👑 #مردآویج_زیاری، پادشاهی که اعراب مسلمان را یک به بک از زیرشمشیرش گذراند 🔥از رادمردان سرزمین طبرستان که علیه خلیفه عباسی قیام کردند، فرزندان زیار بودند که نسب خود را به آرغُش میرساندند و در اساطیر ایرانی از پادشاهان گیلان بود. بعضی آرغش را همان آرش تیرانداز میدانند. مردآویز (مرداویج) و برادرش وشمگیر از آغاز جوانی در کوهستانهای دیلمان علیه اعراب دادِ مردی میدادند. مرآویچ نخست به خدمت اسفار شیرویه درآمد و پس از چندی او را کشت و سپاه و خزائنش را بدست آورد.
آنگاه مرداویچ درصدد برآمد که دست عمال خلیفه را از شهرهای ایران کوتاه کند و بدین منظور خواهرزاده اش بنام هرمز را برای تسخیر همدان فرستاد که دراین لشکرکشی هرمز کشته شد و مرداویچ شخصا به همدان لشکر کشیده و چون بر فرماندار عرب آنجا پیروز شد، تمامی اعراب و هرکه را مسلمان بود از دم تیغ گذرانید، سپس سپاه اعزامی بغداد به فرماندهی هارون را شکست داد و کشتار هولناکی از آنها کرد. آنگاه اصفهان را از مظفربین یاقوت حاکم عرب آنجا گرفت و یپاهی را به خوزستان فرستاد و اهواز را تصرف کرد.
مردآویچ پس از این فتوحات، تاجی جواهرنشان به سبک شهریاران ساسانی بر سر گذاشت و بر تخت طلا نشست و مراسم دربار ساسانیان را اجرا میکرد! وی پیوسته در این آرزو بود که خلافت بغداد را واژگون کند وایرانیان را از تسلط تازیان برهاند. بنابراین تصمیم گرفت که آهنگ بغداد کند و کار نیمه تمام یعقوب لیث سیستانی را به سرانجام رساند. و پیش از حرکت سپاهیانش مراسم جشن باستانی سده را با شکوه تمام در اصفهان انجام داد که چهارصد سال بود متروک شده بود.
خلیفه نیرنگ بازعباسی که درخود توان مقابله با دیلمان را نمیدید، رو به فریب نزدیکان این رادمرد آورد و مزدورانی را استخدام کرد. پس از اتمام جشن سده در اصفهان و پیش از حرکت مرداویچ بسوی بغداد، هنگامی که به گرمابه رفته بود، بدست غلامان ترک خود بقتل رسید(ماجرای قتل مرداویج مفصل میباشد و در اینجا به طور بسیار خلاصه ذکر شده است) و کشندگان او به بغداد گریختند و در دربار مقتدر، خلیفه عباسی، مقامی ارجمند یافتند! و هزار سال است که حسرت کشته شدنِ بی موقعِ مرداویچ را بر دل هر ایرانی میهن دوستی گذاشتند!!
پس از
مردآویج، برادرش وشمگیر به امیری رسید ولی با شورش هایی که به تحریک خلیفه عباسی برپا میشد، هیچگاه فرصت حرکت بسوی بغداد را پیدا نکرد. وشمگیر کینه عجیبی نسبت به تازیان داشت و حتی بیشتر از برادرش!!... میگویند:
پس از بالا گرفتن کار مرداویچ و آزادسازی اصفهان از دست اشغالگران تازی،
مردآویج یکی از سرهنگانش را برای آوردن
#وشمگیر از گیلان به اصفهان فرستاد تا برادرش را ولیعهد خویش کند. هنگامی که آن سرهنگ به گیلان رسید و سراغ وشمگیر را گرفت، او را به مزرعه ای بردند که همگی با پاچه های بالازده سرگرم کشت و کار بودند! همینکه امیر را دیدند آهنگ جانش کردند و سرهنگ محاصره شده به آرامی و ملایمت به وشمگیر گفت که مژده! برادرت شهریاری توانا شده تو را نزد خو میخواند.
وشمگیر چون این سخن شنید، رویش از غضب سیاه شد و دهان پرباد کرده و یکباره خالی نمود (تقریبا شیشکی کشید) و با خشونت تمام گفت:
این به ریش برادرم که جامه سیاه پوشیده و خدمت به ابلیسانِ سیاه پوش میکند!!
(سیاه پوش کنایه از عباسیان است)
سرچشمه
📕: آل زیار، میترا مهرآبادی
https://t.me/Derafsh_IRANshahr/11245#پاینده_ایرانشهر 👑#رستاخیز_آریایی 🔥
𓄂JOIN𓆃
྿@Derafsh_IRANSHAHR❈