سهش

هر کسی را بَهر کاری ساختند
میل آن را در دلش انداختند...

#مولانا
@Fdparizi

افكند مرا
دلم
به غوغا و...
گريخت

#مولانا
#شعر

@Fdparizi

مرا عهدیست با شادی،
که شادی
آنِ من باشد...

#مولانا
#شعر
#شادی

@Fdparizi

خدا رو شکر حضرت مولانا در روزگار ما نیست که نه‌تنها خود می‌رقصید
مثلا آنجا که می‌سرود:

در شعاعش همچو ذره جان من رقصان شده است...

که تشویق به رقص هم می‌کرد...

ای خوش کمر به رقص‌آ و ای شاخ تر به رقص آ و... نامبرده حتی به شاخه‌های درختان هم رحم نمی‌کرد.


یا در جای دیگری می‌فرماید:
رقصی کنید ای عارفان چرخی زنید ای منصفان

یا حتا:
چونک بر کار شدی برجه و در رقص در آ


#شعر
#رقص
#مولانا

@Fdparizi

من پری‌زاده‌ام و خواب ندانم که کجاست

چون‌که شب گشت
نخوابیم
که شب نوبت ماست

#مولانا
#شعر

@Fdparizi

با جمله "ما"
خوشیم
ولی
با "تو"
خوش‌تریم :)


#مولانا
#شعر

@Fdparizi

با تو
ما
چون رَز
به تابستان
خوشیم

#مولانا
#شعر


@Fdparizi

دلتنگ نیم اگر چه دل تنگم

#مولانا
#شعر

@Fdparizi

پیش آ بهار خوبی، تو اصل فصل هایی
تا فصل ها بسوزد، جمله بهار ماند...

#مولانا
#پیشنهاد_بهارانه
@Fdparizi

عید هر کس
آن مهی باشد
که او قربان اوست
...
#مولانا
#عیدقربان

@Fdparizi

ماییم
که بی هیچ سرانجام
خوشیم

مولانا

#مولانا
@Fdparizi

درباره بهار ☘

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد

صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد
خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد

#بهارانه
#مولانا

@Fdparizi

#مولانا

یار مرا
غار مرا
عشق جگرخوار مرا

یار تویی
غار تویی
خواجه نگهدار مرا

*یک دقیقه مستی

@Alfabetlife

درباره بی قراری:

بی قراریم. همه مان. هر روز به سمتی و سویی... . قرار نمی‌یابیم. دلمان هیچ کجا مستقر نمی‌شود. به هیچ چیز آرام نمی‌گیریم. اصلا زنده به آنیم که آرام نگیریم.

به او می گویم. بی قرارم. می گوید:
در دشت توهم، جهتی نیست معین
ما را چه ضرور است بدانیم کجاییم (بیدلِ جان)

بی قراری؟ آخر ما ثبات می‌خواهیم.
رو می‌کنم به دیگری و شرح حال می‌دهم.
او هم می گوید:
جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست
طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت (مولانای جان)

گویی بی قراری سرنوشت ماست... باید یاد بگیرم دل آرام کنم به بی‌قراری...

#بیقراری
#بیدل
#مولانا
@Fdparizi

درباره فهم تاریخ:

گویی فهم در اینترسابجکتیویتی رخ می‌دهد. فهم در عالم مشترکی رخ می‌دهد که انسان‌ها با هم می‌سازند. هر کس، در موقعیت و آنی از آنات تاریخ حضور دارد. به اشتراک‌گذاری این آنات است که ما را به فهم موقعیت‌های تاریخی نزدیک می‌کند. مثال فیل در تاریکی مولانا، مثال خوبی از توضیح اینترسابجکتیویتی است. با این تفاوت که در داستان مولانا، روزی وجود دارد که فیل از آن تاریکی بیرون می‌آید. اما در داستان ما، فیل همواره در تاریکی است. تاریخ، همواره در پرده است. و هیچ راهی برای نزدیک شدن به تاریخ نیست جز این‌که راوی شکل بگیرد، خودآگاهی داشته باشد و این آنِ معرفتی را توضیح دهد. هرکس باید بگوید از چه آن، موقعیت و لحظه‌ای فیل را لمس کرده است. کنار هم گذاشتن این موقعیت‌هاست که ما را به درکی هرچند مبهم اما به آن‌چه «فیل بودن» است نزدیک می‌کند.

#فهم
#تاریخ
#اینترسابجکتیویتی
#مولانا

@Fdparizi

درباره باران 🌧

امشب که به سمت «خانه» در حال قدم زدن بودم، پدر و پسری جلوی من راه می‌رفتند. پسرک، سندروم داون داشت. هر قطره باران که بر صورتش می‌افتاد چنان لبریز از هیجان و تعجب می‌شد که صدای قهقهه اش در کل کوچه می‌پیچید. پدرش نیز از قهقهه های او سرشار می‌شد. زندگی همین قدر لذیذ و دلپذیر است. می‌توان با هر قطره باران، سرشار از قهقهه شد اگر چونان پسرکی باشی که در مواجهه اش با هر امر «آنجا» یی، چنین با حیرت برخورد کنی و آن را «اینجا»یی کنی. جایی که بزرگترها، سرشان را پایین انداخته، اخمی بر جبین داشته و دستانشان را به بغل گرفته بودند، این پسرک، زندگی را لمس می‌کرد.
در تمرین OUT-HERE در دوره ابوظبی همه تلاش این بود که این «آن» ها را به نوعِ بودنت تبدیل کنی و هر لحظه و هر دم، در زندگی حاضر باشی و زندگی را با حیرت و تازگی لمس کنی.

از عشق تاجداران در چرخ او چو باران
آن جا قبا چه باشد ای خوش کمر به رقص آ


مولانای جان


#باران
#مولانا

@Fdparizi