کتاب و زندگی

#هاینریش_بل
Канал
Логотип телеграм канала کتاب و زندگی
@BOOK_LIFEПродвигать
19,65 тыс.
подписчиков
3,19 тыс.
фото
1
видео
181
ссылка
شعر و ادبیات کمتر خوانده‌شده @book_life صفحه ما در اینستا‌گرام: https://instagram.com/_u/ketabo_zendegi
@Book_Life

همه چیز می‌تواند مرا خوشحال کند؛
اما، هیچ چیز نمی‌تواند غم مرا ببرد...

و حتی یک کلمه هم نگفت | #هاینریش_بل
@BOOK_LIFE

هر روز صبح در هر ایستگاه بزرگ راه‌آهن هزاران نفر داخل شهر می‌شوند تا به سر کارهای خود بروند
و یا در همین حال هزاران نفر دیگر از شهر خارج می‌شوند تا به سر کارشان برسند.

راستی چرا این دو گروه از مردم محل‌های کارشان را با یک‌دیگر عوض نمی‌کنند؟

صف‌های طویل اتومبیل‌ها و راه بندان‌های ناشی از آن در ساعت‌های پر رفت و آمد از روز خود معضلی بزرگ است.

اگر این دو دسته از مردم محل کار یا سکونت‌شان را با یکدیگر عوض کنند می‌توان از تمام مسائلی چون آلودگی هوا، درگیری روانی و فعالیت‌های پلیس‌های راهنمایی بر سر چهار راه‌ها اجتناب کرد.

آنگاه خیابان‌ها آن قدر خلوت و ساکت خواهند شد که می‌توان بر سر تقاطع‌ها نشست و منچ بازی کرد...!

عقاید یک دلقک | #هاینریش_بل
@BOOK_LIFE

گرسنگی قیمت‌ها رابه من یاد داد،
فکر نان تازه مرا کاملا از خودبی‌خود می‌کرد،
و من غروب‌ها ساعت‌های متمادی بی‌هدف در شهر پرسه می‌زدم
و به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کردم
به جز نان.

چشم‌هایم می‌سوخت،
زانوهایم از ضعف خم می‌شد
و حس می‌کردم چیزی مثل گرگ درنده در وجودم هست.

نان!
من مثل آدمی مرفینی،
معتاد به نان بودم...

نان سال‌های جوانی | #هاینریش_بل
@BOOK_LIFE

بزودی. بزودی. بزودی. بزودی...
این بزودی یعنی کی خواهد بود؟

چه کلمه ی هراس انگیزی است این بزودی.
بزودی ممکن است یک ثانیه ی دیگر باشد.
بزودی می‌تواند یک سال طول بکشد.

این بزودی، آینده را در هم می‌فشارد،
آن را کوچک می‌کند
و دیگر هیچ چیز مطمئنی در کار نخواهد بود، هیچ چیز مطمئنی.
هرچه هست، دو دلی و تزلزل مطلق خواهد بود.
بزودی هیچ نیست و همه چیز است.

قطار به موقع رسید | #هاینریش_بل
@BOOK_LIFE

با بی‌صبری و حالتی شدیداً عصبی
پشت میله‌های جایگاه اعتراف کلیسا برای کشیش درباره عشق، ازدواج، مسئولیت و دوست داشتن صحبت می‌کند.

سر انجام کشیش که شکی در اعتقاد و ایمان وی ندارد می‌پرسد:
دخترم شما چه کمبودی دارید،
چه مسئله‌ای شما را آزار می‌دهد؟

اما تو توانایی پاسخ دادن به این سوال را نداری،
نه تنها از گفتن
بلکه حتی از فکر کردن به آنچه من می‌دانم ناتوان هستی،
کمبود تو یک دلقک است...!

عقاید یک دلقک | #هاینریش_بل
#هاینریش_بل

بعد از هیتلر، همه‌ی آلمان درک کردند
که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است...

اما یک چیز نابودشده هم بود
که فقط ما روشن‌فکران آن را می‌فهمیدیم
و آن خیانت هیتلر به «کلمات» بود.

خیلی از کلمات شریف، دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند،
پوچ شده بودند،
مسخره شده بودند،
عوض شده بودند،
آشغال شده بودند.

کلماتی مانند:
آزادی، آگاهی، پیشرفت، عدالت...!

📖🌹 @book_life
🍂 #برشی_از_یک_کتاب

آن وقت‌ها، وقتی در خانه‌ی خودمان زندگی می‌کردم، کتاب‌های پدرم را بلند می‌کردم تا نان بخرم.

کتاب‌هایی که او خیلی به آن‌ها علاقه داشت. کتاب‌هایی که در زمانِ تحصیلش به خاطرشان، گرسنگی را تحمّل کرده بود.

کتاب‌هایی که بابت شان پولِ بیست عدد نان را پرداخته بود، من به قیمتِ نصفِ نان، می‌فروختم.

من کتاب ها را بدونِ انتخاب، بر می‌داشتم، معیارِ انتخابِ من، تنها، قطرِ آن‌ها بود؛

پدرم آنقدر کتاب زیاد داشت که فکر می‌کردم کسی متوجه نخواهد شد. تازه بعدا فهمیدم که او، تک تکِ کتاب‌هایش را همچون چوپانی که گله‌ی گوسفندانش را می‌شناسد، می‌شناخت و یکی از این کتاب‌ها، خیلی کوچک و کهنه و زشت بود. من آن را به قیمتِ یک قوطی کبریت فروختم. امّا بعدا اطلاع پیدا کردم که ارزشِ آن، یک واگن پر از نان بوده است.

بعدها، پدرم از من تقاضا کرد که برنامه‌ی فروشِ کتاب‌ها را به او واگذار کنم. او با گفتنِ این جمله، از شرم صورتش سرخ شد و به این ترتیب، خودش کتاب‌ها را می‌فروخت و پول را برایم پست می‌کرد و من با آن، برای خودم نان می‌خریدم ..."


📖 #نان_سالهای_جوانی
#هاینریش_بل
📖🌹 @book_life
"عقاید یک دلقک"

گفتم: " کاتولیک ها مرا عصبانی می کنند، چون مردم بی انصافی هستند."

خندان پرسید: "پروتستان ها چی؟"

گفتم: "آن ها با ور رفتن به وجدانشان آدم را ناخوش می کنند."

در حالی که هنوز می خندید گفت: "خدانشناسان چه؟"

گفتم: "آن ها آدم را به دهن دره می اندازند، چون همیشه فقط از خدا حرف می زنند."

پرسید: "خود شما چه هستید؟"

@book_life

گفتم: "من یک دلقک هستم، و در حال حاضر بهتر از آن که معروف شده ام. و یک موجود کاتولیک وجود دارد که من به او شدیدا محتاجم: ماری - ولی شماها از اتفاق همین موجود را از من گرفته اید."

گفت: "شنیر، یاوه نگویید، این مزخرفات را، که ما او را از شما گرفته ایم، از سرتان بیرون بریزید. ما در قرن بیستم زندگی می کنیم."

گفتم: "به همین جهت، اگر قرن سیزدهم بود من یک دلقک دوست داشتنی درباری بودم، و حتی کاردینال هم کاری به این نداشتند که من با ماری ازدواج کرده ام یا نه. ولی حالا، در قرن بیستم، هر کاتولیکی با وجدان فقیرش دست به گریبان شده است و می خواهد او را به خاطر یک تکه کاغذ احمقانه به زناکاری بیاندازد.

@book_life


معرفی کتاب:
#عقاید_یک_دلقک / #هاینریش_بل
من به هیچ وجه چیزی را مسخره نمی کنم.
این قدرت را دارم که به چیزی که نمی توانم درک کنم احترام بگذارم...
@book_life
#عقاید_یک_دلقک / #هاینریش_بل