تاریخ و فرهنگ دره شهر

#حسن_خان_محمدی
Канал
Логотип телеграм канала تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIANПродвигать
6,48 тыс.
подписчиков
28,3 тыс.
фото
7,59 тыс.
видео
3,29 тыс.
ссылок
ارتباط با ادمین👇: @Mehrgankadehh کانال مردمی #دره_شهر #مهرگان_کده، #سیمره ، تاریخ و #فرهنگ آدرس اینستاگرام: http://instagram.com/ceymarian
با خاطرات یک معلم در بهمن 1343 :

در نوشتارهای قبلی شرح مختصری از استخدام و اشتغال پدرم "شاهرخ هاشمی " بعنوان معلم یادآور شده بودم و نیز متذکر ، که در آن روزگار منطقه سیمره یعنی دره شهر کنونی بخشی از قلمرو لرستان بوده . ( در سال 1345 دره شهر از لرستان جدا و در حوزه سیاسی و اداری ایلام تعریف و تعیین شد .) ولذا پس از اتمام دوره تربیت معلم ، اولین ابلاغ خدمتی اش روستای سرابباغ از توابع آبدانان بود . بعد مسافت ، دوری از خانواده و صعب العبور بودن مسیر کبیرکوه در آنزمان که جاده و امکانات ارتباطی نبود دلایلی بودند که درخواست جابجایی و انتقال به نزدیکترین محل به دره شهر یعنی بخش بدره و روستای زرانگوش را به مسئولین وقت اداره فرهنگ ( آموزش و پرورش ) ایلام تقدیم نماید . رئیس اداره فرهنگ وقت ایلام آقای ابراهیم اقبال نیز پس از بررسی موضوع ، موافقت نموده و لذا در سال تحصیلی 1343 در میان استقبال گرم و پر از محبت اهالی خونگرم زرانگوش بویژه زنده یاد حاج #حسن_خان_محمدی از بزرگان و نیکنامان روستا ، وارد روستا شده و به تدریس و تعلیم و تربیت نونهالان و فرزندان اهالی مشغول گردید. نه مدرسه ای و نه ساختمانی و نه امکانات آموزشی آنچنانی ؛ در زیر کپر و کولا و سیاه چادر و با کمترین امکانات و وسایل آموزشی سال تحصیلی آغاز شد .

بچه ها روی زمین و گلیم و زیراندازهایی که با خود می آوردند نشسته و کلاس درس روبراه میشد ، وضعیتی اسف بار که شاید باورش برای امروزیها دشوار باشد . رنجها و مرارتهایی که هم معلم و هم دانش آموزان می بایستی متحمل گردند تا بساط جهل و نادانی آرام آرام برچیده و نور دانش سایه گستر زندگی گردد قطعا در این مقال نمی گنجد . و حالا پدرم بعنوان یک معلم با دانش آموزان زرانگوشی به بهمن 1343 رسیده اند ، بارش برف سنگین جامه ی سپید بر کبیرکوه پوشانیده و سرمای بسیار شدید و یخبندان ، زمستانی واقعی آفریده است . در چنین اوضاع و احوالی خبر رسید که رئیس فرهنگ ایلام آقای اقبال برای بازدید و بررسی وضعیت و مشکلات به بدره آمده و تا شب به روستای زرانگوش میرسد. ( لازم است گفته شود در آنزمان نه جاده ارتباطی مناسبی بود و نه ماشین ، حمل و نقل با حیواناتی مانند قاطر و اسب و یابو صورت می پذیرفت بویژه در آن شرایط سخت برف و بوران و یخبندان )

پدر میگوید : به تکاپو افتادم تا بتوانم مقدمات اقامت او و همراهانش را فراهم کنم ، من و اهالی روستا که در نهایت محرومیت از امکانات و در واقع با هیچ میساختیم و میسوختیم و در زیر سیاه چادر شب را به روز میرساندیم توانستیم تا شب نشده و رئیس فرهنگ هنوز نرسیده بود یک باب آلونک کاهگلی محقر را تر و تمیز نموده و با نمد و گلیم، فرش کنیم وبا آتش هیزم و یکدستگاه چراغ توری گرما و روشنایی نسبتا مناسبی فراهم نماییم و همینطور تدارک شام که جز با کرامت و بزرگواری اهالی میسر نمیشد آماده استقبال و پذیرایی از رئیس فرهنگ و همراهان بشویم . در پی می آید 👇👇👇👇👇👇👇👇
ادامه ...
@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••