری.

🍃تو چه زیبا از سیم‌خاردار #نفس گذشتی. باید مثل تو تخریب کرد هرچه را که زنجیر می‌شود بر بالِ پریدنمان، باید شبیه تو مهیای پریدن شد🕊

🍃عازم شدی به سرزمین #عشق به جایی که فاصله‌اش تا آسمان تنها چند قدم است. رفتی تا "انتقام سیلی مادر را بگیری"😔

🍃حالا که نَفست را زیر پا گذاشتی، نوبت به #سیم‌خاردار میدانِ نبرد می‌رسد، تخریب چی خُبره‌ای شده ای که راه را برای مدافعان حرم باز می‌کند، سرزمینِ حلب پاک است وقتی مدافعانی چون تو دارد😌

🍃حلب همانجایی است که بال می‌گشایی، آماده رفتنی و هیچ چیز جز #وصال، قلبِ پر تلاطمت را آرام نمی‌کند، قلبت آیینه‌ایست صیقل خورده و زمین، حقیر تر از آن که گنجایشِ روحِ بلندت را داشته باشد.

🍃تنها یک چاشنی کافیست که تو را به غایتِ آرزویت برساند. چاشنی منفجر می‌شود و تو پرواز را آغاز می‌کنی، پرواز از #حلب.

🍃سر بر #چادرِ_خاکی میگذاری. قلبت آرام گرفته اما اینجا، روی زمین، میان تمام چیزهایی که نبودت را به رخ می‌کشد، جای خالی‌ات نیشتری است بر قلبِ زخم خورده‌مان😓

🍃همسرت بانویی است از تبار #عاشورا. پر از صبر و صلابت. شیرزنی که در اوج جوانی، آروزهایش را فدای #عمه_سادات کرد. همسری که شرط ازدواجش دفاع از حرم بود و چه از این بهتر که همپایی داشته باشی تا #خدا؟!

🍃حواسمان هست که حاجتت را از رفیقِ شفیقت گرفته ای، از #مصطفی * که حالا در کنارش حالت خوب است.

🍃ما در دنیا رها شده‌ایم، #سرگردان و بی‌سرپناه. حواستان به ماهم باشد.‌ رهایمان نکن که گردباد #دنیا، مارا با خود می‌برد...

#تولدت_مبارک، قمر* فاطمیون❤️

*شهید #مصطفی_عارفی ، دوست شهید که پس از شهادت، پیکر مطهرشان توسط شهید به عقب برگردانده شد. شهید هریری حاجتِ شهادتشان را از ایشان درخواست کردند.
* شهید به دلیلِ چهره زیبایشان، به قمر فاطمیون شهرت داشتند.

نویسنده : #زهرا_قائمی

🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید #حسین_هریری

📅تاریخ تولد : ۳ آبان ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت : ۲۲ آبان ۱۳۹۵
🥀مزار شهید : بهشت رضا

#گرافیست_الشهدا #فاطمیون #صلوات

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃در روضه ی مادر حرف از کوچه و #سیلی که می شود، از در سوخته و غلاف شمشیر، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت. در روضه ی ارباب، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، #معجر_سوخته و گوش بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود😭

🍃خادم الحسین هایی که در روضه #حضرت_زهرا بی تاب می شوند، نبض غیرتشان می زند اگر به خانمی #بی_حرمتی شود.

🍃محمد محمدی، نوکری بود که درس #روضه را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی می شود. نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود. ایستاد و به #وظیفه اش عمل کرد. وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم.

🍃برای دفاع از ناموس کشورش، جانش را داد. دلم شکست وقتی فهمیدم از پهلو به او چاقو زده اند. گویی سرنوشت #مادر قسمت فرزندان است...

🍃آمر به معروف قصه ما شهید شد اما #ایثارش در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید. خوش به حال آن کس که قلب شهید در سینه اش می تپد.قلبی که محبِّ #اهل_بیت است و با ذکر #حسین بی تاب می شود.

🍃 قلم در دست میگیرم اما ذهنم سوی #شهید_خلیلی می رود. اویی که در راه امر به معروف جان داد اما حرف ها و زخم زبان ها دلش را بیشتر از جسمش زخم کرد💔

🍃خلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه #چادر_خاکی و بازار تکرار نشود.‌ به بانویی اهانت نشود، پیش چشم مردی ناموسش...

🍃چشم می بندم بر دنیای اطرافم. بر آن هایی که شاید با حجاب غریبه شده اند. بی خیال تمام طعنه ها و #کنایه ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون #محمدها، چادرم را محکم تر می گیرم. زینبی می مانم پای حسین های زمان...

نویسنده : #طاهره_بنایی منتظر

🕊به مناسب سالروز #شهادت
#شهید #محمد_محمدی

📅تاریخ تولد : ۱۳۶۶
📅تاریخ شهادت : ۲۷ مهر ۱۳۹۹
#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃چند ساعتی از افطار گذشته و #زهر آرام آرام خود را به عمق جان می‌رساند. جگرش می‌سوزد ولی افسوس که در خانه خود غریب است😓

🍃غربت میراث مادریست. دیروز میان کوچه، امروز میان خانه ،فردا میان #گودال و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است...

🍃نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های #بنی_هاشم است، نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!

🍃چشم بر هم می‌گذارد که پرده حجره کنار می‌رود: "برادرم حسن" و فرو می‌رود در آغوشی برادرانه... حسین علیه‌السلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر، هق هقش را درون سینه آرام می‌کند. دستان برادر را می‌گیرد. سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود💔

🍃کمی آنطرف تر #عباس مردانه بغضش را فرو می‌دهد. دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟

🍃چشمان بی‌فروغش روی اشک‌های #زینب خیره می‌ماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"

🍃حسین لب می‌گشاید تا شاید پاسخِ سوالش، کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمی‌گویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"و پاسخش قطره اشکی می‌شود میانِ موهای سپیدِ برادر. موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است😔

🍃در آستانه حجره، مادر را می‌بیند. با همان #چادر_خاکی، دست به پهلو منتظر اوست. پشت سرش، پیامبر و پدرش علی با لبخند نگاهش می‌کنند.

🍃زینب را به حسین می‌سپارد و حسین را به عباس. صدای شیون که بلند می‌شود، بار دیگر #مدینه رخت عزا بر تن می‌کند...

🍃پیکرِ غرق تیرش را به خاک می‌سپارند و ماتم #بقیع را به آغوش می‌کشد. زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بی‌وفای مدینه می‌گذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری، برادرش را خاک کند.

#امان_از_غریبی

🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#امام_حسن_مجتبی(ع)

نویسنده : #زهرا_قائمی

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃چند ساعتی از افطار گذشته و #زهر آرام آرام خود را به عمق جان می‌رساند.
جگرش می‌سوزد ولی افسوس که در خانه خود #غریب است😓

🍃غربت میراث #مادریست. دیروز میان #کوچه، امروز میان خانه ،فردا میان #گودال و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است...

🍃نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های #بنی_هاشم است
نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!🥺

🍃چشم بر هم می‌گذارد که پرده حجره کنار می‌رود: "برادرم حسن" و فرو می‌رود در آغوشی برادرانه... #حسین_علیه‌السلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر، هق هقش را درون سینه آرام می‌کند.

🍃دستان برادر را می‌گیرد. سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود💔

🍃کمی آنطرف تر #عباس مردانه بغضش را فرو می‌دهد. دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟😥

🍃چشمان بی‌فروغش روی اشک‌های #زینب خیره می‌ماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"

🍃حسین لب می‌گشاید تا شاید پاسخِ سوالش، کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمی‌گویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"و پاسخش قطره اشکی می‌شود میانِ موهای سپیدِ برادر. موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است😔

🍃در آستانه حجره، مادر را می‌بیند. با همان #چادر_خاکی، دست به پهلو منتظر اوست. پشت سرش، #پیامبر و پدرش #علی با لبخند نگاهش می‌کنند.

🍃زینب را به حسین می‌سپارد و حسین را به عباس. صدای شیون که بلند می‌شود، بار دیگر #مدینه رخت عزا بر تن می‌کند...

🍃پیکرِ غرق تیرش را به خاک می‌سپارند و ماتم #بقیع را به آغوش می‌کشد. زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بی‌وفای مدینه می‌گذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری، برادرش را خاک کند.

#امان_از_غریبی😞

🕊به مناسبت سالروز #شهادت #امام_حسن_مجتبی(ع)

نویسنده : #زهرا_قائمی

#گرافیست_الشهدا #غربت_بقیع #من_امام_حسنی_ام #حسینی_شده_ی_امام_حسنم

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
‍ در روضه ی مادر حرف از کوچه و #سیلی که می شود ، از #در_سوخته و غلاف شمشیر ، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت....

در روضه ی ارباب ، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، #معجر_سوخته و #گوش بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود ...

خادم الحسین هایی که در روضه #حضرت_زهرا بی تاب می شوند، نبض غیرتشان می زند اگر به خانمی #بی_حرمتی شود....

محمد محمدی، نوکری بود که درس #روضه را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی می شود . نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود.ایستاد و به #وظیفه اش عمل کرد.وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم.

برای #دفاع از ناموس کشورش ، جانش را داد.دلم شکست وقتی فهمیدم از #پهلو به او چاقو زده اند.گویی سرنوشت #مادر قسمت فرزندان است...

آمر به معروف قصه ما شهید شد اما #ایثارش در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید .خوش به حال آن کس که #قلب شهید در سینه اش می تپد.قلبی که محبِّ #اهل_بیت است و با ذکر #حسین بی تاب می شود.

قلم در دست میگیرم اما ذهنم سوی #شهید #علی_خلیلی می رود. اویی که در راه #امر_به_معروف جان داد اما حرف ها و #زخم_زبان ها دلش را بیشتر از جسمش زخم کرد.

خلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه #چادر_خاکی و بازار تکرار نشود .به بانویی #اهانت نشود، پیش چشم مردی ناموسش.....

چشم می بندم بر دنیای اطرافم.بر آن هایی که شاید با #حجاب غریبه شده اند .بی خیال تمام #طعنه ها و #کنایه ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون #محمدها ، چادرم را محکم تر می گیرم . زینبی می مانم پای حسین های زمان......

نویسنده: #طاهره_بنایی منتظر

🕊به مناسب شهادت #شهید #محمد_محمدی

📅تاریخ شهادت: ۲۷ مهر ۱۳۹۹

#گرافیست_الشهدا #آمر

🌹 ڪانال مدافعان حـــــرم 🌹
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
چند ساعتی از افطار گذشته و #زهر آرام آرام خود را به عمق جان می‌رساند.
جگرش می‌سوزد ولی افسوس که در خانه خود #غریب است

غربت میراث #مادریست.
دیروز میان #کوچه
امروز میان خانه
فردا میان #گودال
و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است

نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های #بنی_هاشم است
نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!

چشم بر هم می‌گذارد که پرده حجره کنار می‌رود: "برادرم حسن"
و فرو می‌رود در آغوشی برادرانه...
#حسین_علیه‌السلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر ،هق هقش را درون سینه آرام می‌کند

دستان برادر را می‌گیرد.سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود

کمی آنطرف تر #عباس مردانه بغضش را فرو می‌دهد.دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟

چشمان بی‌فروغش روی اشک‌های #زینب خیره می‌ماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"

حسین لب می‌گشاید تا شاید پاسخِ سوالش،کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمی‌گویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"
و پاسخش قطره اشکی می‌شود میانِ موهای سپیدِ برادر.
موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است

در آستانه حجره، مادر را می‌بیند.با همان #چادر_خاکی، دست به پهلو منتظر اوست.
پشت سرش،#پیامبر و پدرش #علی با لبخند نگاهش می‌کنند.

زینب را به حسین می‌سپارد و حسین را به عباس.
صدای شیون که بلند می‌شود، بار دیگر #مدینه رخت عزا بر تن می‌کند

پیکرِ غرق تیرش را به خاک می‌سپارند وماتم #بقیع را به آغوش می‌کشد
زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بی‌وفای مدینه می‌گذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری،برادرش را خاک کند.

#امان_از_غریبی

به مناسبت سالروز شهادت #امام_حسن_مجتبی(ع)

نویسنده : #زهرا_قائمی

#گرافیست_الشهدا #غربت_بقیع #من_امام_حسنی_ام #حسینی_شده_ی_امام_حسنم

🏴 ڪانال مدافعان حـــــرم 🏴
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
چند ساعتی از افطار گذشته و #زهر آرام آرام خود را به عمق جان می‌رساند.
جگرش می‌سوزد ولی افسوس که در خانه خود #غریب است

غربت میراث #مادریست.
دیروز میان #کوچه
امروز میان خانه
فردا میان #گودال
و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است

نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های #بنی_هاشم است
نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!

چشم بر هم می‌گذارد که پرده حجره کنار می‌رود: "برادرم حسن"
و فرو می‌رود در آغوشی برادرانه...
#حسین_علیه‌السلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر ،هق هقش را درون سینه آرام می‌کند

دستان برادر را می‌گیرد.سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود

کمی آنطرف تر #عباس مردانه بغضش را فرو می‌دهد.دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟

چشمان بی‌فروغش روی اشک‌های #زینب خیره می‌ماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"

حسین لب می‌گشاید تا شاید پاسخِ سوالش،کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمی‌گویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"
و پاسخش قطره اشکی می‌شود میانِ موهای سپیدِ برادر.
موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است

در آستانه حجره، مادر را می‌بیند.با همان #چادر_خاکی، دست به پهلو منتظر اوست.
پشت سرش،#پیامبر و پدرش #علی با لبخند نگاهش می‌کنند.

زینب را به حسین می‌سپارد و حسین را به عباس.
صدای شیون که بلند می‌شود، بار دیگر #مدینه رخت عزا بر تن می‌کند

پیکرِ غرق تیرش را به خاک می‌سپارند وماتم #بقیع را به آغوش می‌کشد
زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بی‌وفای مدینه می‌گذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری،برادرش را خاک کند.

#امان_از_غریبی

به مناسبت سالروز شهادت #امام_حسن_مجتبی(ع)

نویسنده : #زهرا_قائمی

#گرافیست_الشهدا #غربت_بقیع #من_امام_حسنی_ام #حسینی_شده_ی_امام_حسنم

🏴 ڪانال مدافعان حـــــرم 🏴
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ