سهش

#سینما
Канал
Образование
Политика
Искусство и дизайн
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала سهش
@FdpariziПродвигать
520
подписчиков
317
фото
55
видео
162
ссылки
فاطمه دلاوری پاریزی دانشجوی دکتری فلسفه غرب، دانشگاه تهران سهش، شاید طریق حقیقت است. سهش از ریشه سهستن به معنی نگریستن است، ترسیدن و ظاهر شدن... زیبایی‌شناسی ایدئالیسم آلمانی فلسفه فرهنگ، سیاست، اخلاق و... @fdparizi ادمین: @FatemehDelavari
...آن را یک فصل انتزاعی‌تر و متفکرتر نسبت به دو فصل پیشین دانست. فصلی که می‌خواهد اساس و بنیان شخصیت‌های درونش را واکاوی کند و بسیاری از درگیری‌هایی که انسان‌ها هر روز با خود دارند را به نمایش بگذارد. البته در این فصل باز هم شخصیت جدید به داستان اضافه می‌شود و سریال شخصیت‌های جدیدش را به خوبی می‌پروراند. کاری که خانه پوشالی هیچگاه در آن افت نمی‌کند. این فصل برای کسانی بسیار جذاب است که شخصیت‌پردازی برایشان حرف اول را می‌زند، یک عمر در سایت‌های گوناگون کامنت زده‌اند که «چرا شخصیت‌پردازی ندارد؟» و با نبود شخصیت‌پردازی مناسب در فیلم یا سریال، حکم اعدام اثر را صادر کرده‌اند با اینکه فصل سوم اشتباهات بیشتری نسبت به دو فصل پیشین دارد، اما باز هم فصل ضعیفی خطاب نمی‌شود و بسیاری از جذابیت‌های دو فصل پیش را حفظ کرده است.

ادامه مطلب در لینک زیر:

https://cinema.gamefa.com/44317/house-of-cards-season-3-review/‌

#امیر_دلاوری_پاریزی
#سینما

@Fdparizi
شوکه کننده! خانه پوشالی از همان سکانس‌های آغازین شوکه‌کننده است. چرا اینقدر سریع و البته پوست‌کنده با چنین واژه‌ای شروع می‌کنم؟ چون زمانی که صحنه‌های مختلف سریال را به صورت متفرقه از صدا و سیما تماشا می‌کنید، یا تیزرها و پوسترهای سریال را دید می‌زنید و در مورد سریال کنجکاوید، نهایت چیزی که می‌بینید، رنگ سبز است! 
ادامه در لینک زیر:


https://cinema.gamefa.com/42557/hoc-season-1-review/

#سینما
#House_of_cards
#امیر_دلاوری_پاریزی

@Fdparizi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#روز_واقعه
نویسنده: بهرام بیضایی
کارگردان: شهرام اسدی
محصول ۱۳۷۳
#سینما

@Fdparizi
بهترین آثاری را که در عمرتان دیده‌اید به خاطر بیاورید. (این کار را انجام دادید؟) چه انیمه باشند، چه فیلم و چه سریال و حتی چه کتاب و کمیک برای خواندن، حتما در بسیاری از آنان چند شخصیت اصلی وجود دارند که یکی از آن‌ها قهرمان است. یکی از آن‌ها را بشکافیم. نظرتان در مورد بتمن چیست؟ کمیک‌های بتمن را تصور کنید. بدون شک خفاش گاتهام قهرمان بی‌رقیبی محسوب می‌شود که خلافکاران گاتهام را شکار می‌کند و ارزش و انسانیتش بیشتر از آن است که آن‌ها را بکشد. اما این خفاش دوست داشتنی تنها نیست. آلفرد را در خانه و پایگاهش دارد. رابین را هنگام کتک‌کاری‌هایش دارد. زن گربه‌ای برخی اوقات از خطرات مرگبار نجاتش می‌دهد. کمیسر گوردون برایش جاده می‌بندد و شهر خالی می‌کند و کارهای دم دستی انجام می‌دهد. مگر بروس وین می‌تواند به تنهایی قهرمان بی‌رقیب گاتهامی شود که سیاهی و تاریکی آن شهر، هر شخصی را به درون سیاه‌ترین منجلاب‌های تا خرخره پر از لجن و کثافت می‌کشاند و اجازه نفس کشیدن به انسان‌ها را به عنوان اشخاص خوب نمی‌دهد؟ نه! پس نیاز به شخصیت‌های مکمل دارد. شخصیت‌هایی که هیچگاه به اندازه خود بتمن به آن‌ها توجه نمی‌شود. هیچگاه به اندازه خود او دیده نمی‌شوند. اما عرق پیشانی‌شان به همان اندازه‌ای است که بتمن می‌ریزد، به همان اندازه تاثیرگذار است و به همان اندازه‌ای که بتمن قهرمان است، آن‌ها هم قهرمان‌اند. این داستان فقط در مورد بتمن نیست. بلکه در مورد ده‌ها و صدها و هزاران اثر خوب نیز صدق می‌کند. یک قهرمان، یک تیم. یک عنصر خفن و هیجان‌انگیز برای آثار گوناگون.
ادامه را در لینک زیر بخوانید:

https://cinema.gamefa.com/35087/supplement-characters/
#سینما
#امیر_دلاوری_پاریزی

@Fdparizi
تا حالا چه فیلمی واقعا شما را تحت تاثیر قرار داده است؟ اگر یادتان باشد، گفتیم که ماتریکس دستاوردهای مفهومی متعددی دارد و مهم‌ترین دستاورد آن، ایجاد سوال در مورد مفاهیم مختلف در ذهن مخاطب است. می‌توان گفت ماتریکس از آن دست فیلم‌های تاثیرگذاری است که مخاطب را با خود درگیر می‌کند و شروع می‌کند به جنگیدن با مفاهیمی که انسان فکر می‌کند درست هستند و تلاش می‌کند تا با آن‌ها بازی کند. ماتریکس اینگونه نیست که مانند آثار کیارستمی با دیالوگ‌های فوق العاده خود ما را تحت تاثیر قرار دهد یا مانند آثار کوبریک و نولان، از تصاویر تاثیرگذار و تدوین‌های حیرت انگیز و دیالوگ‌های اثر بخش به همراه یکدیگر کمک بگیرد. ماتریکس می‌خواهد فقط با باورهای انسان بازی کند و آن‌ها را به چالش بکشد، و در این راه دارد داستانی کاملا باورپذیر که مخاطب آن را فریم به فریم درک می‌کند را با تمام وجود تعریف می‌کند، تا در مخاطب ایجاد شک کند. شکی که درست است کلمه آن جالب نیست، اما سکوی پرتابی برای یقین و باوری عمیق‌تر به شمار می‌رود. ماتریکس برای مخاطب عام‌تر و ساده پسندتر سینما نیز همانطور که گفتم پایان بندی مفهومی خوبی را به تصویر می‌کشد تا آن جنس مخاطبان ضرر نکنند و اصطلاحا نه سیخ بسوزد نه کباب.

#سینما
#امیر_دلاوری_پاریزی


متن کامل را در لینک زیر ببینید:

https://cinema.gamefa.com/35051/the-matrix-trilogy-analysis/
عصبانی نیستم

فیلمی که تمام تنش‌ها و خشم‌هایش را به درونم سرازیر کرده و لذت آن صحنه ناب عاشقانه در سینمایش هم تلخی پیرنگ را از بین نمی‌برد.

#سینما
#عصبانی_ام

@Fdparizi
محتوای کانال سهش بر اساس آن‌چه معنای زندگی می‌دانمشان. این کار را در پاسخ به برخی مخاطبان عزیز انجام دادم که گفته بودند محتوای سهش را مشخص کنم. زین پس با همین تگ‌ها مطالب را خواهم نگاشت:

۱. #ایدئالیسم_آلمانی که تخصصی ترین مباحث این کانال است و به دلیل علایق من عمدتا مباحثی حول هگل یا کانت است.
۲. #فلسفه که بیشتر فلسفه پاپیولار شده و عمومی است.
۳. #موسیقی #شعر #ادبیات #نقاشی #سینما و در یک کلمه #هنر
که من در این چند حوزه تخصص ویژه‌ای ندارم و مخاطب علاقه‌مند و پیگیر بوده‌ام و البته در موسیقی و شعر آموزش‌هایی دیده‌ام.
۴. #دین و #سیاست و #اخلاق و #زیبایی_شناسی که همواره از مهمترین دغدغه‌های من بوده‌اند.
۵. #تأملات_روزمره

#سهش
#فاطمه_دلاوری_پاریزی

@Fdparizi
با دوستی از اهالی سینما گفتگو می‌کردیم. گفت:
"الان زیاد طرفدار فیلم‌های گدار نیستم. چون خیلی ضد قصه میسازه. ولی بعضی ته مانده های افکارش هنوزم ته فکرم زنده است، این‌ها رو احتمالا نمیشه از بین برد. مثلا یه جمله داره میگه: سینما باید سنگی باشد که سکوت را می شکند همچون گلوله ای که نبرد را آغاز می کند. هر چیزی که می نویسم یا شروع به فیلمبرداری که می‌کنم، اول از خودم می پرسم آیا می تونه نبرد رو شروع کنه؟"

این جملات را که شنیدم، یاد شاملو افتادم که شعر را چنین می‌خواند:

"شعر، رهایی است
نجات است و آزادی
تردیدی است که سرانجام به یقین می‌گراید
و
گلوله‌ای که به انجام کار شلیک می‌شود."

#شاملو
#شعر
#گدار
#سینما

@Fdparizi
بیست و یک روز بعد

وقتی از سینما بیرون آمدم، پاهایم گرفته بود. کمی هم نفس‌نفس‌ می‌زدم. تپش قلبم از حالت عادی بیشتر شده بود. کف دستم عرق کرده بود و به خاطر مشت کردن دستم، رد ناخن‌هایم بر کف دستم مانده بود. گوئی مسیری طولانی را با استرس و نگرانی دویده‌ام. سمانه هم وضع مشابهی داشت.
مرتضا، در بازی پر از حس و تراژیک خود، زندگی را برای ما به تصویر کشیده بود و ما در جذبه‌ای دیونوسوسی، با او همراه و هم‌پا شده بودیم. تصویر مرتضا، تصویر زندگی بود که به قول مامانش « هر وقت غولی رو می‌کشی غول بزرگ‌تری میاد جلو. ولی تو دیگه از مبارزه قبلی قوی‌تر شدی و نمی‌ترسی» و این داستان زندگی است. داستان دویدن‌های بی امان و مبارزه‌های همیشگی.
زندگی همین تصویر پراز چالش و رنج و بیماری و نگرانی و مشکلات تو در تو ... است. اما زندگی با همه این رنج‌های بشری، سیاه نیست. سرشار از امید و تکاپو و بالندگی است. همین امید است که مخاطب را با حال خوب به خانه می‌فرستد. و این امید در صحنه آخر که گوئی تجلی رؤیای توامان پدر و پسر است، به اوج خود می‌رسد. حالا پسر دوربینی دارد که با آن رویایش را به تصویر می‌کشد... . و آخرین سکانس، لذت تلاش دوچندانی است که برای زندگی و رؤیایش کشیده است. امید، این آخرین بازمانده جعبه پاندورا برای تحمل داغ و دریغ‌های بشری.
وقتی از سینما بیرون آمدم، پاهایم گرفته بود. کمی هم نفس‌نفس می‌زدم. تپش قلبم از حالت عادی بیشتر شده بود، اما... درونم از آرامش ناشی از خلسه کاتارسیس وعده داده شده و هیجان امیدوارانه ناشی از همذات پنداری با تک تک لحظات مبارزه مرتضا، سرشار بود.

#کاتارسیس
#فیلم
#سینما
@Fdparizi