کانون انتظار

#چم_امام_حسن
Канал
Логотип телеграм канала کانون انتظار
@Entezar_ikiuПродвигать
113
подписчиков
1,26 тыс.
фото
239
видео
396
ссылок
💠ارتباط با ادمین: @Z_taher17 @Erfanalamoutiyan 💠 کانون انتظار دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره) @entezar_ikiu ▪️ صفحه کانون انتظار در اینستاگرام: https://www.instagram.com/entezar__ikiu/ ▪️
Forwarded from عکس نگار
🕘 #کاروان_عشق

#چم_امام_حسن

96


آماده حرکت شدیم که از دور صدایی آمد. اسلحه ها را مسلح کردیم و نشستیم.

چند لحظه بعد، از صداها متوجه شدیم که ابراهیم و جواد هستند. خوشحالی در چهره همه موج میزد. با کمک بچه های تازه نفس به کمکشان رفتیم. سریع هم از آن منطقه خارج شدیم.

نقشه های به دست آمده از این عملیات نفوذی در حمله های بعدی بسیار کارساز بود. این جز با حماسه بچه های شجاع گروه از جمله ابراهیم و جواد به دست نمی آمد.

فرداظهر ابراهیم و جواد مثل همیشه آماده و پرتوان پیش بچه ها بودند. با رضا رفتیم پیش ابراهیم. گفتم: داش ابرام، دیروز وقتی هلیکوپتر رسید چه کار کردید؟

با آرامش خاص و همیشگی خودش گفت: خدا کمک کرد. من و جواد از هم فاصله گرفتیم و مرتب جای خودمان را عوض می کردیم و به سمت هلیکوپتر تیراندازی می کردیم. او هم مرتب دور می زد و به سمت ما شلیک می کرد. وقتی هم گلوله هایش تمام شد برگشت.

ما هم سریع و قبل از رسیدن نیروهای پیاده به سمت ارتفاع حرکت کردیم. البته چند ترکش ریز به ما خورد تا یادگاری بمونه !

#ادامه_دارد.....



📚 برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم

🆔 @entezar_ikiu 📡
Forwarded from عکس نگار
🕘 #کاروان_عشق

#چم_امام_حسن

95

🎤 راوی: حسین الله کرم

دقایقی بعد، از دور صدای هلیکوپتر شنیده شد! فکر این یکی را نکرده بودیم.

ابراهیم بلافاصله نقشه ها را داخل یک کوله پشتی ریخت و تحویل رضا داد و گفت: من و جواد می مانیم شما سریع حرکت کنید.

کاری نمیشد کرد، خشاب های اضافه و چند نارنجک به آنها دادیم و با ناراحتی از آنها جدا شدیم و حرکت کردیم. اصلاً همه این مأموریت برای به دست آوردن این نقشه ها بود. این موضوع به پیروزی در عملیات های بعدی بسیار کمک می کرد.

از دور دیدیم که ابراهیم و جواد مرتب جای خودشان را عوض میکنند و با ژ۳ به سمت هلیکوپتر تیراندازی می کردند. هلیکوپتر عراقی هم مرتب با دور زدن به سمت آنها شلیک می کرد.

دو ساعت بعد به ارتفاعات رسیدیم. دیگر صدایی نمی آمد. یکی از بچه ها که خیلی ابراهیم را دوست داشت گریه میکرد، ما هیچ خبری از آنها نداشتیم. نمیدانستیم زنده هستند پا نه.

یادم آمد دیروز که بیکار داخل شیار ما مخفی بودیم، ابراهیم با آرامش خاصی مسابقه راه انداخت و بازی می کرد. بعد هم لغت های فارسی را به کردهای گروه آموزش میداد. آنقدر آرامش داشت که اصلاً فکر نمیکردیم در میان مواضع دشمن قرار گرفته ایم.

وقتی هم موقع نماز شد میخواست با صدای بلند اذان بگوید!
اما با اصرار بچه ها خیلی آرام اذان گفت و بعد با حالت معنوی خاصی مشغول نماز شد.

ابراهیم در این مدت شجاعتی داشت که ترس را از دل همه بچه ها خارج میکرد. حالا دیگر شب شده بود. از آخرین باری که ابراهیم را دیدیم ساعت ها می گذشت.
به محل قرار رسیدیم با ابراهیم و جواد قرار گذاشته بودیم که خودشان را تا قبل از روشن شدن هوا به این محل برسانند.

چند ساعت استراحت کردیم ولی هیچ خبری از آنها نشد. هوا کم کم در حال روشن شدن بود. ما باید از این مکان خارج می شدیم. بچه ها مرتب ذکر میگفتد و دعا میخواندند. آماده حرکت شدیم که از دور صدایی آمد.....

#ادامه_دارد.....



📚 برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم

🆔 @entezar_ikiu📡
Forwarded from عکس نگار
🕘 #کاروان_عشق

#چم_امام_حسن

94

🎤 راوی : حسین الله کرم

برای اولین عملیات های نفوذی در عمق مواضع دشمن آماده شدیم. ابراهیم، جواد افراسیایی، رضا دستواره و رضا چراغی و چهار نفر دیگر انتخاب شدند. بعد دو نفر از کردهای محلی که راه ها را خوب می شناختند به ما اضافه شدند.

به اندازه یک هفته آذوقه که بیشتر نان و خرما بود برداشتیم. سلاح و مواد منفجره و مین ضد خودرو به تعداد کافی در کوله پشتی هابسته بندی کردیم و راه افتادیم.

از ارتفاعات و بعد هم از رودخانه امام حسن عبور کردیم. به منطقه چم امام حسن (ع) وارد شدیم.

آنجا محل استقرار یک تیپ ارتش عراق بود. میان شیارها و لابه لای تپه ها مخفی شدیم. دشمن فکر نمی کرد که نیروهای ایرانی بتوانند از این ارتفاعات عبور کنند. برای همین به راحتی مشغول تهیه نقشه شدیم.

سه روز در آن منطقه بودیم. هرچند بارندگی های شدید کمی جلوی کار ما را گرفت، اما با تلاش بچه ها نقشه های خوی از منطقه تهیه گردید.

پس از اتمام کارشناسایی و تهیه نقشه، به سراغ جاده نظامی رفتیم. چندین مین ضد خودرو در آن کار گذاشتیم. بعد هم سریع به سمت مواضع نیروهای
خودی برگشتیم.

هنوز زیاد دور نشده بودیم که صدای چندین انفجار آمد. خودروها و نفربرهای دشمن را دیدیم که در آتش می سوخت.

ما هم سریع از منطقه خطر دور شدیم. پس از چند دقیقه متوجه شدیم تانک های دشمن به همراه نیروهای پیاده، مشغول تعقیب ما هستند. ما با عبور از داخل شیارها و لابهدلای تپه ها خودمان را به رودخانه امام حسن (ع) رساندیم با عبور از رودخانه، تانک ها نتوانستند ما را تعقیب کنند محلی مناسابی را در پشت رودخانه پیدا کردیم و مشغول استراحت شدیم.

دقایقی بعد، از دور صدای هلیکوپتر شنیده شد!.....

#ادامه_دارد.....



📚 برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم

🆔 @entezar_ikiu 📡