"عقاید یک دلقک"
گفتم: " کاتولیک ها مرا عصبانی می کنند، چون مردم بی انصافی هستند."
خندان پرسید: "پروتستان ها چی؟"
گفتم: "آن ها با ور رفتن به وجدانشان آدم را ناخوش می کنند."
در حالی که هنوز می خندید گفت: "خدانشناسان چه؟"
گفتم: "آن ها آدم را به دهن دره می اندازند، چون همیشه فقط از خدا حرف می زنند."
پرسید: "خود شما چه هستید؟"
@book_lifeگفتم: "من یک دلقک هستم، و در حال حاضر بهتر از آن که معروف شده ام. و یک موجود کاتولیک وجود دارد که من به او شدیدا محتاجم: ماری - ولی شماها از اتفاق همین موجود را از من گرفته اید."
گفت: "شنیر، یاوه نگویید، این مزخرفات را، که ما او را از شما گرفته ایم، از سرتان بیرون بریزید. ما در قرن بیستم زندگی می کنیم."
گفتم: "به همین جهت، اگر قرن سیزدهم بود من یک دلقک دوست داشتنی درباری بودم، و حتی کاردینال هم کاری به این نداشتند که من با ماری ازدواج کرده ام یا نه. ولی حالا، در قرن بیستم، هر کاتولیکی با وجدان فقیرش دست به گریبان شده است و می خواهد او را به خاطر یک تکه کاغذ احمقانه به زناکاری بیاندازد.
@book_lifeمعرفی کتاب:
#عقاید_یک_دلقک /
#هاینریش_بل