ڪانال مدافعان حـرم

#لیلۀ‌الرغائب
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_IranПродвигать
15,57 тыс.
подписчиков
79,2 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
به روایت #همسرشهید

🔰اردیبهشت بود که آمد. شب #لیلۀ‌الرغائب. شبی که آرزوی دیدن مرتضی برایم مستجاب شد😍. همه فامیل و دوست و آشنا رفتیم فرودگاه🛬 استقبالش. تمام یک ماهی که بود، روز و شب مهمان داشتیم.‌ همه می‌آمدند ببینند #سوریه چه خبر است.

🔰وقتی از آزادی #نبل_والزهرا می‌گفت به وضوح برق شادی توی چشم‌هایش😃 دیده می‌شد. چقدر ذوق می‌کرد وقتی می‌گفت: «مردم از خوشحالی و به نشانه تشکر، روی سر بچه‌های ما #برنج خشک می‌ریختند😅

🔰کوچک‌ترین اتفاقی کم‌صبرش می‌کرد؛ #عملیات می‌شد، فلان نیرویش شهید🌷 می‌شد، فلان منطقه #سقوط می‌کرد. مرتضی دیگر دلش با ما نبود🚫. هربار که می‌آمد، خستگی را به وضوح روی شانه‌هایش #حس می‌کردم.

🔰بین خواب و بیداری حس کردم #مرتضی روی تپه‌ای ایستاده. داشت از سرما❄️ می‌لرزید و دندان‌هایش به هم می‌خورد😖. سرما به جان من هم افتاد. آن‌قدر سردم شده بود که از خواب پریدم🗯. بلافاصله به مرتضی پیام📲 دادم. به همان اسمی که توی گوشی‌ام برایش انتخاب کرده بودم: #نورچشمم. جواب نداد.

🔰دلم طاقت نیاورد💔، زنگ زدم ‌ولی باز هم جواب نداد😥. دیگر خوابم نمی‌برد. جدای از سرما، #نگرانی هم بی‌خوابم کرده بود. دم اذان صبح بود که تماس☎️ گرفت. بی ‌سلام و احوال‌پرسی گفتم: «مرتضی! چرا این‌قدر لباس کم پوشیدی که #سردت بشه؟ نمی‌گی سرما می‌خوری؟»

🔰 مهربان جواب داد: «چی کار کنم #مریم‌جان، عملیات بود. همین یک‌دست لباس #نظامی‌ام تمیز بود که پوشیدم🙂.» فهمیدم واقعا سردش بوده. مثل همیشه،قبل ازعملیات #غسل_شهادت کرده بود و با همان یک‌دست لباس 👕سردش شده بود.

#شهید #مرتضی_عطایی
#شهید_عرفه
#فرمانده_ایرانی_تیپ_فاطمیون



🌕 http://telegram.me/Iran_Iran
ڪانال مدافعان حـرم
Photo
به روایت #همسرشهید

🔰اردیبهشت بود که آمد. شب #لیلۀ‌الرغائب. شبی که آرزوی دیدن مرتضی برایم مستجاب شد😍. همه فامیل و دوست و آشنا رفتیم فرودگاه🛬 استقبالش. تمام یک ماهی که بود، روز و شب مهمان داشتیم.‌ همه می‌آمدند ببینند #سوریه چه خبر است.

🔰وقتی از آزادی #نبل_والزهرا می‌گفت به وضوح برق شادی توی چشم‌هایش😃 دیده می‌شد. چقدر ذوق می‌کرد وقتی می‌گفت: «مردم از خوشحالی و به نشانه تشکر، روی سر بچه‌های ما #برنج خشک می‌ریختند😅

🔰کوچک‌ترین اتفاقی کم‌صبرش می‌کرد؛ #عملیات می‌شد، فلان نیرویش شهید🌷 می‌شد، فلان منطقه #سقوط می‌کرد. مرتضی دیگر دلش با ما نبود🚫. هربار که می‌آمد، خستگی را به وضوح روی شانه‌هایش #حس می‌کردم.

🔰بین خواب و بیداری حس کردم #مرتضی روی تپه‌ای ایستاده. داشت از سرما❄️ می‌لرزید و دندان‌هایش به هم می‌خورد😖. سرما به جان من هم افتاد. آن‌قدر سردم شده بود که از خواب پریدم🗯. بلافاصله به مرتضی پیام📲 دادم. به همان اسمی که توی گوشی‌ام برایش انتخاب کرده بودم: #نورچشمم. جواب نداد.

🔰دلم طاقت نیاورد💔، زنگ زدم ‌ولی باز هم جواب نداد😥. دیگر خوابم نمی‌برد. جدای از سرما، #نگرانی هم بی‌خوابم کرده بود. دم اذان صبح بود که تماس☎️ گرفت. بی ‌سلام و احوال‌پرسی گفتم: «مرتضی! چرا این‌قدر لباس کم پوشیدی که #سردت بشه؟ نمی‌گی سرما می‌خوری؟»

🔰 مهربان جواب داد: «چی کار کنم #مریم‌جان، عملیات بود. همین یک‌دست لباس #نظامی‌ام تمیز بود که پوشیدم🙂.» فهمیدم واقعا سردش بوده. مثل همیشه،قبل ازعملیات #غسل_شهادت کرده بود و با همان یک‌دست لباس 👕سردش شده بود.

#شهید #مرتضی_عطایی
#شهید_عرفه
#فرمانده_ایرانی_تیپ_فاطمیون



🌕 @Iran_Iran