تاریخ و فرهنگ دره شهر

#رضا_موزونی
Канал
Логотип телеграм канала تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIANПродвигать
6,48 тыс.
подписчиков
28,3 тыс.
фото
7,59 тыс.
видео
3,29 тыс.
ссылок
ارتباط با ادمین👇: @Mehrgankadehh کانال مردمی #دره_شهر #مهرگان_کده، #سیمره ، تاریخ و #فرهنگ آدرس اینستاگرام: http://instagram.com/ceymarian
✳️▫️به احترامت بر می خیزم

🔸#رضا_موزونی:

در ایام سخت کرونا بر همه آشکار شد که می توان تعدادی اداره را از قطار پرخرج دولت پیاده کرد، بی آنکه جامعه از نبودشان دچار نقصان شود.
حتی می توان گفت تعطیلی برخی از ادارات لطف در حق جامعه است.

و اما در گیر و دار بیماری مرموز کرونا چند اداره ودستگاه دولتی هم وجودشان بیش از پیش درک شد.
در خاکریز اول #بهداشت_ودرمان،مدافعان بی سنگر عرصه سلامت، که غیرت را اعتباری ویژه بخشیدند.
ودر خاکریزهای بعدی بحث #آموزش_وپرورش است که تعطیلی نمی شناسد و‌ هر جا که آموزش وپرورش برقرار باشد ، آرامش روانی جامعه هم بردوام است.
شاید بیشتر ادارات، همان وظایف همیشه خود را با کم وبیش شدن مخاطبان در همان بسترهای پیشین ادامه می دهند.
اما بحث آموزش عرصه ای متفاوت تر است.
و این معلمان فداکار و شریف هستند که آموزش را بر بستری متفاوت و در گستره ای وسیع صبورانه انجام می دهند.
معلمانی که با وجود، دغدغه های مالی با تحمل هزینه روزانه اینترنت و گذاشتن وقتی بیشتر از گذشته،دانش آموزان را در کلاسهای مجازی آموزش می دهند و این چراغ را با جان، روشن نگاه داشته اند.
به ویژه در حوزه ابتدایی که کار سخت تر و ظریف تر است.
خداوند وجود معلم را با گل غیرت و رنج و صبوری سرشته است، که سربلند نجیب همه ی دوران هاست.
و بر وجود معلمی افتخار می کنیم که برای آموزش دو نفر دانش آموز بی بهره از پهنای لاغر اینترنت ،راه سخت روستا را در پیش می گیرد که بگوید نان معلمی معیار خلوص و حلال بودن است.

اگر چه روزگار ما هر لحظه چهره ای تازه از غم دارد، اما دنیا، بی معلم چیزی کم دارد.
و من این روزها همراه فرزندم چشم بر صفحه گوشی با حضور و غیاب تو به احترامت بر می خیزم ، که یادم بماند که من شاگرد همیشه کلاس معرفت توام.


@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
.
🔸فردا با ماندن در خانه، طبیعت را خوشحال کنیم.

سالهاست واژه ای اشتباه در بین مردم رواج یافته است به عنوان" روز طبیعت" !
اما این روز برای طبیعت،همیشه تلخ ترین روز سال بوده است.
روزی که درخت و گیاه و سنگ مورد هجوم بی امان مردم قرار می گیرد!
روز طبیعت! روزی که هزاران تن زباله در طببعت رها می شود!

🔸حالا در ایام کرونا،طببعت روز واقعی خود را تجربه خواهد کرد
روز طبیعت رفتن به طبیعت نیست !
روز طبیعت روزی است که محیط زیست از دست انسان راحت باشد ونفسی تازه کند.

🔸فردا با ماندن در خانه،طبیعت را خوشحال کنیم.
🔸🔸 #رضا_موزونی

#همه_با_هم_با_فرهنگ_و_رعایت_بهداشت
#کرونارا_شکست_خواهیم_داد
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
✳️🔸در بازار کرونا، شرافت مان را چند می فروشیم؟

یادداشتی از #رضا_موزونی:

🔸دنیا و بیشتر از همه ایرانش، درطول تاریخ دستخوش نامرادی ها و هجوم ها و تهاجم ها قرار گرفته است، از حمله ملخ آسای مغولان تا تازیانه تلخ تازیان!
و عرصه آنچنان تنگ شده است و روزگارآنچنان تلخ ، که جلال الدینی در تاریخ عزیزانش را آنگونه که می دانی به تیغ می سپارد!

▫️ روزگار انچنان تلخ که آغایی در کرمان، بیست هزار چشم در همین حوالی نزدیک تاریخ، از حدقه بیرون می ریزد!
🔸سرزمین ما طاعون را ، وبا را از سرگذرانده است.
ما جنگ را ، ما موشک باران را، ما زلزله را !ما سیل را، ما مرگ را با جان تجربه کرده ایم !
اما هیچگاه شرافت مان را گم نکرده ایم!
یاد خال نوشته ای روی دست پهلوانی لاغر در دهه شصت می افتم " این نیز بگذرد"
آری کرونا هم می گذرد، عده ای می روند و عده ای می مانند و خوب می دانیم ماندگان قرار نیست برای همیشه بمانند!
▫️شرافتمان را نفروشیم ! نگذاریم با احتکار ناجوانمردانه چند کارتن ماسک ننگ تاریخ بشویم !
از خود بپرسیم شرافت ما چند کارتن دستکش می ارزد!؟
نیازی نیست به رستم شاهنامه ببالیم، رستم شاهنامه امروز آن شیرزن لرستانی است که عابر بانکها را شبانه ضدعفونی می کند!
رستم شاهنامه امروز تاریخ،پزشکان و پرستارانی هستند، که آگاهانه و جسورانه در قلب حادثه هستند.
و تو هیچ نیستی، که جیب هایت را از مرگ دیگران پر کرده ای!
پولهایت بوی مرگ می دهد ، بوی ناجوانمردی !

🔸براستی ما چند بسته ماسک می ارزیم ؟!
چند کارتن ماسک ، چند بسته دستکش را از نیازمندانش دریغ کرده ایم ؟!

▫️دراین روزهای تلخ که مادر از بوسیدن فرزندش محروم است. شرافتمان را چند فروخته ایم؟!
همان بهتر که صورتهایمان را با همان ماسک بپوشانیم !
کرونا می رود، شرافت می ماند.
مواظب باشیم در بازار کرونا شرافت مان را نفروشیم.

#همه_با_هم_با_فرهنگ_و_رعایت_بهداشت
#کرونارا_شکست_خواهیم_داد
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
🔸مادر کوه گم شده ی کتابهای جغرافیاست!

▫️#رضا_موزونی:
🔸شب بو، آهو،دالاهو
مادرم کدامین بود؟

سواد نداشت،سواد نداشت و معلم بود! معلم بی کتاب و گچ و تخته!
مدرس دانشگاه رنج، استاد دانشگاه فداکاری!
و سالها بی هیچ کرسی، خداباوری را به صورت شبانه روزی تدریس می کرد.
سرکلاسش می نشستیم،می دویدیم
می خوابیدیم.
تنبیه نداشت،سیلی نداشت !کلاس نگاهش تعطیلی نداشت!
دست های زبرش نرم بود چون لیف سفید پنبه های دشت دیره!
صبح های زود مشک می زد، مشک را با اشک
می زد.
و گم می شدیم در عطر دوست‌داشتنی گیسوانش در دشت گلپوش گلونی اش!

▫️در ناگهانی تلخ آسمان شهرمان را کلاغ ها خط کشیدند مادرم یک آن رزمنده شد! رزمنده بی پوتین! رزمنده بی پرونده!
و ما ماموران بی ماموریت مناطق جنگی!
و جنگ بود!و خلق مادرم تنگ بود!
ترسیده بود شاید! برای بچه هایی که چون جوجه های رنگی زیر بالهایش جیک جیک می کردند!

▫️مادرم پیامبر نبود! پیام آور بود! و معجزه اش زنبیل قرمزکوچکی که چقدر بوی نان می داد!
طعم آدمسهای گرد خروس نشان!
طعم دفترهای کاهی ۱۰۰ برگ!
طعم بیسکویتهای زرد پتی بور

▫️برای معلمم نام کوه های محلی را نوشته بودم سرکش! قلاجه !شیاکوه!
بعدها یادم آمد که بلندترین کوه محلی را یادم رفته بود!
مادر!
بچه ها خندیدند ! مگر مادر کوه است؟!
به تاکید گفتم : آری کوه است !
من شانه هایش را فتح کرده ام،از دامنش گل چیده ام!در سایه اش خوابیده ام!
به او پشت زده ام در وقتهای دلتنگی !
▫️مادر کوه گم شده ی کتابهای جغرافیاست!
و ناگهان بی خبر می رود
مثل برق محله ی گلریزان
و ناگهان تمام می شود!
مثل خط آخر انشا
مثل آخرین بیت یک غزل
مثل آخرین روز تعطیلی تابستان!
مثل آخرین جرعه قمقمه در مرداد ماه تپه ی تاجیک!
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️شکارچی مبهوت عشق افشانی!
@ceymarian
🔸گنجشک می داند به دامگه خطر می رود،
برای آنکه که دوستش می دارد ، دانه را بر می دارد ، به او می دهد.
دوباره و چند باره!
زندگی باعشق ، با جوانمردی با ایثار زیباست .
شکارچی مبهوت عشق افشانی پرنده !
ما کجای جوانمردی، ایستاده ایم ، با عشق چقدر فاصله داریم ؟!

🔸 #رضا_موزونی
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
🔸عینعلی تیموری،راوی رنج مویه های زاگرس

مور از آواهای دیرسال دنیاست.
آوایی جانسوز،که تسکین دلهای غم گرفته وجگرهای سوخته است.

▫️سالها پیش در پژوهش های تاریخی و فرهنگی ام با نامی آشنا شدم که میراث دار این آوای تاریخی بود.
زنده یاد عینعلی تیموری فرزند امین بگ به سال ۱۳۱۷ دیده به جهان گشود.
ناملایمات روزگار و مرگ مادر از همان ابتدای نوجوانی اندوهی سخت سنگین بر دل او نهاده بود.
او بعدها با مرگ خواهرش، دلمویه هایش را با کوه ودشت در میان نهاد ودیری نپایید صدای مور لکی عینعلی،تیمار دار اندوه مردمان هم تبارش شد.
این هنرمند کم نظیر سالهای سال در مراسم عزاداری در دیار زاگرس دعوت می شد و با صدای جگرسوزش غم بی سامان مردم را سامان می داد.
در سالهای دفاع مقدس مور عینعلی تیموری از رادیو پخش می شد و اندوه کوچ شهدای جنگ تحمیلی با مور او تسکین می یافت.

سالها پیش چند با با او گفتگوی تلفنی داشتم.صدایش خسته به نظر می رسید، مرا می شناخت و برنامه های ما را می دید ومی شنید. با او وعده ی دیداری گذاشتم و روزگار امان این دیدار را نداد.
🔸این هنرمند بی بدیل ، که لقب سلطان مور برازنده ی صدای او بود در مهرماه سال ۹۲ دیده از جهان فرو بست.
در سالگشت کوچش، یادش را گرامی می داریم.
وبه بانگ بلند می گوییم : کاش متولیان فرهنگی قدر این بزرگان و میراث داران فرهنگی را در زمان حیاتشان بیشتر می دانستند.

🔸▫️ #رضا_موزونی
مهرماه ۱۳۹۸
@ CEYMARIAN
شاگرد اول !

یادداشتی از #رضا_موزونی
@CEYMARIAN

گفت : شاگرد اول بودم ، پدرم یادم داده بود،که همیشه درس بخوانم ، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم ! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند !
عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟
وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم .
پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم !چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند !
ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول !
وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم!
وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم !
چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم ، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم
من حتی باریدن برف را هم ندیده ام !
من همیشه کفشهایم نو بود چون باآنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم !
من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم
ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم !

و حالا یک پزشکم ! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس ! پزشکی که تا الان نخندیده است ،مهندسی که شوخی بلد نیست!
من نمی دانم چطور باید نان بخرم !من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم!
با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم !
من شاگرد اول کلاس بودم ! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم ، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم !
همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم

گفت :یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم !یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد !
راستی پدرهای خوب ومهربان به فکر شاگردهای اول کلاس باشید
و اگر پدرم را دیدید بگویید پسرش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است.

کانال تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
🔸ثروتمند فقیر!

به قلم : #رضا_موزونی

▫️ثروتمند فقیر پارادوکسی عجیب اما واقعی برای آموزش وپرورش است.
دولتها باید حامی اموزش وپرورش باشند و تحصیل رایگان درنظام آموزشی ایران امری پذیرفته شده است.
اما واقعیت تلخ آن است که بدون کمک و همیاری مردم،آموزش وپرورش نمی تواند حرفی برای گفتن داشته باشد!
و از همین رو بحث مشارکت مردم در کمک ریالی به مدرسه بحث داغ روزهای ثبت نام در سالهای اخیر است،که هم باعث شرمندگی مدیران صبور و شریف مدارس در مقابل اولیای بچه ها شده است و هم مایه ی زحمت مردم و به ویژه باعث اضطراب قشر ضعیف جامعه گشته است.
چه می توان گفت؟!
حق را به کدام طرف باید داد؟!
مدیر مدرسه هزینه های مدرسه را در خشکسالی عجیب و همیشگی اعتبارات آموزش و پرورش چگونه تامین کند؟!
پدری کارگر که در تامین هزینه های ساده معیشتی خانواده اش درمانده است، از کجا هزینه ی درخواستی ثبت نام فرزندش را پرداخت کند؟!

▫️حق را به کدام طرف باید داد؟!
دیوار مدیران مدارس کوتاه است! نباید پول بگیرند ولی هزینه جاری مدرسه را بدون کمک اموزش وپرورش هم باید اداره کند!
چگونه؟!
مدیران مدارس هیچگاه جوابی واضح و روشن برای این پرسش نگرفته اند؟!
حتی اگر هر سال ده وزیر عزل ونصب شوند!
باز هم این پرسش بی جواب می ماند!

▫️شعار را باید کنار گذاشت! اینکه آموزش و پرورش فقط باید به دنبال کار فرهنگی وآموزشی باشد.
اینکه اقتصاد را نباید در فرهنگ دخالت داد!
باورمن بعنوان یک کارشناس فرهنگی این است که آموزش وپرورش در این شرایط نابسامان، باید دقیقا به مسایل اقتصادی ورود کند!
آموزش وپرورش ثروتمند است، آموزش وپرورش محل انبار پول است!
اگر نبود پس این همه پول موسسات مثلا کمک آموزشی از کجا می آید!؟
گاج و منتشران وقلم چی و کلاغ های سپید و زرد از کجا چنین فربه شده اند!؟
دست دیگران توی جیب آموزش وپرورش است ،
هیچ اشکالی ندارد !!
آموزش وپرورش دستش را توی جیب خودش کند، تخلف است !!
▫️راهکار :
قانون از آسمان نیامده ! عده ای کاربلد بر اساس شرایط وقت آن را نوشته وتصویب کرده اند!
پس می شود تغییر کند!
آموزش وپرورش بجای معاون پشتیبانی باید معاون اقتصادی از نوع پولسازش داشته باشد.
پول سازی یعنی اینکه از ظرفیتهای اقتصادی آموزش و پرورش باید استفاده کند.
ظرفیتهای پول سازی و درآمدزایی آموزش و پرورش بسیارند که در نوشتار بعدی به آن پرداخته می شود.

@CEYMARIAN
✳️🔸حادثه کربلا با جان و روح مردم آمیخته است.
▫️لزوم دقت در اشعار نوحه

🔸 #رضا_موزونی
حادثه جانگداز کربلا، بی شک از غم انگیزترین و ماندگارترین حوادث تاریخ است و با کمک هنرهایی همچون: نوحه خوانی، سینه زنی، برپایی مجالس روضه، شبیه خوانی، تعزیه و ... قرنهاست در گوش زمان تکرار میشود. ..

آیین محرم از جمله مراسمی است که با گوشت، خون و روح این مردم آمیخته شده و شجاعت، دلاوری، دین مداری، غیرت و مظلومیت آفرینندگان این حادثه ی تاریخ، حتی از دید بسیاری از دانشمندان غیرمسلمان هم پوشیده نمانده است.

🔸در استان کرمانشاه یک ماه مانده به آغاز واقعه کربلا، مردم در جنب و جوش خاص و حس و حالی مثال زدنی، مقدمات برگزاری این آیین دینی را فراهم می آورند. مکانی در دل روستا که جایگاه همیشه ی برگزاری این مراسم
بوده را آماده سازی می کنند.

در گذشته میدان کوچک آبادی را آب و جارو می کردند. "کتل"ها و "علم ها بر فراز خانه ها و سیاه چادرها برافراشته می شدند.

کودکان، بندهای سبز را به مچ دست می بستند. پیرمردان ده، دفترچه ی رنگ و رو رفته ی نوحه خوانی را از صندوق اسرارآمیز گوشه اتاق با احتیاط خاص بیرون می کشیدند.

جوانان و مردان ده، زنجیرهای خود را دوباره آماده می ساختند. تنها دهل آبادی دوباره تعمیر می شد.
کودکان چند روز قبل از شروع مراسم، خود، نوحه خوانی و زنجیرزنی را می آغازیدند.

دختران کوچک، دم غروب گرد هم می آمدند و شعرهای کودکانه را سر می دادند: "شاه حسین، وا حسین، ئرا قتل امام حسین" و همه جا عشق بود، ارادت بود و ... .

غروب، چراغ زنبوری های روستا نفت میشد و آماده برای نورافشانی، پرنورترین چراغها بر تیر چوبی وسط میدانچه آویزان می شد و پیرمردان ده کنارش می ایستادند. نه بلندگویی و نه آمپلی فایری و نه CD و نه نواری.

زنجیرزنان آرام آرام از راه می رسیدند و آوای حزن انگیز "یا حسین" در دل روستا طنین می انداخت.

هرکه زنجیری داشت، در صف زنجیرزنان قرار می گرفت و دیگر مردان ایستاده به احترام مراسم، سینه می زدند. زنان گاه "مور" می:خواندند و با اشکهایی در چشم، سینه میکوفتند .
نوحه سرایان که تعدادشان یکی دو نفر بیشتر نبود، زیر نورافشانی چراغ زنبوری برپای می ایستادند و آرام آرام نوحه سرایی را شروع می کردند.

پیرمرد نوحه خوان "کور سوادی" داشت؛ اما نوحه ها را به تناسب روزها برای نوحه خوانی انتخاب می کرد.

پیرمرد نوحه خوان، کور سوادی داشت؛ اما خوب می دانست در هر روز محرم چه اتفاقی افتاده و کدام یار امامش در خون غلطیده است؟

آهنگ نوحه پر از حزن و تداعی گر غمی سنگین بود. زنجیرها هماهنگ با هم بر پشت عریان مردان فرود می آمدند و صدای هماهنگ دستهای مردم کناره ی میدان که بر سینه هایشان عاشقانه می نشست، موسیقی زیبایی را در دل شب، طنین انداز می نمود. موسیقی حزن با طعم عشق.

نوحه خوان در ابتدای نوحه اش، زنجیرزنان و سینه زنان را مخاطب قرار میداد: "یا حسین!« و زنجیر زنان جواب می گفتند: "یاحسین" نوحه خوان می خواند: "در کربلا" و پاسخ می آمد:
"حسین وای" "در نینوا": "حسین وای" / ای تشنه لب: "حسین وای" و مقدمه های برای مکان و زمان این حادثه و معرفی شخصیتهای حماسه کربلا و ما کودکان می آموختیم که حادثه محرم، در کربلا و نینوا اتفاق افتاده است، قهرمان این واقعه امام حسین (ع)است...

حسینی که تشنه لب است! عریان بدن است! و آرام آرام در هر شب نوحه خوان حوادث را در قالب اشعارش باز می گفت: "نوجوان گم کردمه، آرام گیان گم کردمه"

مادر آه می کشید و می گفت: امشب علی اکبر به میدان می رود و شب دیگر نوحه خوان می خواند: "شیرین شمامه ی نوبه رم، روله لای علی لای" و مادر می گفت: ای داد بمیرم! امشب علی اصغر شهید می شود .

مراسم عزاداری امام حسین (ع) و یارانش
حالا هم برگزار می شود؛ اما چه اتفاقی افتاده
است؟ چرا از نوحه ی بعضی نوحه خوانان و مداحان، دیگر اشکی بر چشمها نمی آید؟
🔸بخش اول


متن استاد موزونی چقدر شبیه حال و هوای محرم در این دیار است ...

تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
‍ ‍ ✳️🔸شاه می بخشد ولی شیخ علی خان نمی بخشد.

🔸#رضا_موزونی:

▫️شیخ علی خان زنگنه کرمانشاهی مدتها حاکم کرمانشاهان بود. در روزگاری که ازبکان به خراسان بزرگ حمله ورشده بودند، شیخ علی خان به دستور شاه عباس دوم قصد خراسان نمود و در ماموریتش توفیق یافت.این مرد با درایت بعدها توسط،شاه سلیمان صفوی به صدر اعظمی ایران رسید ولقب "اعتماد الدوله " یافت.

▫️ابراهیم باستانی پاریزی می نویسد: "در زمان شاه سلیمان برای مدت محدودی یک وزیر نسبتاً پرکار بر سرکار آمد ولی با توجه به اینکه دستگاهها اصولا فرسوده بودند کوشش هایش بی نتیجه ماند.این شخص شیخ علی خان زنگنه بود.

▫️«شاه می بخشد ولی شیخ علی خان نمی بخشد.» را به این وزیر بزرگ منتسب کرده اند.به این صورت که شاه سلیمان در حال مستی بذل و بخشش بی حساب و کتاب می کرد، اما وقتی برای دریافت به شیخ مراجعه می کردند، وزیر کاردان و مقتدر موافقت نمی کرد و هدایا را کاهش می داد.
▫️شیخ علی خان زنگنه در سال ۱۱۰۱ هجری قمری بدرود حیات گفت.

@CEYMARIAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✳️🔸شاید شما هم شنیده باشید که درهای ورودی منازل در قدیم به طور ویژه ای طراحی شده اند.
طوری که صاحب خانه متوجه می شد کسی که در می زند مرد است یا زن !
هنوز این گونه درها در کندوله دینور کرمانشاه وجود دارند
#رضا_موزونی
@CEYMARIAN
Forwarded from اتچ بات
🍁من کر(پسر) خه م بیم له خه بیم پیدا
خه م ناوکم بری، خه می ناوم نا🍁

من فرزند غم بودم واز غم زاده شدم
غم نافم را برید ونامم را گذاشت

یادداشتی از #رضا_موزونی :

یادم می آید سال 1355 که پنج شش سال بیشتر نداشتم ،روزی پدر مرا با خودش به سر زمین کشاورزی برد .تابستان بود وهوا گرم !پدر داسش را به ساقه های خشک گندم می کشید ومن هم در سایه ی (کولا)نشسته بودم وبا مورچه ها بازی می کردم .بعد یکی دو ساعت پدر به سایه کولا آمد ولپم را کشید وگفت پیرمرد!!امروز توانم بیشتر شده !گفتم چرا ؟گفت چون تو را می بینم! کاسه ای آب ازدبه ای که در نمد پیچیده بود خورد وبعد به پشت دراز کشید وباخود زمزمه کرد:
من کر خه م بیم له خه م بیم پیدا
خه م ناوکم بری خه می ناوم نا
خه م چری له لیم ای چاره سیا
(من فرزند غم بودم واز غم زاده شدم
غم نافم را برید ونامم را گذاشت
غم مرا صدا زد وگفت ای چاره سیاه!)
پدر وقتی این شعر امی خواند یعنی اینکه دلش تنگ بود وروزگار بروفق مرادش نبود!
من چهره ی پدر را بیاد ندارم ولی همیشه این صدایش را درگوشم دارم
من کر خه م بیم له خه م بیم پیدا
حالا به یاد پدرم وتمامی پدرانی که زخم،لبخند گشاده ی دستشان بود این ترانه را باصدای مرحوم یداله رحمانی اینجا می گذارم .👇

https://telegram.me/ceymarian
🔸چرا استانداران معاون فرهنگی ندارند ؟!

🔸یادداشتی از : #رضا_موزونی

🔸اولویت ها ودغدغه ی یک کشور را باید در رده بندی نظام اداری آن جستجو کرد .
ساختارهای اداری یک کشور می تواند به ما بگوید که کفه ترازوی خط مشی های آن، به کدام سمت متمایل است .
در نظام اداری کشورمان ، استانداری ها نماینده ی دولت و یا می توان گفت دولتی در ابعاد کوچکتر در استان ها هستند که هدایت و هماهنگی مجموعه های اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی استان را به عهده دارند .
در چارت سازمانی و اداری براساس اولویت های کشور ،معاونت هایی برای استانداری ها پیش بینی شده اند که در حقیقت گرانیگاه مشی فکری وتصمیم گیری برنامه ریزان در سطح کلان کشور هستند .
🔸برای استانداری ها سه معاونت :
امنیتی سیاسی ،
اقتصادی
عمرانی
در نظر گرفته شده اند .
امنیت وسیاست ، اقتصاد و عمران سه مولفه مهم در ساختار یک کشور واستان هستند و از ارکان توسعه ی کشور می باشند .

معاون فرهنگی استانداری می تواند هماهنگ کننده نهادهای فرهنگی در استان ها باشد که گاه فعالیتهای شان موازی وگاه کاملا در تضاد با هم انجام می شود و هر کس بر طبل خود می زند وراه خود را می رود .
بی شک #مهندسی_فرهنگی در کشور می تواند بسترساز امنیتی پایدار ، اقتصادی شکوفا وعمرانی متوازن باشد .
کدام اقتصاد ! کدام سیاست وامنیت و کدام عمران وآبادانی می تواند بی نیاز از فرهنگ باشد ؟!
اقتصاد ِ سالم ، امنیت ِ پایدار ، سیاست ِ منطقی ، عمران و آبادانی زیبا و موزون در بستر یک فرهنگ شکوفا و پویا شکل می گیرد .
🔸شگفتی بیشتر آن جاست که استانداران ، نه تنها معاون فرهنگی که حتی #مشاور_فرهنگی هم ندارند و این نشان ِمظلومیت ِ فرهنگ در این کشور است .
کوتاه سخن آنکه ، هرگاه رییس جمهور عزیز توانست در ساختار سازمانی دولت در کنار معاونان پارلمانی ، حقوقی ، سیاسی و دیگر معاونان ، معاون فرهنگی را برای خود تعریف کند(که البته نیازمند تجدید نظر در ساختار سازمانی دولت است ) و به تبع آن این معاونت گم شده ، دراستانداری ها شکل بگیرد ، شاید بتوان امیدوار بود که #شعار_فرهنگ ، به #شعور_فرهنگی نزدیک شده است .

@CEYMARIAN
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❇️🔸پرس و پرسانه

این روزها این آیین باعث برخی مشکلات برای مردم شده است.
#رضا_موزونی
https://telegram.me/ceymarian
🍁تنگس یا تِنگِز
@ceymarian
درختچه ای کوتاه قد که در نواحی کوهستانی می روید .و گلهایی شبیه بادکنک کوچک به رنگ صورتی دارد.
این درختچه در ماه وسط زمستان به گل می نشیند و در فرهنگ عامه او را دروغگو می خوانند چون به دروغ ،آمدن بهار را مژده می دهد در حالی که هنوز زمستان است و نباید احتیاطهای لازم برای روزهای باقی مانده زمستان را از دست داد.
در فرهنگ عامه شعری هم در این مورد هست :
تنگس دروزن، واێەم تەڕاڵە
کەڵەوەن،بچەقێ،ئەوسا وەھارە
یعنی تنگس دروغگو و بادام حالت تر ومرطوب دارد.اگر درخت وەن جوانه بزند آنوقت بهار آمده است .

#رضا_موزونی

https://telegram.me/CEYMARIAN
❇️شُون بَر
پژوهشی در فرهنگ عامه کرماشان

به قلم : #رضا_موزونی

میان مردم عشایر در گذشته شغلهای متفاوت و جالبی وجود داشته است.
شغلهایی مانند:
-جارچی:گوینده خبرهای مهم روستا که در کوچه یا بالای خانه ها موضوع را اعلام می کرد.
- قیخەکَر:کسی که از مزارع نگهبانی می دادتا مورد دستبرد مردم و یا هجوم حیوانات قرار نگیرد
-بوسانچی:کسی وظیفه نگهبانی و مراقبت از مزارع و جالیزها را به عهده داشت
ناوکەو گِر : کسی که درد ناحیه ناف را درمان می کرد.
- شُون بَر..... که شرح آن در زیر می آید.

🔹شُون بَر
اگردر روستا منزل کسی شامل اثاثیه و یا گاو وگوسفندان، مورد دستبرد قرار می گرفت، برای یافتن اموال به شُون بَر مراجعه می کردند.
معمولا دزدی ها درشب با اولویت شبهای برفی و بارانی و تاریک اتفاق می افتاد.
شُوون بَرها افرادی باهوش و زیرک بوده اتد و با استفاده از شواهد موجودِ محیطی و به خصوص با شناسایی رد پا واثر کفش می توانستند حدس بزنند که دزد از کدام سمت رفته است.
معمولا جاده های آن زمان خاکی بوده اند و حتی در روزهای معمولی رد پا بر آن قابل شناسایی بوده است.
شون برها ابتدا با استفاده از اثرکفش مسیر آن را شناسایی کرده و روستاهای مسیر رفتن دزد را از نظر گذارنیده و می توانستند بگویند دزد اهل کدام آبادی بوده است.
شون برها به محض آگاهی از سرقت به درب خانه مال باخته مراجعه کرده ، با دقت در نوع پای افزار، اندازه، اشکال زیر کفش رد پا را دنبال کرده و در بیشتر موارد در کارشان توفیق داشته ، برای همین، مورد مراجعه مردم قرار می گرفتند.
شون برها گاهی از طرف دزدان تطمیع و یا تهدید هم می شده اند!
می گویند برخی از شون برها چنان در کار خود تبحر داشته اند که حتی رد زنبور عسل را می گرفتند و به کندو می رسیدند.
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
🔸اگر روزی تصمیم به قطع درخت بلوطی گرفتید، لطفا صورت خود را بپوشانید!

♦️یادداشتی از : #رضا_موزونی

🔸در کتابی از علی اشرف درویشیان نویسنده کرمانشاهی خوانده بودم که عمو الفت گوسفندی را برای پروار خریده بود، هر روز به گوسفند آب ودانه وعلف می داد.
گوسفند با عمو الفت خیلی دوست شده بود و هر موقع عمو را می دید به سمت او می دوید و منتظر دانه وعلف ومحبتش بود.
تا اینکه گوسفند بزرگ شد، روزی عمو الفت صورتش را با روبندی می پوشد و عینک دودی زده وبا سکوت تمام به گوسفند نزدیک شده با اندوه،سرش را می برّد.از او می پرسند چرا صورتت را پوشاندی وحرف هم نزدی ؟ الفت می گوید این زبان بسته،مرا می شناخت، از دستم علف خورده بود، صدایم را تشخیص می داد و از من انتظار محبت داشت، نه چاقو!دلم نمی خواست بداند که دوستش او را می کُشد!پس برای همین این کار را کردم.
🔸حالا سخن من با برخیا این است: شما سالها با درختان بلوط زندگی کرده اید، به شما سایه های شان را بخشیده اند!به شما شاخه های شان را داده اند! گرما بخش خانه هایتان بوده اند. خستگی ظهرهای تابستان را در سایه شان از تن زدوده اید.
اگر به هر بهانه ای تصمیم گرفتید،از درختان بلوط که سالهاست شما را می شناسند؛ ببرّید ، لطفا صورت خود را بپوشانید و در سکوت این کار را انجام دهید.
ما مردمان زاگرس نشین، اگر چه گاه دست مان از مال دنیا خالی بوده است،اما در هیچ شرایطی مردانگی خود را از دست نداده ایم.
برای افزایش ناچیز سطح زمین کشاورزی مان و یا بخاطر بی احتیاطی دوستان و برادران دیرین وسرسبز مظلوم را از بین نبریم واگر این کار را کردید بگذارید صورتتان پوشیده باشد.
یادمان باشد،درختان بلوط ما را به اسم و نام ونشان و البته مردانگی می شناسند.

♦️لطفا این مطلب را نشر دهید و اگر کسانی را سراغ دارید و فکر می کنید باید این مطلب را بخوانند؛ حتما به دستشان برسانید و اگر لازم شد برایشان بخوانید.
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN