@BOOK_LIFE مارگارت: میدانی احساس من شبیه به چیست، بریک؟
من تمام مدّت احساس میکنم مثل یک گربه روی یک شیروانی داغ ایستادهام!
بریک: پس از روی شیروانی بپر، بپر. گربهها از روی شیروانی میپرند
و با چهار دست و پایشان به زمین میافتند بدون اینکه زخمی شوند.
مارگارت: اوه، بله.
بریک: این کار را بکن!
به خاطر خدا این کار را بکن…
مارگارت: چهکار کنم؟
بریک: یک عاشق پیدا کن!
گربه روی شیروانیداغ |
#تنسی_ویلیامز