. . . . فریدون مشیری، در نظر من، در همان صفِ شاعرانی است که من با آنها گریسته ام.شاعرانی که مستقیما با #عواطفِ_آدمی سر و کار دارند؛ من بار ها با شعرِ #گلچین_گیلانی گریسته ام، با شعر #شهریار گریسته ام، با شعر #حمیدی گریسته ام و با شعرِ #مشیری نیز.شعری* که او در تصویرِ یادِ کودکی های خویش در مشهد سروده است و به جستجوی اجزای تصویر مادرِ خویش است که در آینه های کوچک و بیکران سقف حرم حضرت رضا تجزیه شده و او پس از پنجاه سال و بیشتر به جست و جوی آن ذرّه هاست.همین الآن هم که بند هایی از آن شعر از حافظه ام می گذرد گریه ام می گیرد؛ شعر یعنی همین و لا غیر.
از #کارتاسیس_ارسطویی تا #برجسته_سازیِ صورت_گرایان، همه همین حرف را خواسته اند بگویند.اگر بعضی از ناقدانِ وطنی نخواسته اند این را بفهمند خاک بر سرشان! . . . . . توکیو آذر ۷۷ ___________________ #محمدرضا_شفیعی_کدکنی #با_چراغ_و_آینه صفحه ۵۳۵ *شعر" سوغات یاد " از #فریدون_مشیری ( این سپیدار کهنسالی که هیچ از قیل و قال ما نمی آسود) . . @Bookzic