📚 #منهای_شعر━━━━━━━━━━━
پیش از هر امتحان کتبی
که توی سالن [برگزار] میشد،
خودم یک میتینگ برای بچّهها میدادم
که ترس از معلّم و امتحان بیجاست
و باید اعتماد به نفس داشت
و آقای معلّم نهایت لطف را دارند
و از این مزخرفات...!
ولی مگر حرف به گوش کسی میرفت؟
از در که وارد میشدند، چنان هجومی
به گوشههای سالن میبردند که نگو!
به جاهای دور از نظر؛
انگار پناهگاهی میجستند،
و ترسان و لرزان، یکبار چنان بودند
که احساس کردم اصلاً
مثل اینکه از ترس لذّت میبرند؛
خودشان را به ترسیدن تشجیع میکردند!
بسیار نادر بودند آنهایی
که روی اوّلین صندلی مینشستند
و کتابهاشان را به دست خودشان
به کناری میگذاشتند
اگر معلّم هم نبودی یا مدیر،
به راحتی میتوانستی حدس بزنی
که کیها با هم قرار و مداری دارند
و کدام یکی، پهلو دستِ کدام یک
خواهند نشست؛ از هم کمک میگرفتند،
به هم پناه میبردند، در سایهی همدیگر
مخفی میشدند، یک دقیقه دیرتر دفتر
و کتابشان را از خودشان جدا میکردند...
مگر میتوان تنها -تک و تنها-
با امتحان روبهرو شد؟!
●
#جلال_آل_احمد○
#مدیر_مدرسه━━━━━━━━━━━
💎
@Best_Poems