ایران ما آریانا ایران بزرگ و کهن شاهنامه @IranArianaShahnameh

#کاوه
Канал
Логотип телеграм канала ایران ما آریانا ایران بزرگ و کهن شاهنامه	@IranArianaShahnameh
@IranArianaShahnamehПродвигать
2,11 тыс.
подписчиков
8,43 тыс.
фото
8,93 тыс.
видео
4,72 тыс.
ссылок
https://telegram.me/IranArianaShahnameh به مجله‌ی خبری تاریخی اجتماعی فرهنگی سینمایی خوش آمدید همیشه بخند،حتی در بدترین هنگامه ها،چراکه خنده بهترین و بدترین انتقام از این روزگار نیرنگ باز است @ArashMaad (آرش ماد اندیمشکی مغان)
با کشتن #نویدافکاری شما نوید داشتن خوی انسانی در سرشت اهریمنی خود را در اندیشه ی یک ملت کشته بودید اکنون در اندیشه ی غلامان حلقه به گوشتان هم کشته شد.
شما مانده اید و یک #هاری بی درمان

از آنسو ایرانیان را به قربانگاه اربابانتان در سوریه پیش پای اسراییل می اندازید و از این‌سو مارها که بر شانه های پُر گناهتان نیش می‌زنند جوانان در پی آرامش جوانان ایران را می‌کشید

خوشبختانه امروز برای آنانکه ذره ای امید داشتند تا نوید خوی انسانی شما را ببینند هم چشمشان باز شد

🔹 بارها نشان داده بودید که خوی انسانی و آبروی جهانی و این سخن ها را نمی‌شناسید
همینک بی آبرویی و رسوایی جهانی خویش را فریاد زدید

دیگر از #کاوه و #آفریدون نترسید، چراکه بگریزید

#شهریور #مهر #دی #بهمن خونین جاویدا 🔥

@IranArianaShahnameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
1⃣»» 1⃣3⃣

📽🎞 سکانس آغازین فیلم او

🎥 Her | 2013

‍ فیلم با بسته،کلوزآپی از چهره ی تئودور آغاز می‌شود که اندیشمندانه به نقطه‌ای گمنام می‌نگرد.
جمله‌ای عاشقانه که به ذهنش می‌آید، لبخند می‌زند و آن را به نگارش درمی‌آورد.
آن جمله،بخشی از نامه عاشقانه‌ای است که مال تئودور نیست ولی تئودور نویسنده آن است.
دیری نمی‌پاید که نما از بسته،کلوزآپ به مدیوم‌شات میرود و آدم‌های بسیاری را میبینیم که در حال انجام کاری همانند تئودور هستند.
همگی،نامه‌هایی می‌نویسند،هم ذهنی و هم روی برگه ولی انگار الکی هست،چرا که مال خودشان نیست و به بیانی ساده‌تر «خود» ندارند.

در این پلان کوتاه،هرچه بیشتر به آدم‌های آن اتاق می‌نگریم،گویی جهانی را رصد می‌کنیم که در آن سَهشها و احساسات انسانی با رایانه خرید و فروش می‌شود و حتی خواستهای انسانی نیز نمودی رایانه ای و کامپیوتری می‌یابد
#کاوه_قادری
🎥 Her | 2013

@IranArianaShahnameh
۲۰ بهمن زادروز ابراهیم پورداوود

(زاده ی ۲۰ بهمن ۱۲۶۴ رشت و درگذشت ۲۶ آبان ۱۳۴۷ تهران)

حقوقدان،مترجم و زبانشناس

پورداود ایران‌شناس،اوستاشناس و نخستین ترزبان #فارسی_اوستا و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران است.
وی پس از آموزش ابتدایی،مقدمات و دیباچه ی #فارسی و #عربی را در مدرسه حاجی حسن رشت پشت سر گذاشت.
در سال ۱۲۸۴ به همراه برادر و استادش عبدِرحیم خلخالی به تهران رفت و به آموختن دانش پزشکی سنتی در پیشگاه استاد محمدحسین‌ سلطان‌الفلاسفه پرداخت.

در سال ۱۲۸۷ در بیروت در مدرسه‌ی لوئیک،زبان و ادبیات #فرانسه را فراگرفت و در همان‌جا نام پورداوود را بر خود نهاد.
در شهریور ۱۲۸۹ به فرانسه رفت و در همان‌جا بود که با #محمدعلی_جمالزاده آشنا شد.

در سال ۱۲۹۲ با یاری محمد قزوینی نشریه ایرانشهر را پخش کرد و در۱۲۹۳ به #بغداد رفت و در همان سال به یاری محمدعلی جمال‌زاده روزنامه رستاخیز را به راه انداخت.

در سال ۱۲۹۵ در دانشگاه #برلین،و سپس در دانشکده‌ی #ارلانگن به ادامه‌ی دانش آموزی در رشته‌ی حقوق و داد پرداخت.

در آنجا با #حسن_تقی‌زاده آشنا شد و در نشر مجله‌ی #کاوه با او همکاری کرد.
🔹همکاری با تقی‌زاده و نیز با محمد قزوینی و آشنایی با خاورشناسان آلمانی همچون #یوزف_مارکوارت گیرایی ژرفی بر اندیشه‌ی او نهاد و او را بیش از پیش به تحصیل و آموختن و پژوهش درباره ی ایران باستان علاقه‌مند ساخت.

در شهریور ۱۲۹۹ با دختر یک دندان‌پزشک آلمانی #ازدواج کرد و در تیرماه ۱۳۰۱ یگانه فرزندش پوراندخت زاده شد.

پورداوود در ۱۳۰۳ به همراه خانواده به ایران بازگشت.
در مهر ۱۳۰۴ با درخواست #پارسیان هند به #هندوستان رفت و دو سال و نیم در آنجا ماند و به پخش بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت و چند سخنرانی درباره‌ی تمدن ایران باستان همچون گزارش آتش بهرام،پیشوایان دین مزدیسنا،گاهشماری و تقویم و فرق دین مزدیسنا،زبان فارسی،فروردین،دروغ،و ایران کهن و نو انجام داد.

در ۱۳۱۱ با درخواست #رابیندرانات_تاگور از سوی دولت ایران برای آموزش و تدریی فرهنگ ایران باستان به هند رفت و در دانشگاه #ویسوبهارتی به تدریس پرداخت.
در ۱۳۱۲ از بمبئی به آلمان رفت و به ادامه کار ترجمه و گزارش اوستا پرداخت.
🔹سرانجام در ۱۳۱۶ به ایران بازگشت و در دانشکده‌ی داد و حقوق و دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران سرگرم به تدریس شد.

در ۱۳۱۷ هموند پیوسته‌ی فرهنگستان ایران شد.
برابر با شصتمین سال زادروز پورداوود، مجلس بهارستان،جشن باشکوهی در تالار اجتماعات و گردهمایی دانشسرای عالی تهران به همراه استادان و دانشمندان و دانشجویان و بزرگان کشور برپا شد و به همین روی در ۱۶ مهر ۱۳۲۵ یادنامه‌ای در دو روزنامک و مجله ویرایش و تدوین و چاپ شد،یکی به فارسی با مقاله‌ای درخور از محمد معین درباره‌ی پورداوود و دیگری نیز مقالات خاورشناسان به زبان‌های بیگانه.

پورداوود در ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران بازنشسته شد و در ۱۳۴۶ فرنام استاد ممتاز دانشگاه را به دست آورد.

پس از زمان بازنشستگی،زمان خود را به مطالعه و بررسی و پژوهش گذراند و کمتر در گردهمایی و جمع دیده شد و سرانجام در ۸۳ سالگی درگذشت و در رشت به خاک سپرده شد.

بوته‌ی بادام،زمينى را پورداوود از اروپا به ايران آورد و در آستان اشرفيه پرورش داد كه امروز از تنقلات رايج است.

@IranArianaShahnameh
تروریست‌های ترکیه تندیس
#کاوه_آهنگر اسطوره‌ ایرانیان را از میدان نوروز،آفرین(عفرین)برداشتند
@IranArianaShahnameh
یک مغول زادی هم در سلماس نام میدان را انقلاب و تندیس فردوسی بزرگ را برداشته بود
‍ سرگذشت ضحاک و پدرش مرداس:

آژى دهاک نامی که تازیان آن را ضحاک میخوانند و در شاهنامه چنین آمده است:
لقبش بيوراسب بود بیور در زبان پهلوی و دری یعنی ده هزار بیوراسب یعنی دارنده ده هزار اسب پدرش #مرداس پادشاهی بخشنده و خوشنام و گشاده دست بود
دامداری بزرگ که بر سرزمین هایی در دشت های عربستان که زیر فرمان جمشید پادشاه بزرگ ایران بود فرمان می راند.
ضحاک فریب اهریمن (شیطان) را می خورد اهریمن به او نزدیک می شود و او را ترغیب و تشویق می کند که خون پدرش مرداس را بریزد و خود بر تخت پادشاهی پدر بنشیند آیا به راستی در جهان اهريمن است که بر انسان ها پدیدار می شود و آن ها را به سمت گناه میخواند و یا بهتر آن است که بپذیریم در درون هر انسانی نیروی زشت و دست انداز و سرکشی است که پیوسته ما را وسوسه می کند که به تباهی، تاریکی، گناه و کج روی گرایش پیدا کنیم و وای بر انسانی که تسلیم گرگ درون خود و یا اهریمن درون خود می شود.
اهریمن به دنبال ضحاک می رود؛ آری در سپیده دمی مرداس در باغ خود به نیایش پرداخت و در بین راه ضحاک چاهی افکند و مرداس به چاه افتاد و ضحاک بجای پدر بر تخت شاهی سرزمین تازیان می نشیند.
اهریمن در جستجوی راه نزدیکتر به ضحاک است و بار دیگر خود را به مانند آشپز به او نزدیک میکند در آن روزگاران خوراک مردم بیشتر از گیاهان و گیاهی فراهم می شده است ولی اهریمن پیوسته برای ضحاک از گوشت چهارپایان خوراک می سازد تا گرگ درون او را به خون ریختن حریص تر سازد.
روزی ضحاک به آشپز گفت اگر خواسته ای داری بگو تا برآورده اش سازم آشپز گفت بگذارید تا شانه هایتان را ببوسم آنگاه دو مار از شانه ضحاک همچون درخت رویید و هر چه نابودشان میکردند،دوباره ميروييد.
دگر بار اهریمن خود را همچون پزشکی در آورد و به ضحاک گفت داروی مار های شانه هایت را من میدانم،هر روز باید مغز دو جوان را بپزی و به خورد مار ها بدهی هدف اهریمن تهی ساختن و نابودی جوانان بود.
از خاندان ضحاک دو مرد پارسا بنام های گرمايل و ارمايل بر آن شدند تا به آشپزخانه کاخ ضحاک راه پیدا کنند تا از مغز هر دو جوان یکی را فراری دهند و بجای مغز یکی از جوانان،مغز گوسفند به خورد مار های ضحاک دهند تا جوانان کمتری کشته شوند ...
و جوانی که زنده میماند را به کوهستان ، پیش آفریدون میفرستادند که در روز رستاخیز همراه #کاوه_آهنگر بر ضحاک شوریدند و اهریمن را شکست دادند
@IranArianaShahnameh