🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌺🍃🌸🍃🌺🌺🍃🌸🌸برای
#محمد_درویش،
#یار_ساعت_زمین ،
به مناسبت زاد روزش
🍰✍️ ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق،
برو ای خواجه ی عاقل، هنری بهتر از این؟
رادیو
#آکواریوم را گوش می کردم؛ که داستانش مفصل است و اگر نمیدانی و دوست داری بدانی چیست، کافی ست هشتگ کنی در
#تلگرام ، تا بشنوی نوای نگاشته ی
#یاسین_حجازی را؛
بگذریم... در قسمتی که اقتباسی ست از کتاب
#رویای_مادرم ، نوشته ی
#آلیس_مونرو ؛ گوینده از داستان
#صورت می گوید و از اینکه، خواستن (دوست داشتن)، مثلِ یک جور
#دشنه است ...
در
#محیط_زیست، خاصه محیط زیست کشورم که اوضاعش سخت روانِ آدمی را می ساید، خواستن و دوست داشتنِ محیط زیست، همان دشنه ایست که یاسین می گوید؛ دشنه ای که قلبت را نشانه می رود... بارها از شنیدن و دیدنِ اتفاقات حوزه ی محیط زیست، قلبم درد گرفته... از دیدنِ بی تفاوتی مردم ، بی کفایتی و حتی
#خیانت مسئولین ...
اما وقتی عاشق می شوی، این دشنه را همانگونه که
#مریم_خامدار روایت می کند، در صورت و قلبت فرو می بری تا جایی که از دردش سِر می شوی ...
و برای من، آن کس که
#عشق گمشده ام را در وجودم یافت،
#محمد_درویش بود .
خواستم یادداشتی بنویسم امروز به مناسبت زادروزش؛ از همان یادداشت هایی که برای یاران
#ساعت_زمین می نویسم؛ اما چه بگویم از او که از همه ما را یار تر است و به قول
#شفق_متولی ، حبل المتین ست.
از کدام کارش بگویم، از صندلی اش که به آن جان بخشید، از اتاق متروکی در
#پردیسان که به آن زندگی داد، از کارهایی که برای اعتلای کشورش می کند و از آنان که در این وانفسای بی مهری به طبیعت، سبز زندگی می کنند، می گوید؛ مدیران موفق را معرفی می کند، در افتتاحیه ی مدارس طبیعت شرکت می کند، از برنامه های تلویزیونی که می رود و بی شمار است...
من در جمع دانشجویان دانشکده محیط زیست، دیدم رگِ گردن محمد درویش را که بیرون زده بود برای سرزمینش؛ آن هم سرزمینی که مدتهاست
#نخبگان از آن ناامید شده اند و جلای وطن کرده اند؛ اما او همچنان
#سرو قامت، ایستاده و از دید من یک
#وطن_پرست واقعی ست
بارها سعی کردم از استاد عزیزم بنویسم که هرچه نگاشته ام باز هم کم است.
چه چیز بالاتر از اینکه بگویم او، به حق یک
#سرمایه_اجتماعی ست برای ایران
🎂 استاد گرامی،
#هموطن گرانقدر ، تولدت مبارک
☺️#تولد ت مبارک
#تولد_همکارانhttps://t.me/EarthHour/562@darvishnameh@EarthHour