در تعریف انسان بالغ، گفته شده: "کسی که تجربههای بسیار دارد" و من میخواهم اضافه کنم "و توانسته آن تجربهها را درونی کند و به سازگاری با هم برساند." با این تعریف، گاه فردی در ۱۵ سالگی بالغ و جاافتاده است و گاه فردی در ۴۰ سالگی هنوز خام و نپخته.
به همین دلیل است که معمولا کسانی که زیاد سختی کشیدهاند پخته و آبدیدهاند. (قید میکنم معمولا، چون ممکن است این تجربهها او را نپخته باشد، صرفا سوزانده باشد و این وقتی است که آتش (هیجان، مشکلات، اتفاقات زندگی و...) تند و زیاد است. پختگی و جاافتادگی وقتی رخ میدهد که آتش حتی اگر در دوره قبل از جوش آمدن آب تند و زیاد است اما در مرحله جاافتادن، ملایم و یکنواخت باشد یا مثل دیگ بخار سوپاپهای اطمینانی تعبیه شده باشد.) یا کسانی که مطالعات زیادی دارند، اگر توانسته باشند خود را در تجربه زیسته انسانهای بسیاری شریک کنند، و صورتبندیای از آن تجربهها داشته باشند از نوعی پختگی بهرهمندند.
بلوغ جمعی جوامع وقتی رخ میدهد که آن جامعه تجربههای بسیاری داشته باشد و این تجربهاندوزی حتی اگر در برههای هیجانی و تند است (مثل انقلاب یا جنگ) اما در ادامه مسیری آرام و ملایم و باثبات طی کند.
اینجاست که "
تاریخ" اهمیت خود را نشان میدهد. ما به
تاریخ (نه صرفا نقل حوادث بلکه آنگونه که هگل میگوید:
فلسفه تاریخ یا
تاریخ فلسفی) نیاز داریم تا هم تجربه تاریخیمان را از دست ندهیم و صورتبندی کنیم و به خودآگاهی برسیم، هم از تجربه زیسته سایر جوامع و سایر مقاطع تاریخی برای امروز استفاده کنیم.
ما
تاریخ را برای پختگی و بلوغ و جاافتادگی بیشتر جامعهمان نیاز داریم. ما در برههای هستیم که باید بدون هیجانهای تند و کاذب و سوزاننده، به بررسی تجربه تاریخیمان بپردازیم و آن را سازگار و جاافتاده، صورتبندی کنیم.
#فاطمه_دلاوری_پاریزی #تاریخ#فلسفه_تاریخ#خودآگاهی #بلوغ@Fdparizi