شعری در وصف
#پدر، بمناسبت چهلم زنده یاد نوری
▫️با این دلِ شکسته و این بغض ِدر گلو
با جای خالی ات چه کنم بعد ازین،بگو؟!
▫️با جایِ خالی ات که مرا زَجر میدهد
هرگز گمان نکن که خدا صبر میدهد!
▫️هرگز گمان نکن که صبورم بدون تو
از درد و رنج و واهمه دورم بدون تو
▫️این زندگی که بعدِ تو دارم جهنم است
هر جا که بی تو سَر بُگُذارم جهنم است
▫️از ریشه تا به شاخه مرا سوخت زندگی
لبهایِ اعتراض ِ مرا دوخت زندگی
▫️بیداری ام شبیه به کابوسِ مُردن است
خوابم پُر از شمارشِ معکوسِ مردن است
▫️این شعرها که بعدِ تو پیچیده در سرَم
هرگز نمیشوند تسلایِ خاطرَم
▫️با یک دلِ شکسته نوشتم ؛
پدر نخواب !
بیدار شو، بس است،ازاین بیشتر نخواب !
▫️وقتِ غروب و بستنِ چشمانِ روز نیست
خورشید را به حالتِ اغما نَبر ، نخواب
▫️وا کن دریچه های قفس را بەرویِ من
تاب و توان این دلِ بی بال و پَر ، نخواب
▫️این باغ را ببین که بدونِ تو مرده است-
این سرو را که بی تو ندارد ثمر ، نخواب
▫️بیدار شو ، وَ روی "غزل" را "سپید" کن
با درد مینویسم و با چشم تَر ؛ نخواب !
▫️اما تو پَرکشیدی و جانم به غم نشست
خوابیدی و تمامِ جهانم به غم نشست
▫️بر باد رفت بعدِ تو دارِ و ندارِ من
عشق و امیدواری و صبر و قرارِ من
▫️بی نورِ چشمهایِ تو خورشید رفته است
از آسمانِ عمرِ من امید رفته است
▫️من مرگ را به چشمِ خودم بی تو دیده ام
امشب چهل شب است که از خود بریده ام!
▫️امشب چهل شب است که جان بر لبِ من است
امشب چهلمین شبِ تو نه،شبِ من است
▫️امشب چهل شب است که من زنده نیستم
دارم اگرچه روح به تن زنده نیستم!
▫️داغِ غمت به خاک و به خون میکشاندم
فکرِ نبودنت به جنون میکشاندم
▫️از من نمانده هیچ،جز این آهِ سینه سوز
من مرده ام اگرچه نفس میکشم هنوز
▫️با این دل شکسته و این چشمهایِ تَر!
با جای خالی ات چه کنم بعد ازین
پدر؟!...
#زهرانوری (شیرین)
2 آبان 97
@CEYMARIAN